سپهر خیال دخترک کویر

شاید داستان «گاوهای آرزو»، نوشته‌ی محمدهادی محمدی را خوانده باشید. در این صورت، «دونا» - پسر بچه‌ی روستا - را به خاطر خواهید آورد. همان پسربچه‌ای که مصائب پیرامون‌اش را با پرواز شیرین خیال در آسمان هفتم می‌زدود و تلخی‌های زندگی‌اش را به شهد خیال درمی‌آمیخت. او در آسمان هفتم، گاوهایی رنگین داشت.

به دنبال تاسیس سه کتابخانه کودک‌محور آموزشگاهی از سوی برنامه‌ی «با من بخوان» در نخستین روزهای تابستان گرم منطقه جیرفت، اتفاقی رخ داد که یاد «دونا» - قهرمان داستان گاوهای آرزو - را در ذهن‌مان بیدار کرد.

این بار اما، قهرمان داستان دخترکی بود که آسمانی پرستاره همچون کتابخانه را برای جولان خیال، برگزیده بود. او به لذت پرسه زدن در صفحات کتاب و پرواز خیال در آسمان پر از ستاره خواندن واقف بود. از چند و چون آرزوهای او و تفاوت‌ها و شباهت‌های‌اش با گاوهای آرزوی «دونا»، بی‌خبریم. اما بی‌گمان، او خوش‌اقبال‌تر از «دونا» بود.

«دونا» هرگز، جز در عالم خیال، قدم در آسمان هفتم ننهاد و به گاوهای آرزو‌ی‌اش نرسید. اما کتابخانه‌های کودک‌محور تازه‌تاسیس، آسمانی پرستاره از کتاب‌های رنگین را در پیش پای دخترک روستا فرش کرد. اگر شرط ورود «دونا» به آسمان هفتم، وداع‌اش با زندگی بود، اما شرط ورود دخترک روستا به آسمان خیال‌اش، تنها یک کارت عضویت بود.

او چنان مشتاق چیدن ستاره‌های رنگین از آسمان کتابخانه شد که اجازه نداد تا نداشتن عکس برای کارت عضویت، پر پروازش را در این آسمان بی‌انتهای کتاب بچیند. او عکس مادرش را آورد تا حتی دمی از هم‌نشینی با ستاره‌های کتاب در آسمان کتابخانه را از دست ندهد.

«مژده پلاشی» - آموزگار کوشای برنامه‌ی «با من بخوان» در روستای هوکرد - که بخش بزرگی از علاقه‌مندی کودکان روستا به کتاب، حاصل تلاش‌های نوآورانه‌ی اوست، در این‌باره می‌گوید:

«وقتی از او خواستم که برای تکمیل کارت عضویت‌اش در کتابخانه، یک عکس بیاورد، عکس مادرش را آورد. ابتدا فکر کردم که اشتباهی عکس را برداشته است. اما وقتی علت را جویا شدم، گفت: خودم عکس ندارم ولی دوست دارم مثل بقیه عضو کتابخانه باشم!»

دخترک نشان داد که سپهر خیال‌اش، همچون آسمان کویر، پرستاره و همچون خاک کویر تشنه است؛ چندان‌که اشتیاق او دلیل راه ما شد برای ستاره باران کردن آسمان بی‌انتهای همه کودکان روستا.

نویسنده
گروه با من بخوان
Submitted by editorsa on