کتاب های ادبیات کلاسیک جهان برای کودک و نوجوان

کتاب‌هایی که در این بخش معرفی شده‌اند، آثاری هستند که از آزمون زمان، سربلند بیرون آمده و جاودانه شده‌اند و به سبب درون‌مایه‌ی انسانی و جهان‌شمول و دارا بودن ارزش هنری، همواره تازگی خود را حفظ و با کودکان و نوجوانان نسل‌های سرزمین‌های گوناگون ارتباط برقرار کرده‌اند. البته ادبیات کلاسیک تنها به آثار ادبی بازمانده از قرن‌های گذشته گفته نمی‌شود، گاهی آثار ادبی معاصر هم در دسته‌ی ادبیات کلاسیک جای می‌گیرند.

ایتالو کالوینو، نویسنده‌ی ایتالیایی، در کتاب «چرا باید کلاسیک را خواند» ویژگی مشترک آثار کلاسیک را این‌گونه بیان می‌کند: «آثار کلاسیک کتاب‌هایی هستند که تاثیر خارجی بر جای می‌گذارند و همچنان که به‌عنوان امر فراموش‌نشدنی بر جای می‌مانند، در هزارتوی یاد، درناخودآگاه جمعی یا فردی پنهان می‌شوند.»

زیر دسته بندی ها
هیچ کس "اسکروچ" خسیس و دمدمی مزاج را دوست ندارد. او نه کارفرمای خوبی است و نه دوست، همسایه و فامیل خوبی. در آستانه یک شب کریسمس که همه گرداگرد هم هستند و لحظه های شادی را با هم سپری می کنند، او تنهاست و از این تنهایی او را گریزی نیست. سبب بی کسی اش شیوه ی زندگی و تفکر اوست.
یکشنبه, ۱ آذر
اودیسه، اسطوره ای حماسی است که در ابتدا توسط هومر، خواننده و نوازنده ی نابینا، در قرن هشتم پیش از میلاد به صورت شعر و ترانه نوشته شده و اکنون بازنویسی آن به صورت نثر در دست ماست.
شنبه, ۴ مهر
روبرتا، پیتر و فیلیس مجبور هستند به همراه مادر خانه خود را ترک کنند و در یک خانه ی کوچک نزدیک راه آهن زندگی کنند، چون اتفاق ناخوشایندی برای پدر رخ داده است. مادر ترجیح می دهد که بچه ها چیزی از ماجرا ندانند اما بچه ها پس از ماجراهای مختلف از این راز با خبر می شوند و ...
شنبه, ۲۴ مرداد
كاج كوچكی در زیباترین نقطه ی جنگل می روید. او در گردونه ای سرشار از زیبایی قد می كشد و می بالد. خورشید درخشان و نوازشگر، نسیم پرطراوت، پرندگان و آوازهایشان، ابرهای زیبا با هزاران طرح نو، برف سفید و خرگوشها....
یکشنبه, ۲۸ تیر
وقتی ویلبر به دنیا آمد یک خوک زردنبو و لاغر بود برای همین آقای ارابل صاحب او تصمیم گرفت او را سر به نیست کند چون یک چنین خوکی دردسر ساز است. اما فرن، دختر آقای ارابل با خواهش و البته گریه فراوان پدرش را راضی کرد که در تصمیمش تجدید نظر کند.
یکشنبه, ۲۱ تیر
پی پی جوراب بلند یک دختر ۹ ساله است. همه کسانی که او را می‌شناسند او را عجیب و غریب می‌دانند. او روش ویژه‌ای برای انجام کارهایش دارد که همه را به شگفتی وا می‌دارد. بچه‌ها او را دوست دارند و با او به آن‌ها خیلی خوش می‌گذرد و اما "آدم بزرگ‌ها" گاهی از دست او خشمگین می‌شوند اما پی پی می‌گوید: "شما از بچه‌ای که مادرش تو آسمان‌هاست و پدرش پادشاه آدم خورهاست چه انتظاری دارید".
