مصاحبه با نویسنده مغولی برنده جایزه آساهی ۲۰۰۶

داشدانداگ جامبا بیش از هفتاد کتاب برای کودکان نوشته است. وی همچنین در ورود IBBY و SCBWI به مغولستان موثر بوده است. جامبا کتاب های بی شماری از سراسر دنیا در دسترس کودکان مغولستان قرار داده است. او بیش از بیست سال پیش، برای این که مطمئن شود تمام کودکان مغولستان به این کتاب ها دسترسی دارند، کتابخانه سیار خود را بنا نهاد. این کتابخانه در سال ٢٠٠۶ برنده جایزه ترویج کتابخوانی آساهی شد.

به تازگی در انگلستان کتاب بازگویی" داستان های قومی مغولی" اثر این نویسنده، به عنوان بخشی از کتابخانه بدون مرز فرهنگ قومی، منتشر شد. داشدانداگ جامبا در اولان باتور، پایتخت مغولستان زندگی می کند.

  • شما زندگی خود را به فراهم کردن امکان دسترسی کودکان به کتاب اختصاص داده اید. می توانید پیش زمینه ای در مورداوضاع دهه ١٩٦٠ مغولستان، زمانی که به عنوان نویسنده کار خود را آغاز کردید، برای ما شرح دهید؟

در سال ۱۹۸۵ سیاست کشاورزی اشتراکی که شامل واگذاری پرورش دام به شرکت ها می شد،  در مغولستان کمابیش به پایان رسیده بود. با این که خانواده من این سیاست را نمی پسندید، دام های خود را به شرکت های کشاورزی تحویل داد. جدا شدن از دام برای روستاییان گله دار، سخت  بود. لحظه ای را که مادربزرگم برای دام هایش گریه می کرد و بره ها بع بع کنان تلاش می کردند   به آغل خود برگردند، به روشنی به خاطر دارم. اما این  گونه جلوه داده می شد که گله داران، دام های خود را داوطلبانه به شرکت های کشاورزی داده اند. در همان زمان خانه نشر دولت، نخستین کتاب من را چاپ کرد. آن وقت ١٧ سال داشتم و در دبیرستان درس می خواندم. تنها چیزی که از نخستین کتابم می شد دریافت، احساس قلبی یک پسر بچه بود که عاشق بره ها و گوساله هاست.

همیشه احساس خرسندی می کنم که کار ادبیات کودک را که از سیاست به دور است، انتخاب کرده ام.

  • شما شاهد چه تغییراتی بوده اید که در این سال ها به راستی موثر بوده اند؟

برای من که شاهد دو جامعه متفاوت بوده ام، این فرصت وجود دارد که ضعف ها و برتری های هر دو را با هم مقایسه کنم. من با کمال میل دموکراسی را پذیرفتم، دموکراسی برای ما آزادی فکر و عقیده را به ارمغان آورد. آن آزادی که سوسیالیسم به ما می داد، محدود، و شبیه به پوشیدن یک لباس تنگ بود. می توانم در این باره شاهد خوبی باشم، زیرا من را ضد کمونیست می دانستند و کتاب هایم را به عنوان مجازات چاپ نمی کردند.

  • انگیزه شما برای شروع پروژه کتابخانه سیار که امروز مشهور شده است، چه بود؟

در سال ١٩٩٠، مغولستان از کمونیسم دست کشید و دموکراسی و اقتصاد بازار آزاد را انتخاب کرد. در جریان خصوصی سازی دارایی های گذشته، هیچ کس علاقه ای به سازمان های کودکان نداشت، زیرا همه، این سازمان ها را بدون سود و غیراقتصادی می پنداشتند. خانه نشر کتاب های کودکان که پیش از این دولت اداره می کرد، به یک مدرسه خصوصی تبدیل شد. کتابخانه کودکان، بانک خصوصی شد و سینمای کودکان به بازار بورس تغییر یافت.

