از نظام آموزشی جهان عقبیم

محمدرضا شمس، نویسنده و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان، کتاب و ادبیات را مهمترین ابزاری می‌داند که به نسل امروز جامعه آگاهی و بینش می‌دهد. این نویسنده گفت: اگر مسئولان آموزش و پرورش اعتقاد دارند که کودکان آینده‌سازان این مملکت هستند باید از نویسندگان و تصویرگران و شاعران خوب کودک استفاده و آثار خوب ادبیات کودک را به بچه‌ها معرفی کنند و قصه‌ها و داستان‌ها را در کتاب‌های درسی بگنجانند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) قدرت تخیل از جمله عواملی است که سبب افزایش خلاقیت و نوآوری در افراد مخصوصا کودکان و نوجوانان می‌شود. اندیشمندان معتقدند مطالعه کتاب‌های داستانی و علمی تخیلی از مواردی است که سبب پرورش قدرت تخیل در کودکان می‌شود اما می‌بینیم که با ورود کودکان به مدرسه و محیط آموزش و پرورش میزان مطالعه کتاب‌های غیر درسی به تدریج کاهش می‌یابد. محمدرضا شمس از نویسندگان و پژوهشگران ادبیات کودک و نوجوان است که در ادامه نظرات او را در این باره می‌خوانیم.

با آغاز سال تحصیلی، بازهم این سوال همیشگی پیش آمده که سیستم نظام آموزشی کشور چرا تا این اندازه سعی دارد مقوله ای به نام کتاب مستقل را از دروس رسمی حذف کند. به نظر شما در این گیرودار وضعیت ضد کتاب چه باید کرد؟

اصولا از زمانی که بچه به دنیا می‌آید پدر و مادرش سعی می‌کنند او را برای رفتن به دانشگاه آماده کنند و این قضیه ادامه دارد تا زمانی که کودک به مدرسه می‌رود. در مدرسه هم مربیان و معلمان کتاب‌های درسی و کمک درسی را در اختیار بچه‌ها می‌گذارند، یعنی گروهی از پدر و مادرها گرفته تا اولیا و مربیان و معلمان و مسئولان و وزیر آموزش و پرورش همه و همه دست به دست هم می‌دهند تا بچه‌ها را به دانشگاه ببرند و ذهنیت همه این است که اگر بچه به دانشگاه نرود فاجعه بزرگی رخ می‌دهد لذا در برنامه‌ریزی‌هایشان اهمیتی به کتاب‌های غیردرسی نمی‌دهند و دیگر رغبت و انگیزه‌ای در کودک برای مطالعات غیر درسی باقی نمی‌ماند.

به عقیده شما، حالا که این مساله از سوی آموزش و پرورش نادیده گرفته شده، خود نویسندگان چگونه می‌توانند رغبت و انگیزه لازم برای مطالعات غیر درسی را در کودکان و نوجوانان ایجاد کنند؟

اگر بخواهیم واقعا اینکار را انجام دهیم باید سیستم آموزش و پرورش موجود را عوض کنیم زیرا این سیستم متکی به کتاب درسی است. آموزش و پرورش ما کتاب محور است و از کودک می‌خواهد فقط مطالب موردنظر را حفظ کند و امتحان بدهد، بدون اینکه مطالب را درک کرده باشد. وقتی سطح آموزش و پرورش کشورمان را با سایر کشورها مقایسه می‌کنیم، می‌بینیم که چقدر عقب هستیم و دانش‌آموزان ما فقط همه مطالب را برای گرفتن نمره بصورت طوطی‌وار حفظ کرده‌اند. آموزش و پرورش ما داستان را از علم و تخیل را از واقعیت جدا می‌کند؛ اولین اتفاقی که با ورود بچه‌ها به محیط مدرسه رخ می‌دهد این است که کرکره خیال‌پردازی ذهن بچه‌ها بسته می‌شود و از آنها می‌خواهند خیال پردازی را کنار بگذارند در حالیکه در سیستم آموزش و پرورش سایر کشورها چنین نیست. در زمان گذشته در هر خانه‌ای پدر و مادر و بچه و نوه باهم زندگی می‌کردند و قصه‌ها و داستان‌ها و حکایت‌هایی را برای هم تعریف می‌کردند و به این ترتیب ارتباط بین نسل‌ها حفظ می‌شد اما امروزه ارتباط بین نسل‌ها کمرنگ شده چون ارتباطات و قصه‌گفتن‌ها از بین رفته است. مسئولان آموزش و پرورش ما باید وقت بگذارند و درباره سیستم آموزش و پرورش کشورهای دیگر مطالعه کنند و ببینند که آنها چگونه عمل می‌کنند.

