به وجود کودکان بیش فعال رسمیت ببخشیم!

 گفت و گوی اختصاصی کتابک با دکتر حبیب هادیانفرد، دکترای روان شناسی، عضو هیئت علمی بخش روان شناسی بالینی دانشگاه شیراز و متخصص در آسیب شناسی کودکان افسرده، اختلال نقص توجه و کودکان بیش فعال

اگر بخواهیم از دریچه تاریخ به موضوع کودکان با پریشانی های روانی و در این مورد خاص کودکان بیش فعال نگاهی داشته باشیم، شما می دانید که نهاد درمانگاه روانی برآمده از دنیای مدرن است، پیش از این دوره که در حقیقت هزاران سال را در برمی گیرد، شیوه برخورد با این کودکان یا به عنوان نمونه بیش فعال چگونه بوده است؟

اگر بخواهیم سابقه تاریخی اختلالی که امروزه به عنوان اختلال نقص توجه/بیش فعالی نامیده می شود را تعریف کنیم باید بگوییم حدود ۲۰۰ سال پیش اولین مقاله ها در باره این اختلال نوشته شد. حدود ۱۰۰ سال بعد اولین مقاله ها برای درمان این اختلال نوشته شد. حدود ۵۰ سال پیش این اختلال در طبقه بندی اختلالات روانی شناسنامه دار شد. شاید در ۳۰ سال گذشته توجه به درمان این کودکان در دنیابه طور ملموس تری مطرح شد. در گذشته شاید به خاطر سادگی زندگی و کوتاه بودن دوره تحصیل و سبک زندگی و کار مردمان که با تحرک بیش تری همراه بود این اختلال کمتر به چشم می آمد. در زندگی مدرن به خاطر پیچیدگی اجتماع، آموزش نقش محوری تری دارد و طولانی تر شده است.در فرایند آموزش این کودکان نمایان تر می شوند. از طرف دیگر در زندگی مدرن نقش فعالیت های ذهنی در اجتماع بیش تر شده و شهروندان همه نیازهای خود را از طریق تحرک به دست نمی آورند. این هم عامل دیگری است که این افراد را با مشکل بیش تری نسبت به گذشته روبرو می کند.
در گذشته بسیاری از والدین و آموزگاران علت رفتار این کودکان را بازی گوشی، تنبلی و عدم تمکین می دانستند و بسیاری از آن ها با این کودکان که خود قربانی سرشت شان بودند برخوردهای فیزیکی می کردند و تصور داشتند با تنبیه آن ها را مقید خواهند کرد. تنبیه روانی یا سرزنش نیز همیشه وسیله برخورد با این کودکان بوده است. بنابراین امروزه خانواده ها و آموزگاران  باید در باره این کودکان بیش تر بدانند تا آن ها مانند هر کودک بیمار دیگری حمایت شوند.

در جامعه ما مطالعات روانی روی کودکان تاریخی پنجاه شصت ساله دارد. به گفته خود شما هنوز جامعه ایران یا کشورهایی مانند ایران، بیماری ها و پریشانی های روانی کودکان را به رسمیت نمی شناسد، به نظر شما چه عواملی سبب این درخودمانگی اجتماعی شده است، که چه خانواده، چه آموزشگاه و چه کلیت جامعه حاضر به رسمیت دادن به این آسیب ها و هزینه کردن برای آن ها نیست؟