من با این تغییرات مبارزه کردم، اما تلاش هایم بی فایده بود. از خودم پرسیدم که در این جامعه نو برای کودکان چه بنویسم که بخوانند. غیرممکن بود بتوان کتاب های زیادی برای کودکان فراهم کرد، زیرا تنها راه، همان انتشار کتاب زیر نظر سامانه سوسیالیستی پیشین بود.

احساس کردم تنها مکانی که می تواند پاسخ مرا بدهد، کتابخانه جهانی جوانان در مونیخ است. پس به آن جا رفتم. آن ها فهرست بهترین کتاب های کودکان را به من دادند و من  به ترجمه آن ها پرداختم و ١٠٨ کتاب را با پول خودم منتشر کردم. سپس کتابخانه سیار را  برپا کردم و همان کتاب ها را در دسترس کودکان روستایی قرار دادم . این مناسب ترین شیوه برای زندگی چادرنشینی بود.

  • در سال ٢٠۰۶ کتابخانه سیار، جایزه ترویج کتابخوانی آساهی - IBBY را دریافت کرد. شما در سخنرانی پس از دریافت جایزه، جمله ای گفتید که به کودکان در کتابخانه می گویید: «بعد از خوردن آب نبات چیزی باقی نمی ماند. اما بعد از خواندن کتاب، شما آن کتاب را در ذهن خود خواهید داشت». بر همین پایه گفتید که کودکان دوست دارند شیرینی های سراسر جهان را بخورند، و شما این جایزه را به لذت بردن کودکان مغولستان از کتاب های منتشر شده در کشورهای مختلف اختصاص خواهید داد. آیا تا کنون (سال ٢٠١١) این کار ممکن شده است؟

جایزه آساهی-IBBY کمک کرد تا بتوانیم یک اتومبیل وَن و همچنین کتاب های فعلی را برای کتابخانه سیار خریداری کنیم. در کتابخانه سیار در حدود ١٠هزار جلد کتاب از کشورهایی مانند ژاپن، امریکا، کانادا، آلمان و هند داریم. اداره پست ژاپن هزینه ترجمه کتاب ها به زبان مغولی را پرداخت کرد و ۴٠٠ دانشجویان به مدت ۴ سال روی ترجمه این کتاب ها کار کردند. این کتاب ها بسیار مورد توجه کودکان مغولستان قرار گرفتند، چون بهترین کتاب های دنیا بودند.

  • ممکن است از ماجراهایی که در هنگام سفر با کتابخانه سیار داشتید، برای ما بگویید؟

در ٢٠ سال گذشته، در مجموع کتابخانه سیار ٨١ هزار کیلومتر در سراسر استان های مغولستان سفر کرده است، گاهی با شتر، گاهی سوار بر اسب یا درشکه اسبی و درشکه گاوی. امروز هم وَن خود را داریم.

در هنگام سفر، ماجراهای بسیار جالبی داشتیم. یک بار هنگامی که برای حرکت آماده می شدیم و کودکان کتاب ها را خوانده بودند، زنی را دیدم که کودکش را در بغل نگه داشته بود و با چهره ای نگران جلوی در خانه سنتی مغولی ایستاده بود. از ون پیاده شدیم و نزد او رفتیم. کودک تب داشت. همه نگران شدیم و به او شیرینی و اسباب بازی دادیم، اما کودک آن ها را دوست نداشت. سعی کردم برایش شعری بخوانم که وزن آن بر اساس گام های اسب و حرکت چهار نعل اسب بود. چشمان کودک برق زدند. او خندید و درد خود را فراموش کرد.

این ماجرا را در کتاب خود: "من یک نویسنده کودکان هستم" آورده ام، که شامل یک دی وی دی از شعرهایی درباره اسب ها و شعرهای آهنگین دیگر است.  