سه شنبه, ۲ تیر
"باستیان" پسرک چاق ده یازده ساله که برای فرار از دست مسخره شدن از سوی همکلاسی‌هایش به کتابفروشی آقای "کوراندر" پناه برده، متوجه می‌شود نه تنها آقای کوراندر بچه‌ها را دوست ندارد بلکه آن‌ها را موجوداتی پر سر و صدا می‌داند که همه چیز را خراب می‌کنند، اما باستیان از هنگام ورود به کتابفروشی به کتابی خیره شده که انگار نیروی جاذبه دارد و او را بدون مقاومت به سوی خود می‌کشد.
پنجشنبه, ۲۸ خرداد
شبی که خانم و آقای دارلینگ از خانه بیرون رفته بودند، پیتر پن به خانه آن ها فرود آمد. چیزی نگذشت که به وندی، جان و مایکل، کودکان خانم وآقای دارلینگ پرواز کردن را یاد داد و آن ها در هیجان انگیز ترین ماجرای عمرشان به پرواز در آمدند و به "هیچستان" رفتند.
چهارشنبه, ۱۶ اردیبهشت
برخی از داستان‌ها به مرتبه‌ای می‌رسند که فرهنگ‌ساز می‌شوند و بخشی از فرهنگ بشری را می‌سازند. شازده کوچولو یکی از این داستان‌ها است. «شازده کوچولو» کتاب قرن فرانسه شناخته شده است و یادمان باشد که فرانسه در سده بیستم یکی از سه کشور فرهنگ ساز جهان بوده است. چنین امتیازی نشان می‌دهد که این کتاب کم حجم بیش از آن که داستانی ساده باشد،‌ فلسفه‌ای بزرگ و شگفت را در پشت خود دارد.
یکشنبه, ۶ اردیبهشت
گورکن گفت: "وزغ خودخواه و سبک سر باز هم دچار غرور ثروتش شده و قصد دارد باز هم ماشیش را عوض کند.  باید مدتی با او زندگی کنیم تا او را سر عقل بیاوریم." داستان "باد در شاخه های بید" داستان ماجرا جویی های سرخوشانه ی وزغ، موش آبی، موش کور و گورکن و بازی و شیطنت آنها در میان قایق ها و لذت بردن از خوراکی های خوشمزه و ماجراجویی در وایلدوود است.
یکشنبه, ۲۷ بهمن
آرمان پیرمردی فقیر و ولگرد و بی‌خانمان است که زیر یکی از پل‌های پاریس زندگی می‌کند و تمام دارایی او در یک گاری خلاصه می‌شود که با خود به این‌جا و آن‌جا می‌کشاند و هرچه گیرش می‌آید درونش می‌ریزد.
دوشنبه, ۳۰ دی
"آنتونیو"ی نجار خوشحال است چون تکه چوبی پیدا کرده است و می تواند یک پایه ی میز چوبی از آن بسازد، اما با اولین تیشه بر چوب، انگار صدای نازکی می گوید: "یک خرده آهسته تر بزن." با هر تیشه صدای ناله از چوب بلند می شود و آنتونیو کار را ناتمام می گذارد. آنتونیو چوب را به دوستش "ژپتو" می دهد تا با آن آدمکی چوبی برای خیمه شب بازی بسازد و با آن نان در بیاورد.
دوشنبه, ۹ دی
آلیس از بیکار نشستن کنار خواهرش در کنار رودخانه، خسته می‌شود. کتابی که خواهرش مشغول خواندن آن است، نه تصویر دارد و نه گفت‌وگو. آلیس متوجه خرگوشی سفید می‌شود که جلیقه‌ای برتن و ساعتی جیبی دارد و زیر لب با خودش حرف می‌زند و می‌رود.
دوشنبه, ۹ دی