شعر کودک و نوجوان

شعر کودک و نوجوان، شعری است که با تخیل و درک کودکان و نوجوانان تناسب داشته باشد و قابل فهم برای این گروه‌های سنی باشد. شعر، دریافت‌های تازه‌ای به کودکان از جهان پیرامون‌شان می‌دهد و به آن‌ها کمک می‌کند تا از زاویه‌ای نو و با احساسات عالی به جهان بنگرند. شعر ارتباط کودکان را با جهان عمیق‌تر، عاطفی‌تر و دلچسب‌تر می‌کند.


خرید کتاب شعر کودک


شعرخواندن برای کودکان سبب افزایش دقت و هوشیاری می‌شود. با بلندخواندن شعر و دعوت کودک به همراهی، به او کمک می‌کنید صدای خود را کنترل کند، با زیر و بم صدا و با ریتم آشنا شود. 

در نوجوانی نیز شعر، مانند گریزی دلپذیر، نوجوان را با زبانی نو و دنیایی شگرف پیوند می‌دهد. خواندن شعر، امکان نگاه به دنیا با تفسیرهای متفاوت را برای ذهن نواندیش نوجوان فراهم می‌کند.


خرید مجموعه شعر نوجوان


 

زیر دسته بندی ها
وقتی که صبح پیدا میشه رفتگر از خواب پا میشه از تو خونه‌ش بیرون میاد کار می‌کنه خیلی زیاد با چرخ بی‌دنده و گاز با جاروی دسته دراز کمی گرد و خاک می‌کنه کوچه‌ها رو پاک می‌کنه جوب‌ها رو می‌کنه تمیز از چیزهای درشت و ریز خیابون‌ها رو می‌روبه کارهای او خیلی خوبه با زحمت رفتگرا تمیز میشه محل ما   اسدالله شعبانی
چهارشنبه, ۷ دی
بچه‌ها زیباترین شعری که من خوانده‌ام، لبخند زیبای شماست در خیالم بهترین آوازها خنده و فریاد و غوغای شماست بچه‌ها وقتی که بازی می‌کنید قلب من هم با شما پر می‌کشد توی خانه، توی کوچه، در کلاس هرکجا در جمعتان سر می‌کشد آرزویم بچه‌ها، این است این کاش می‌شد باز کودک می‌شدم
یکشنبه, ۴ دی
با من سخن تو، باستانی‌ست بيا آوازه‌ی عشق ما، نهانی‌ست بيا ما، در صدف سینه سفر می‌کردیم این راه دراز، داستانی‌ست بیا! تابستان ۶۲   ماییم و گل ستاره بر دامن‌مان اندوه شب از پیراهن‌مان در بستر تنهایی، تنها تن‌مان ای کاش جدا شود هم از ما من‌مان بهار 64   عمری همه‌گونه مرگ را فهمیدیم معنای غم و تگرگ را فهمیدیم بر شاخه‌های زندگی خزان را دیدیم
یکشنبه, ۲۷ آذر
چهارشنبه‌سوری یکی از آیین‌های پیش بهاری است که پیش از آغاز نوروز اجرا می‌شود. در چهارشنبه‌سوری آتش افروختن بسیار امر مهمی است. مردم با شادی دور آتش جمع می‌شوند و از روی آن می‌پرند و شعر می‌خوانند. کتابک به شما پیشنهاد می‌کند این شعر را در چهارشنبه‌سوری بخوانید فایل صوتی آن را گوش فرا دهید و امسال با دوستانتان اجرا کنید. 
یکشنبه, ۲۲ اسفند
بادبادک سفیدم باد که آمد هوا رفت کَلّه و دم تکان داد یواش یواش بالا رفت تو آسمان آبی شد مثل یک کبوتر نخ را که شُل می‌کردم بازهم می‌رفت بالاتر کوچک شد و کوچک شد شد قد یک ستاره یک دفعه باد نخش را کشید و کرد پاره انگار که یک شکارچی تیری انداخت به بالش کبوتر کاغذی گیج خورد و بد شد حالش زد چندتایی مُعَلَّق
دوشنبه, ۲۶ مهر
بره‌ی خوشگل سفید کوچک چاق تُپُلی چشم سیاه لب کلفت برف تن زبان گلی بَع بَع تو به گوش من چهچه بلبلان باغ چشم تو با نگاه گرم مثل شب پر از چراغ تو دره‌ها بچر، بدو بگرد و جست و خیز کن آن بدن لطیف را تو چشمه‌ها تمیز کن
یکشنبه, ۲۵ مهر
پاشو، پاشو، کوچولو از پنجره نگاه کن با چشم‌های قشنگت به منظره نگاه کن آن بالا، بالا خورشید تابیده در آسمان یک رشته کوه پایین‌تر پایین‌ترش درختان نگاه کن، آن دورها کبوتری می‌پرد شاید برای بلبل از گل خبر می‌برد
شنبه, ۲۴ مهر
کجا رفتی؟         - کبوتر جان، کجا رفتی؟                           - نمی‌آیم، نمی‌آیم. بیا بر بام ما بنشین.                                   بگو بامت صفایش کو؟ برایت دانه می‌ریزم،                                   بگو شهر پُر از دودت. توتوک، توک توک، توتوک برچین.                هوایش کو، هوایش کو؟ کبوتر جان، بیا با من                                 تمام بام‌ها: یک باغ،
سه شنبه, ۶ مهر
