کارگاه و تور قصه طوطی و بازرگان مولانا در موزه ملک

موزه ملی ملک مدتی است که کارگاه و تور قصه‌گویی «باغ قصه‌ها» را برگزار می کند تا کودکان را با گنجینه ی ادبیات کهن ایران آشنا کند. 

در هفته پایانی آبان ماه چهل دانش‌آموز تهرانی در کارگاه و تور قصه‌گویی «باغ قصه‌ها» طوطی‌هایشان را ساختند، آرزو کردند و رویا بافتند و آن‌ها را در قلمرو خیال به پرواز درآوردند.

در زیر گزارشی از این نشست را می خوانید:

نخست قصه گویان و راهنمایان موزه برای درگیر کردن ذهن کودکان با عناصر داستان، طوطی‌هایی را که از نان سنتی آماده کرده بودند، در اختیار دانش‌آموزان گذاشتند تا با برش‌هایی از خیار، هویج، دانه‌های آفتابگردان و پنیر، طوطی‌های خودشان را بسازند.

 

کارگاه و تور قصه طوطی و بازرگان مولانا در موزه ملک

 

کارگاه و تور قصه طوطی و بازرگان مولانا در موزه ملک

سپس از کودکان خواسته شد پیش از خوردن برای طوطی آرزویی کنند و آرزوهایشان را با یکدیگر در میان بگذارند. آن‌ها اینگونه آرزو کردند:

 «آرزو دارم طوطی‌ام برود به بهشت ... طوطی من تخم‌های بیش‌تری کند تا چند تا طوطی تازه به دنیا بیاید ... دعا می‌کنم طوطی واقعی که داشتم و گم شده حالش خوب باشد ... طوطی ساعت مادرم را از کار بیندازد تا مرا بیدار نکند که به مدرسه بروم ... طوطی به جای من درس بخواند ... طوطی کاری کند تا پدرم خواب بماند و مرا بیدار نکند ... طوطی برود در طبیعت و آزاد باشد ... طوطی‌ام مرا داماد کند ... میکروب‌های داخل بدن مرا از بین ببرد ... کل مدرسه از کلاس یک تا آخر را طوطی در عرض ۱۰ دقیقه به من یاد بدهد ...».

کارگاه و تور قصه طوطی و بازرگان مولانا در موزه ملک

 

کارگاه و تور قصه طوطی و بازرگان مولانا در موزه ملک

سپس قصه گویان روایتی نو از قصه طوطی و بازرگان مولانا را برای کودکان بازگو کردند.  طوطی در این روایت، مختار بود پرواز کند و به هندوستان برود یا در زندان مجلل خویش بماند. قصه‌گوها از کودکان خواستند پایان قصه را رقم بزنند. در پایان، از کودکان پرسیدند اگر جای طوطی بودند، فکر می‌  کنند چه عاملی جلوی پروازشان را می‌گرفت. پاسخ‌ها همانند آرزوها جالب بود:

 «اگر طوطی بودم دوست داشتم پرواز کنم چون نمی‌خواستم کسی مرا ببیند ... من دوست داشتم پروانه باشم ... اگر طوطی بودم نگران آب و غذا بودم؛ اگر از اینجا بروم آب و غذا گیرم نمی‌آید ... چیزی که مانع پرواز من است، بی‌آبی و بی‌غذایی و پدر و مادرم هستند ... دوست دارم پرواز کنم ولی صاحبم نمی‌گذارد چون می‌خواهم به آسمان بروم ... درس‌ها نمی‌گذارند من پرواز کنم و آزاد باشم ... چیزهایی که مانع پرواز من هستند مدرسه، مشق و درس، تبلت، لپ‌تاپ و موبایلم هستند ... موانع سر راه من فضای مجازی، آلودگی، آلودگی صوتی و تکالیف مدرسه‌ام هستند ... من دوست دارم پرواز کنم و به مدرسه نروم. مامان و بابا نمی‌گذارند. به علاوه درس و مشق‌هایی مثل علوم، ریاضی، فلسفه و فارسی و امتحانات مزخرف هم مانع من هستند ... درس‌ها نمی‌گذارند من پرواز کنم. هر روز باید بنشینم و درس بخوانم. واقعا افتضاح است ... من دوست دارم پرواز کنم و تکلیف ننویسم ولی معلمم نمی‌گذارد ... چیزی که مانع پرواز من است این است که کسی چیزی بگوید که من را آزار بدهد. دوست دارم پرواز کنم اما پدر و مادرم نمی‌گذارند. اگر هم بخواهم بروم خودم دلتنگ می شوم ... دوست دارم طوطی باشم که به مدرسه نروم، اعتراض کنم، لگو بخرم، اما مادرم نمی‌گذارد ... دوست دارم پرواز کنم اما خودخواهی صاحبم نمی‌گذارد ... اگر من پرواز کنم مرا با تفنگ می‌زنند ... ما را در مدرسه حبس کرده‌اند. ما یک سال در آن حبس شده‌ایم ... من دلم می‌خواهد پرواز کنم اما پدر و مادرم نمی‌گذارند ... درس خواندن مانع پرواز من است ... علوم مانع پرواز من است ... دوست دارم پرواز کنم اما مادر و پدرم نگران می‌شوند ... دوست دارم پرواز کنم و اسباب بازی بخرم و بازی کنم ولی مامان و بابا نمی‌گذارند ... من، خودم، مانع پرواز خودم هستم ... دوست دارم پرواز کنم ولی پدر و مادرم بی‌حال و حوصله‌اند ... خودم می‌خواستم از قفس نروم. دوست نداشتم از قفس بروم ... آرزو دارم بروم کلاس فوتبال اما پدرم مانع من است ...».

 

ویراستار:
گروه ویراستاران کتابک
منبع
کتابخانه و موزه ملی ملک
Submitted by editor3 on