جامعه ایرانی و والدین ایرانی برای فرزندان خود بسیار دلسوز و حمایت کننده هستند. فرهنگ ایرانی فرهنگ ایثار است و هر والدینی مظهر کامل این ایثارگری برای فرزندان خود است. در کمتر جامعه ای والدین حتی در بزرگسالی فرزندان خود را این چنین حمایت می کنند. اما نکته در این جاست که والدین باید بدانند کودک شان به چه چیزی نیاز دارد و در هنگام بیماری برای او چه باید کرد. امروزه مادران خوب می دانند با کودکی که بیماری جسمی دارد چگونه رفتار باید کرد. اجتماع هم این موضوع را به خوبی می داند. از کودکان سرطانی هم والدین و هم جامعه به خوبی حمایت می کنند، ولی وقتی بیماری جسمی نیست کسی آن را به رسمیت نمی شناسد. بیمار به خاطر بیماریش مجازات می شود. چرا یک کودک سرطانی به خاطر سرطان تنبیه نمی شود جون جامعه می داند مشکل از کجاست، ولی کودک بیش فعال حتی به عنوان بیمار شناخته نمی شود. معمولا مصرف دارو برای این کودکان تهدید به شمار می آید و والدین حتی از حق دسترسی به درمان این کودکان جلوگیری می کنند. در نتیجه ما نیاز داریم در باره کودکان ای دی اچ دی ADHD یا به زبان خودمان بیش فعال بیشتر بدانیم. در تمام دنیا والدین در کارگاه های آموزشی در این زمینه شرکت می کنند. سازمان های غیر دولتی تشکیل شده تا والدین و خیرین بتوانند به این کودکان کمک کنند. در ایران هم ما نیاز به چنین تشکلی داریم

شما بارها در سخنان خود گفته اید که از نگاه جامعه ما کودک بیمار یعنی کودک سرطانی. اگر بخواهیم از این مرز و از این نگاه بگذریم که کودکان با پریشانی های روانی را نباید انکار کرد و باید بیماری های آن ها را شناخت و درمان کرد، چه پیش شرط های اجتماعی و فرهنگی و عملی نیاز است؟

متاسفانه درصدی از کودکان ما ناخواسته دچار پریشانی های روانی هستند. خوشبختانه درمان های کارآمدی برای تخفیف این مشکلات  وجود دارد. درمان اختلالات روانی نیاز به صبر، اطلاعات در مورد بیماری و اقدام برای رفع مشکل دارد. تا ما قبول نکنیم کودک مشکل دارد به طرف درمان حرکت نمی کنیم. باید یاد بگیریم داشتن مشکل ننگ نیست. هر بشری به نوبه خود با نوعی مشکل رودررو است. مشکل عیب نیست. انکار مشکلات و ماندن در آن و عدم حرکت برای کاهش آن عیب است. گاهی ما از ترس انگ بیماری به طرف درمان حرکت نمی کنیم.  

در جوامع پیشرفته امروزی کیفیت زندگی کودک مهم تر از کمیت کودکان است. آیا این که در جامعه ما پریشانی های روانی کودکان کمتر مورد مطالعه یا بررسی قرار می گیرد ناشی از نگرش ما به زندگی در کمیت نیست. یعنی برای ما کیفیت زندگی کودکان اولویت اول نیست.

ما هم به کیفیت زندگی کودکان مان توجه داریم حتی بیش از دیگران، ولی ممکن است در زمینه کودکان اطلاعات کمتری داشته باشیم. ارتقا کیفیت زندگی کودکان با تغییر نگرش جامعه نسبت به اختلالات روانی کودکان ارتباط دارد.به طور مثال ما باید بدانیم حدود ۵ درصد کودکان در سنین دبستان دارای اختلال نقص توجه بیش فعالی هستند. یعنی در هر کلاس درس چند دانش آموز از این دست داریم. پس این مشکل یک مشکل عمومی و شما تنها انسانی نیستید که فرزندتان این گونه است. دوم این که بچه های دارای اختلال نقص توجه لزوما کم هوش نیستند، سوم این که آن ها محکوم به شکست در جامعه نیستند. اگر آن ها به درستی هدایت شوند می توانند موفق یا حتی خیلی موفق شوند و اگر تربیت و درمان درستی نباشد ممکن است در بزرگسالی به دام اعتیاد، طلاق ورشکستگی و... بیافتند. پس باید برای ارتقاء کیفیت زندگی آن ها برنامه داشت. پس بهتر است با یک متخصص روان شناسی که در این زمینه اطلاعات دارد بر روی برنامه زندگی آن ها کار کرد. به مجردی که خانواده از کودکان شان نا امید بشوند مشکلات تشدید می شود. یادمان باشد نمی شود این کودکان را به امان خدا گذاشت باید برای بهبود زندگی آن ها کوشش کرد.

 

Submitted by editor3 on