فردا برای خواندن دیر است

این شعار نمایشگاه کتاب تهران در سال ۹۵ است که در نیمه اریبهشت برگزار می‌شود. فردا برای خواندن دیراست، اما می‌شود از کسانی که این شعار را برسردر نمایشگاه خواهند زد، پرسید: چرا فردا برای خواندن دیر است؟

این شعار یا آموزه در خود حسی از ترس را نشان می دهد. هراس از این که اگر امروز نخوانی، فردا را هم برای خواندن از دست داده ای. بدون چشم پوشی و تعارف باید گفت از هنگامه دوره ی اصلاحات امیرکبیر تا امروز که مردم ما در گذر از فرهنگ نانویسا و شفاهی به فرهنگ مکتوب و نویسا بوده‌اند، و همواره با همه بازدارنده‌های ریز و درشتی که سر راه آن‌ها بوده و  برای دانستن شوق داشته‌اند، هیچ گاه موضوع خواندن چنین روزگار رقت بار و پژمرده ای نداشته است. به گونه ای که باید گفت اکنون در جامعه ما در میان صدها بحران و تنش مانند تنش بی آبی، بیابان زایی، حاشیه نشینی، اعتیاد و... یکی از این بحران‌ها ناخواندن است.

جامعه ما با این که ازیک سو ادعا می‌شود که میلیون‌ها دانش آموخته دانشگاهی دارد، نسبت به هنگامی که تنها ده‌ها هزار دانش آموخته دانشگاهی داشت، از جنبه میزان خواندن وضعیت به مراتب بدتری دارد. این را آمار و شمارگان کتاب‌ها نشان می‌دهد. جامعه ای که در دهه ۱۳۵۰ سرانه کتاب‌های غیردرسی آن ۵۰۰۰ بود، اکنون این شمارگان به زیر ۱۰۰۰ گراییده است. چه عواملی ما را به این جا رساند؟ بارها و بارها کسانی از زاویه دید خود این موضوع را کاویده و برای آن نسخه پیچیده‌اند. اما وضع که بهتر نشده است، هیچ، رو به بدتر شدن رفته است.

علت اصلی آن را هم البته کارشناسان بارها گفته‌اند. تا زمانی که نظام آموزش و پرورش ایران از موضوع خواندن جدا باشد، هیچ دگرگونی مثبت و رو به رشدی در موضوع خواندن رخ نخواهد. این نکته برای برخی کم و بیش روشن است که خواندن با سه گونه از عقل انسانی یعنی عقل ابزاری، عقل انتقادی و عقل ارتباطی پیوند دارد. این که در چه سطحی بخوانیم با این سه عقل در پیوند است. نظام آموزش و پرورش ما به طور مطلق خواندن را در چارچوب عقل ابزاری می‌بیند و فراتر از آن را متصور نیست. به همین دلیل است که برنامه درسی کودکان ایرانی و به ویژه سواد آموزی پایه بر مبنای عقل ابزاری طراحی شده است و تا نظام دانشگاهی به همین شیوه پیش می‌رود. در این نظام کودک باید سواد یاد بگیرد، تا بتواند نام کوچه‌ها و خیابان‌ها را بیاموزد، یا در بزرگسالی بتواند فرم استخدام را پر کند. یا این که اگر کارگر و کارمند شد، بتواند راهنمای کار با ماشین را فرابگیرد یا فرمانبر دستورها شود. اگر جای عقل انتقادی در این نظام دیده شده بود و در پی آن تصویری از عقل ارتباطی هم دریافت می‌شد، کتاب و خواندن تاج سر فرهنگ ما می‌شد. زیرا عقل انتقادی و ارتباطی با لایه‌هایی از فرهنگ در پیوند است که انسان را فراتر از ابزار نگاه می‌کند. در این سطح انسان موجودی پرسشگر است که در باره وضعیت خود و جامعه می‌اندیشد، موجودی خلاق است که همواره از وضعیت موجود به سوی وضعیت مطلوب چشم دارد. و یا در عقل ارتباطی انسان خود را یک موجود اتمیزه و تنها نمی‌بیند و پیوسته در پی ساخت کنش‌های ارتباطی با طبیعت و جامعه است. در عقل ارتباطی است که کودکان یا بزرگسالان متوجه می‌شوند آن زباله ای که در جوی خیابان می‌اندازند، فردا در کالبد یک هیولا به زندگی خودشان برگشت می‌کند. این‌ها همه از درون خواندن می‌جوشد و البته که به درستی فردا برای خواندن دیر است. اما چگونه خواندنی؟

ما باید سرانجام یک روز بیاموزیم جامعه‌های پیشرفته امروزی که آرزوی بسیاری از مردم ما یا مردم بسیاری از جوامع همچون ما رسیدن و زندگی کردن در آن جاها است، تنها و تنها با گذار از خواندن ابزاری یا سواد ابزاری و رسیدن به سطح خواندن انتقادی و ارتباطی که در فرجام برایند آن عقل انتقادی و ارتباطی است، به دست آمده است. ما نمی‌توانیم این شعار را به عمل درآوریم مگر این که در سطح کلان تصمیم گیری ضرورت خواندن انتقادی و ارتباطی را همپای تأمین نان و خوراک مردم بدانیم و تازه آن روز است که کتاب خوانی در نظام آموزش و پرورش ما یک اصل خواهد شد. 

نویسنده
محمدهادی محمدی
منبع
روزنامه شرق، شماره ۲۵۶۵ - ۱۳۹۵ شنبه ۴ ارديبهشت
Submitted by editor3 on