چرا در کتاب‌های درسی ردپایی از ادبیات کودک و نوجوان و معرفی آثار ارزشمند نمی‌بینیم؟

ما دو کانال تلویزیونی داریم که به صورت روزانه و مستمر راجع به کنکور صحبت می‌کنند اما هرگز درباره ادبیات و قصه و داستان کودک و نقش آن در پرورش بچه‌ها صحبت نمی‌کنند چون تصور می‌شود ادبیات کودک و نوجوان و قصه و داستان، بچه‌ها کتاب و ادبیات از جمله مهمترین ابزاری است که می‌تواند به نسل امروز ما آگاهی و بینش بدهد.

را از درس و کنکور دور می‌کند. من الان ۵۶ سال سن دارم اما هنوز قصه روباه و کلاغ، کوکب خانم، گاو شیرده عمو حسین، تصمیم کبری و سایر داستان‌هایی را که در کتاب‌های درسی‌مان گنجانده شده بود به یاد دارم اما مطالب شیمی و فیزیک و پندها و نصیحت‌ها و اخلاقیات را کاملا فراموش کرده‌‌ام. اگر مسئولان آموزش و پرورش اعتقاد دارند که کودکان آینده‌سازان این مملکت هستند باید از نویسندگان و تصویرگران و شاعران خوب کودک استفاده کرده و آثار خوب ادبیات کودک را به بچه‌ها معرفی کرده و قصه‌ها و داستان‌ها را در کتاب‌های درسی بگنجانند، زیرا کتاب و ادبیات از جمله مهمترین ابزاری است که می‌تواند به نسل امروز ما آگاهی و بینش بدهد.

مساله گریز از کتاب و کتابخوانی در سیستم آموزشی کشور ریشه در چه عواملی دارد؟

ما ملتی هستیم که به خاطر سابقه تاریخی خاصی که داریم همیشه نگران آینده هستیم و به خاطر حملات گسترده‌ای که ازسوی مغول‌ها و دیگر دشمنان به ما شده همیشه به دنبال دوراندیشی هستیم، لذا وقتی بچه‌ای به دنیا می‌آید به دنبال مسیری هستیم که در آینده دکتر یا مهندس شود و از کتاب خواندن دورش می‌کنیم. این امر سبب شده چهار یا پنج میلیون جوان تحصیل کرده بیکار داشته باشیم. از طرفی کارا نبودن مدیران و نبود مدیران لایق موجب اتخاذ تصمیمات اشتباه می‌شود، مثلا در محیط کاری من، هر مدیر جدیدی که می‌آید کارکنان قبلی را جابه‌جا می‌کند و افراد جدیدی را وارد مجموعه می‌کند و هرکاری که مدیر قبلی کرده برعکسش را انجام می‌دهد و این امر موجب می‌شود که ما نه تنها رشد نکنیم بلکه گاهی مشکلاتمان

افزایش یابد. حالا شما این شرایط را به سایر جاها بسط دهید. این شکل مدیریت سبب می‌شود مسیر اشتباهی برای پیشبرد جامعه درنظر گرفته شود. این قضیه درباره ادبیات ما هم صدق می‌کند؛ معمولا مسئولان آموزش و پرورش آگاهی لازم را در این زمینه ندارند. از طرفی حتی تعامل ساده‌ای با نهادهای ادبی، نویسندگان، شاعران و تصویرگران هم برقرار نمی‌کنند تا با آنها مشورت کنند که چه کنیم؟ زیرا احساس می‌کنم برایشان اهمیت ندارد و می‌گویند ما مدت کوتاهی هستیم و می‌رویم .درنتیجه تلاشی برای رشد دادن کتاب و کتابخوانی نمی‌کنند.