- کیست؟ کیست؟ - های! هو! باد خَزانَم، بگو باغ الفبا کجاست؟ آمده‌ام، تند و سرد، تا ببرم برگ زرد، بازکن، اینجا کجاست؟ - باد سرد، قاه، قاه! خوب به ما کن نگاه، در بَرِ گل‌های ما نیست تو را هیچ کار، هست همیشه بهار باغ الفبای ما.
یکشنبه, ۴ مهر
بهار آمد، گل آمد نسرین و سنبل آمد گل‌های سرخ و زیبا در باغ خانه‌ی ما چشم‌ها را بازکردند با خنده ناز کردند بنفشه دسته دسته کنار جو نشسته در روز آفتابی در آسمان آبی پرنده‌ی خوش آواز پَر زد و کرد پرواز بهار آمد، گل آمد نسرین و سنبل آمد
چهارشنبه, ۲۴ شهریور
زیبا زیبا زیبایی ای ایران میهن خوب مایی ای ایران هم کوه و جنگل داری هم صحرا هم باغ و بوستان داری هم دریا من یک دنیا خاکت را دارم دوست من این خاک پاکت را دارم دوست هرجای تو قشنگ است سرتا سر تو مهربان با مایی چون مادر زیبا زیبا زیبایی ای ایران میهن خوب مایی
دوشنبه, ۲۸ تیر
وقتی که هستم در تماشای درختان دانم که من هرگز نخواهم دید شعری دلکش‌­تر از این شعر زیبای درختان ببینم درختان را که فرزندان خاک‌­اند بر سینه‌ی مادر دهان‌­شان فشرده آن­‌ها همه پروردۀ پستان خاک­اند ببینم درختان را که سبز و سرفرازند چشمان­‌شان بالا، به درگاه خدا باز با دست‌­های سبز در حال نماز­ند ببینم درختان را که مرغان خوش آواز سازند روی شاخه‌­هایشان آشیانه شوری برانگیزند با آواز و پرواز
یکشنبه, ۲۷ تیر
در آوار بی‌هودگی انبوهی مرگ را بر اندام‌­های نارس می‌گیریم و انتظاری بلند خورشید را فرو می‌ریزد. در تالاب غوک‌ها صدا در صدا می‌اندازند و سکوت، تنهایی ماست به خلوت يک ستاره    
چهارشنبه, ۲۶ خرداد
آی شهر  آی شهر  ما شدیم  با تو قهر  در تو جز  دود نیست  در دلت  رود نیست  نه گلی  نه درخت  زندگی  در تو سخت  خسته‌ایم از تو ما  می‌رویم  روستا 
سه شنبه, ۲۵ خرداد
آه نگاهی که‌مان بر آب سپردند آیینه را بر درنگ خواب سپردند از تن من هر چه بار تازگی افتاد همچو درختی که بر سراب سپردند با تو من از دير سال عشق بگویم این همه ما را در اضطراب سپردند باد و‌شان، از تمام باغ گذشتند کاه کشان، راه انتساب سپردند از همه سویی ز چشمگان من آويخت شعله‌ی اشکی که بی‌جواب سپردند رفته‌ای از من برو که عشق تو باقی ست گنج بزرگی که بر خراب سپردند!  
دوشنبه, ۲۴ خرداد
بلدم شعر بگویم  بلدم قصه بخوانم  بلدم خستگی‌ات را به سلامی بتکانم  بلدم پاک و مرتب  بزنم شانه به مویم  بلدم آینه باشم  بلدم راست بگویم  بلدم لانه بسازم ببرم پیش کبوتر  بلدم بیست بگیرم بدهم هدیه به مادر بلدم روی لب تو  گل لبخند بکارم  بلدم مردم دنیا همه را دوست بدارم
یکشنبه, ۲۳ خرداد
صبح است و کودک  در خواب سنگین  یک خواب زیبا  یک خواب شیرین  مادر به شادی  آمد به سویش  زد بوسه آرام  حالا به رویش چشمان کودک  آرام وا شد  خندید و آن‌وقت از خواب پاشد
یکشنبه, ۲۳ خرداد
وقتی که مشکل برف  با آب چشمه حل شد  زنبور پر در آورد  کندو پر از عسل شد  هرجا که قهوه‌ای بود  شد سبز پسته‌ای رنگ هم روی دامن خاک  هم روی صورت سنگ  با این که سبز خوب است  با این که سبزه زیباست  اما دل زمین باز  یک رنگ تازه می‌خواست  این را بهار فهمید  با خود بنفشه آورد  سرتاسر چمن را  رنگ بنفشه پر کرد  باران گرفت شرشر روی بنفشه تر شد از پاکی بنفشه  دنیا بنفش تر شد
چهارشنبه, ۱۹ خرداد
ساحل دریا چقدر گرم است شن‌های ساحل چقدر نرم است نشسته‌ام من کنار دریا یه حوض کوچک کنده‌ام اینجا ساحل دریا رنگ به رنگ است گوش ماهی‌هایش خیلی قشنگ است سنگ‌های رنگی دانه به دانه می‌سازم الان از آنها خانه افتاده یک سو یه ماهی ناز دهان خود را هی می‌کند باز
سه شنبه, ۱۸ خرداد
عمو نوروز بیا! شاد و پیروز بیا عید اومد، بهار اومد تو هم امروز بیا!                       عید اومده دوباره                       بهاره و بهاره عمونوروز سلام عیدی آوردی برام؟ وای چقدر کتاب داری! عیدی من کتاب می‌خوام                    عید اومده دوباره                     بهاره و بهار
دوشنبه, ۱۷ خرداد