  • شما خودتان داستان های زیادی را از سراسر جهان به زبان مغولی ترجمه کرده اید. چرا فکر می کنید دسترسی کودکان به این ترجمه ها اهمیت دارد؟

من بیش از ۶٠ کتاب از زبان های مختلف دنیا ترجمه و منتشر کرده ام و البته بیش از هزار شعر. همچنین دو جلد بزرگ از شعرها و داستان های کودکان از سراسر جهان را منتشر کرده ام. به زودی قصد دارم یک کتاب ادبیات کودک برای آشنا کردن کودکان با شیوه های تفکر متفاوت در فرهنگ های مختلف در جهان چاپ کنم. امیدوارم این کتاب نه تنها برای کودکان، بلکه برای نویسندگان ادبیات کودک نیز  سودمند باشد.

فکر می کنم یکی از موثرترین راه های اطمینان از دسترسی به کتاب برای ترجمه به زبان خود، ارتباط مستقیم با نویسنده کتاب است. ما کتاب های بسیاری را به این ترتیب ترجمه کردیم. من کتاب ها را با این امید ترجمه می کنم که کودکان در کشورهای متفاوت هم دیگر را ببینند و دوستان نزدیکی  برای هم شوند.

کتاب جدید شما "داستان های قومی مغولی" یک کار خانوادگی بود که پسرتان بورولزویی داشدانداگ و پسرعموی تان اگیما تسولمونباتار، بازگویی داستان های قومی شما را به انگلیسی ترجمه کردند. سپس، آن پلووسکی داستان ها را با حساسیت زیاد ویرایش کرد. این کتاب چگونه سبب همکاری شما شد؟

خانم آن پوولسکی چهره شناخته شده ای در زمینه کتاب کودک است. او در سال ٢٠٠۶ به مغولستان آمد و آموزش و همکاری در فعالیت های کتابخانه سیار را سازمان دهی کرد و به من در کارم یاری رساند. شخصیت او چنان  عمیق و  انسانی است که شبیه آن را تنها در داستان های پریان می توان یافت. آن پولووسکی سخاوتمندانه برای ویرایش این کتاب زمان گذاشت به همین دلیل پسر و پسرعمویم و من، تا ابد قدردان او خواهیم بود. این کار سبب شد ما به خود ببالیم که اکنون خوانندگان امریکایی، ادبیات مردم مغولستان را می خوانند و درباره آن آگاهی پیدا می کنند.

  • در کنار داستان های قومی، این کتاب شامل گفته ها و بازی با واژگان است، مانند انتخاب سه گانه ها که گفته شده ریشه ی عمیقی در فرهنگ مغولستان دارند. سه گانه ها چیستند و چرا خیلی خاص هستند؟

مجموعه داستان های قومی جهان که داستان های قومی مغولی بخشی از آن است، سنت های مختلفی از فرهنگ های روستایی را پوشش می دهد. ما تلاش کردیم هرچه بیش تر از انواع هنر کلامی که چادرنشینان مغولستان خلق کرده اند، گردآوری کنیم. چادرنشینان مغول عادت داشتند از داستان های دقیق و کوتاه استفاده کنند. برای نمونه در داستان "سه چیز سفید در جهان" این گونه آمده است:

سفید، رنگ دندان یک مرد جوان

سفید، رنگ موی یک مرد پیر

سفید، رنگ استخوان یک مرد مرده

در این داستان می توان تمام دوره ی زندگی انسان را که در سه خط خلاصه شده است، مشاهده کرد. افسون کننده است که اجداد ما فلسفه زندگی را در این واژگان اندک بیان کرده اند و این دانش، حتی در بازی واژگان کودکان نیز جای دارد.