به نظر شما تا چه اندازه کودکان و نوجوانان در جامعه کنونی ما به عنوان مخاطب به رسمیت شناخته می شوند؟

واقعیت این است که در جامعه ما به بچه‌ها اهمیت داده نمی‌شود و نیازهایشان درنظر گرفته نمی‌شود. همیشه پدر و مادر و معلم و مربی و مدیران و مسئولان هستند که برای بچه‌ها تصمیم می‌گیرند چه بخوانند و چه بگویند و چه کاری انجام دهند، بدون اینکه به نیازها و خواسته‌های کودکان اهمیت بدهند. برنامه‌ریزی‌های ما باید مانند سیستم آموزش و پرورش کشورهای موفق بر اساس نیازها و سلایق بچه‌ها باشد نه اینکه سال‌ها کودک را به کاری وادار کنیم که علاقه و استعدادی در آن ندارد. متاسفانه دیدگاه غالب در جامعه ما این است که «بچه است و نمی‌فهمد!». این تفکر نه تنها در سیستم آموزشی و در بین خانواده‌ها بلکه در برنامه‌های تلویزیونی هم وجود دارد و به بچه‌ها اهمیت داده نمی‌شود.

به نظر شما چرا کلاس‌هایی مانند «ادبیات خلاقه» که در کشورهای دیگر رواج دارد در لیست کلاس‌ها‌ی درسی ما دیده نمی‌شود؟

در این مورد باید بگویم نه تنها کلاس «ادبیات خلاقه» وجود ندارد بلکه به زنگ نقاشی و کاردستی و هنر و انشاء هم آن‌طور که باید و شاید اهمیت داده نمی‌شود. امروزه به دلیل شرایط اقتصادی، معلم مدرسه آنقدر مشکل روزانه و شخصی دارد که ذهن و فکر و خلاقیت او را درگیر کرده است و دغدغه‌اش این است که چگونه با سیلی صورت خود را سرخ نگه دارد؛ درنتیجه دیگر به این فکر نمی‌کند که چگونه از خلاقیت بچه‌ها استفاده کند یا قدرت تخیلشان را پرورش دهد. مهم‌ترین مساله این است که اصلا به کودک اهمیت داده نمی‌شود که برایش کلاس ادبیات خلاقانه تشکیل بدهند. شاید این فکر حتی به ذهن کسی هم نرسد.

محمدرضا شمس در سال ١٣٣۶ در تهران متولد شد و پس از انقلاب اسلامی، همکاری خود را با نشریه «کیهان بچه‌ها» آغاز کرد. نخستین شعر او به نام «نیلوفر من» در سال‌های نخست انقلاب به چاپ رسید. سپس به نوشتن داستان پرداخت. نخستین کتاب این نویسنده با عنوان «اگر این چوب مال من بود» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به چاپ رسید. بعدها با انتشارات سروش، امیر کبیر، مدرسه، قدیانی، پیدایش، افق، محراب قلم، به نشر، حنانه، شباویز، و رویش همکاری داشت. دستاورد این همکاری، چاپ بیش از ۳۰ عنوان کتاب است که برخی از آن‌ها عبارتند از: «یک سبد سیب»، «خواب و پسرک»، «افسانه روباه حیله گر»، «اگر این چوب مال من بود»، «قصه آهو کوچولو»، «دم قورباغه»، «دامنی پر از ستاره»، «خواب گمشده مادر بزرگ»، «دیوانه و چاه»، «حسنی و دیو» و «صیادان ماه». همچنین یکی از قصه‌های مجموعه «پهلوان پنبه» چاپ انتشارات افق به نام «به دنبال بخت» در کتاب فارسی چهارم دبستان و قصه «روباه و خروس» چاپ انتشارات سروش، در کتاب «بخوانیم و بنویسیم» دوم دبستان چاپ شده است.

Submitted by editor3 on