نگاهی به داستان هویج پالتوپوش

خیالی به قامت خورشید

«بی تو این‌جا همه در حبس ابد تبعیدند

سال‌ها، هجری و شمسی، همه بی‌خورشیدند»

قیصر امین‌پور

کتاب هویج پالتوپوش ، به نویسندگی «محمدهادی محمدی» و تصویرگری «مهسا منصوری»، داستانی مملو از خیال و رؤیا و خواب و در یک کلام مملو از تصویر ذهنی و ایماژ است.

در بدو داستان می‌خوانیم:

«خورشید بود، خواب و خرگوش»

در همین ابتدا، یک پرسش ذهن را می‌گزد. چرا این جمله به این صورت که: «خورشید بود و خواب و خرگوش»، نگارش نشده است؟

دلیل را باید در طرح داستان جست‌وجو کرد. داستان هویج پالتوپوش طرحی چرخشی دارد که محور آن خورشید است. چندان که با خورشید آغاز می‌شود و به خورشید خاتمه می‌یابد. بنابراین خورشید هم‌ارز خواب و خرگوش نیست. خورشید در این داستان یک اشل و یک معیار است برای خیال‌ورزی.

داستان ساختاری تودرتو دارد. به طوری‌که حاوی یک خیال و رؤیا در درون خیال و رویای دیگر است. رویای خرگوش در دل رویای خورشید قرار دارد. حاصل این تودرتویی تولد شخصیتی به نام «هویج پالتوپوش» است. درون‌مایه روان‌شناختی، فلسفی و اجتماعی اثر با موضوعاتی چون رشد، فردیت و رهایی نیز پیرامون همین شخصیت شکل می‌گیرد.

صحنه، با «هم‌کنشی» تصویر و این جمله که «هوا سرد است»، پردازش می‌شود. خورشید که اهل خیال و رؤیا است، شباهنگام رویای «پالتو» را می‌بیند.

نویسنده با شگرد آشنائی‌زدایی، بین سرما (پالتو) و گرما (خورشید) تضاد می‌آفریند و در عین حال این تضاد در دایره خیال‌ورزی محو می‌شود.

«خرگوش» نیز اهل خیال و رؤیا است. او در خیال خویش به «هویج» می‌اندیشد. رویای خرگوش و هویج در تلاقی نگاه این دو به یکدیگر، ادغام می‌شوند.

در نتیجهٔ ادغام این دو رؤیا یا خیال، خرگوش پالتوپوش، مترسک مزرعه هویج می‌شود. این‌بار نیز شگرد آشنائی‌زدایی با رگه‌ای از طنز خود را نشان می‌دهد. خرگوشی که غذای مورد علاقه‌اش هویج است، بدل به نگهبان مزرعه هویج می‌شود. این تضاد نیز در دایره رؤیا و خیال از بین می‌رود تا شخصیت داستانی «هویج پالتوپوش» متولد شود.

«خرگوش»، شخصیتی پویا دارد. به طوری که در طول داستان متحول می‌شود و در فرجام داستان، با خورشید یکی می‌شود. این تحول با پرواز خیال صورت می‌گیرد.

«هویج پالتوپوش» یا به عبارتی «خرگوش» از باران خیس می‌شود و به خانه آدمیان پناه می‌برد. او در این خانه، کتاب می‌خواند. کتاب‌خوانی را می‌توان نشانه‌ای دال بر رشد و تحول آتی او دانست.

خرگوش برای مراقبت از رویای شیرین خود در برابر سرماخوردگی، به یاد «قرص خورشید» در دریا می‌افتد. ترکیب «قرص خورشید» در دریا، حامل یک تصویر ذهنی بسیار غنی است.

خرگوش، قرص خورشید را که در تور صیادان و ماهی‌گیران، گرفتار شده است، رها می‌کند. موضوع رهایی در ادامه داستان در تضاد آفرینی نویسنده با مفهوم دربند بودن، معنا می‌یابد.

نشانه‌های تصویری همچون، «قفس آویزان از درخت» و «طنابی بر گردن گاو»، از بند حکایت می‌کنند.

«گاو» به دلیل دربند بودن، فرق علف و رؤیا را نمی‌فهمد. به تعبیر مولوی:

«جانور فربه شود، لیک از علف».

او اهل خیال نیست و به عبارت دقیق‌تر برای خود رویای مستقلی ندارد و فقط علاقه‌مند رویای خرگوش و خورشید است و لاجرم، دنباله‌رو آن‌ها.

در رویای ادغام‌شدهٔ خورشید و خرگوش، نشانه‌های تصویری «پارو» و «قایق» در خدمت درون‌مایه روان‌شناختی داستان و موضوع رشد قرار می‌گیرند. پارو در شکل قاشقی تصویر شده که «قرص خورشید» را همچون دارو در داخل لیوان حل می‌کند. در این پاره داستانی، تصویر بیش از متن، در معنابخشی به لایه‌های عمیق داستان، نقش ایفا می‌کند.

خرگوش به کمک قرص خورشید (بخوانید تفکر) از سرما رهایی می‌یابد. به واسطه این رهایی، رؤیا وسعت می‌گیرد و «هویج پالتوپوش» در یک مدار وجودی بالاتر، بدل به «شاهزاده پالتوپوش» می‌شود و به گواه تصویر چشم در چشم خورشید می‌نشیند. این‌بار در تصویر، پرواز آزادانه پرندگان جایگزین قفس آویزان از درخت می‌شود.

رؤیا باز هم وسعت می‌گیرد تا روند فردیت هویج پالتوپوش کامل شود.

چندان که می‌خوانیم:

«هویج پالتوپوش خواب را برای خودش می‌خواست»

این فردیت زمانی بیشتر معنا می‌یابد که شخصیت‌پردازی «خرگوش» و «گاو» در تقابل قرار می‌گیرند. گاو نمی‌تواند پابه‌پای هویج پالتوپوش پیش بیاید، چرا که برای خود رؤیا و خیال مستقلی ندارد. برخلاف هویج پالتوپوش، که خیالی به قامت خورشید دارد. مایه رشد و استقلال و رها بودن او همین خیال است. به تعبیر مولوی:

«فکر شیرین مرد را فربه کند»

نگاهی به داستان هویج پالتوپوش

خرید کتاب هویج پالتوپوش

نویسنده
یاشار هدایی
Submitted by admin on