  • شما کتاب های بسیار دیگری نیز نوشته اید، اگرچه متاسفانه بیش تر آن ها به زبان انگلیسی در دسترس نیستند. چه نوع داستان هایی می نویسید؟

من داستان های فلسفی شاه و پریانی می نویسم. این داستان ها شخصیت هایی دارند که خود فکر می کنند و خوانندگان را نیز به فکر کردن وامی دارند. آن ها بسیار کوتاه هستند. در زمان چنگیزخان سربازها گوشت گاو را درون غشای خارجی قلب گاو حمل می کردند. من از این روش در هنر کلامی خود استفاده کرده ام. همه چیز را فشرده می کنم اما آن ها هنوز سرجای خود هستند. برای نمونه، در کتاب "داستان بر پشت اسب" ٩ داستان قومی وجود دارند که به این روش بازگویی شده اند. برخی پژوهشگران، اصل این داستان ها را ٩ داستان جداگانه در نظر می گیرند، اما من آن ها را در یک جلد کتاب کودک بازنویسی کرده ام.

  • ناشران کتاب کودک در مغولستان چگونه عمل می کنند؟

در مغولستان خانه نشر ویژه کتاب های کودک وجود ندارد. با وجود شمار زیادی شرکت  نشر، تنها چند تایی از آن ها کتاب های کودک منتشر می کنند. در سال ٢٠٠٩ روزالیند پرایس، ناشر باتجربه و عضو IBBY استرالیا برای برگزاری چند کارگاه برای کمک به گسترش نشر کتاب کودک به مغولستان آمد.

هنرمندان کتاب کودک در مغولستان انگشت شمارند. به همین دلیل در چند سال گذشته رقابتی برای تصویرنگاری کتاب کودک به راه انداخته ام. یک نمایشگاه برپاکرده ام و گروهی اجتماعی با عنوان"هنرمندان کتاب کودک" تشکیل داده ام. اعضای این گروه تا کنون ١٠٨ کتاب را به تصویر کشیده اند. گاهی که نیاز فوری به تصویر دارم، خودم برای کتاب هایم تصویرگری می کنم، مانند کتاب"شتری با هفت کوهان".

IBBY ،SCBWI و بنیاد سوروس، همگی به گسترش انتشار کتاب های تصویری مغولستان بسیار کمک کرده اند. برای نمونه، در سال ٢٠٠٧ بخش مغولستان IBBY، تصویرگر معروف آرژانتینی-امریکایی خانم بیتریز ویدال را به مغولستان دعوت کرد. او به آموزش تصویرنگاری کتاب کودک بسیار یاری رساند.

  • هم اکنون روی چه طرحی کار می کنید؟

به تازگی چندین کتاب دارای عکس منتشر کرده ام که قصد دارم در خارج از کشور نیز منتشرشان کنم. آشنایی با سبک زندگی کودکان مغولی ممکن است برای کودکان کشورهای دیگر جالب باشد. در حال انتشار کتابی با عنوان "سرگذشت سفید یک پرنده سیاه" هستم که یک داستان واقعی است. شصت سال پیش در صحرای گوبی، زنی یک کلاغ سیاه زخمی را درمان کرد. کلاغ هرگز لطف زن را از یاد نبرد و هنوز هم به او کمک می کند. پیرزن بیمار می شود و در بیمارستان اولانباتور، پایتخت مغولستان بستری می شود. کلاغ از ٧٠٠ کیلومتر دورتر می آید و در کنار پنجره بیمارستان چشم به راه می ماند. ماجراهای بسیار جالبی برای پیرزن و کلاغ پیش می آید. گفته می شود که کلاغ سیاه بدشانسی می آورد و بیش تر مردم از آن می ترسند. اما در کتاب می خوانید که کلاغ سیاه چقدر مهربان است. امیدوارم این کتاب که تصویر هم دارد، برای خوانندگان خارجی نیز کشش و گیرایی داشته باشد.

همچنین تصمیم دارم در آینده کتابخانه کودکان و مرکز جهانی مطالعات ادبیات کودک را در مغولستان بر پا کنم.

 

برگردان:
حمزه غفاری
Submitted by editor3 on