شخصیت مینا در کتاب های دیوید آلموند

"نام من میناست"، نوشته دیوید آلموند، داستان دختری  باهوش، شاد و جذاب اما تنهایی را روایت می کند که رابطه معنایی خاصی با دنیای پیرامونش برقرار کرده است. 

آلموند به عنوان یک نویسنده سبک واقع گرای جادویی توصیف شده است، اما هر چیزی در رمان های او در زندگی واقعی کودکان در شمال شرقی انگلستان، در گذشته یا حال اتفاق می افتد، یا محصولی از تخیلات آن ها و پاسخ آن ها به جهان است. بنابراین، هر جادو، در واقعیت ریشه دارد. 

درست است که شخصیت مینا در این کتاب، از دل داستان مشهور و محبوب دیگر آلموند به نام اسکلیگ بیرون آمده، اما یک اثر مستقل به حساب می آيد. این کتاب به کاوش دورن یک دختر ۹ ساله از طریق رابطه اش با زبان، ایده ها و مسایل زندگی می پردازد، که به وسیله دفتر خاطرات روزانه او روایت می شود. 

مینا باهوش، احساساتی و سرشار از انرژی است، اما دبستان را محدود کننده و طاقت فرسا می داند. به همین دلیل به مدرسه نمی رود و با کمک مادرش در خانه آموزش می بیند. آموزشی به سبک ویژه خودش! او سفرهای آموزشی درهم و برهمی را برای خود با استفاده از بازی با لغات، بازی با حروف چاپ شده و  سرگرمی های شاد و لذت بخش برنامه ریزی می کند. 

به جای کار بر روی کاربرگه هایی که زندگی او را در مدرسه پژمرده می کند، او خودش "فعالیت های فوق العاده ای" را برای خودش اختراع می کند، مانند: "به خواب برو. بخواب درحالی که پرواز می کنی. پرواز کن درحالی که در خوابی". 

داستان، خوانندگان بزرگسال را در خشم نویسنده از شکست مدرسه در همراهی این دختر کوچک برای پاسخ دادن به کنجکاوی ها و پرسش هایش سهیم می کند.  همزمان، غلبه تلاش مینا و شوقش به زندگی بر اندوهی که از نبودن پدرش در زندگی احساس می کند، خوانندگان جوان تر و همسن مینا را به خود جذب می کند.  اگرچه بسیاری از ماجراجویی های مینا از  مفاهیم انتزاعی و خیالی سرشارند، اما پر از اشیای واقعی محل زندگی او هستند: زغال سنگ، خاک رس، انار و بسیاری چیزهای ساده و کم ارزش دیگر که همگی در خانه او و در خیابان محل زندگی او وجود دارند. 

هرچند مینا در هر دو کتاب "اسکلیگ" و "نام من میناست" حضور دارد، آشنایی با او در داستان اسکلیگ رخ می دهد. برخی خوانندگان ممکن است "نام من مینا است" را پیش از کتاب "اسکلیگ" بیابند و بخوانند، داستان پسر تنهایی به نام مایکل که جانوری باستانی را می یابد که در انبار قدیمی و درحال ویرانی خانه شان چمباتمه زده است. این موجود افسانه ای (اسکلیگ)، که ممکن است یک بی خانمان یا یک فرشته باشد، در داستان مینا ظاهر نمی شود اما ما از زاویه نگاه او انبار کهنه خانه و خانواده ای که به آنجا آمده اند تا در آن زندگی کنند را می بینیم. مینا همیشه از بالای درختی در باغ خانه شان آن جا را نگاه می کند و زیر نظر دارد.  

پس از یک سرگذشت ناخوشایند و تحقیرآمیز در مدرسه، مینا بخش زیادی از وقتش را بالای درختش می گذراند، در حالی که از لانه توکاها در سراسر نیمه پایانی زمستان مراقبت می کند. مادر او که همسرش را از دست داده، در خانه به مینا آموزش می دهد و  وقت زیادی را در اختیار دخترش قرار می دهد تا علایقش را دنبال کند. مینا به  شعرهای ویلیام بلیک که با او در طرز نگاهش به مدرسه و درخت ها مشترک است و بررسی ساختار اسکلت پرندگان بسیار علاقه مند است. رد پای موضوع های داستان اسکلیگ در همه جای داستان «نام من مینا است» دیده می شود: خانه ای خالی که مینا از پدربزرگش به ارث برده، جایی که شب ها جغدها در آن پرواز می کنند و مینا در آن به کاوش دنیای مردگان می پردازد و معدنی متروک در نزدیکی خانه (که دیگر داستان مورد توجه دیوید آلموند، "بوته‌زارِ كیت" را به یاد می آورد).

درحالی که در داستان اسکلیگ، خانه مایکل (دوست همسال مینا) با مرگ و از دست دادن انباشته شده (مستاجر قبلی مرده است و خواهر نوزاد مایکل در خطر مرگ است)، خانه مینا با وجود تلاش او برای پیدا کردن جایی در دنیای بزرگسالان، سرشار از زندگی است. در تمام داستان نام من میناست، تمام مدتی که مینا از نظر احساسی مستقل تر می شود و همراه  مادرش به فصل تازه ای از داستان زندگی شان می رسند، خواننده همراه و همپای این دختر کوچک است.  

برگردان:
گروه مترجمان کتابک/فاطمه نصر اصفهانی
Submitted by admin on