چرا باید دست‌هایم را بشویم؟

آموزش نکات بهداشتی از طریق کتابخوانی

این روزها که شیوع ویروس کرونا همه را نگران کرده، بیش از هر زمان دیگری اهمیت آموزش، به ویژه آموزش به کودکان و نوجوانان آشکار شده است. در این شرایط بزرگسالان به ویژه والدین باید بکوشند تا فضایی را فراهم کنند که همزمان با انتقال آموزش‌های مستقیم و غیرمستقیم به کودکان از ایجاد فضای اضطراب‌آلود، که بر امنیت روانی آنان تاثیرات زیان‌باری می‌گذارد، بپرهیزند. و چه راهی بهتر از کتاب‌خوانی و فعالیت‌های لذت‌بخش در پیوند با آن؟

در ادامه چند تجربه‌ از ترویجگران «با من بخوان» را در این زمینه می‌خوانید. شایان ذکر است که برخی از این تجربه‌ها پیش از شیوع بیماری‌ با کودکان اجرا شده است. اگر قصد اجرای فعالیت‌های در پیوند با کتابخوانی را با کودکان دارید، حتما با توجه به شرایط منطقه‌ی محل زندگی خود، اقدامات بهداشتی و پیشگیرانه را رعایت کنید. پدر و مادرها هم می‌توانند در روزهای تعطیلی و ماندن در خانه فعالیت‌هایی از این دست را با کودکان به اجرا بگذارند.

 

مکان: استان هرمزگان - شهر قشم- آموزشگاه خلاقیت جیکو

مربی: رمیثه احمدی

نام کتاب: دست‌هایت را بشوی

تاریخ: بهمن ماه 1398

روزهای اولی که خبرهای شیوع کرونا پخش شده بود، کودکان هم از کرونا می‌گفتند! از این‌که چقدر کرونا چیز وحشتناکی است و اگر یک وقت کرونا بگیرند، اتفاق‌های بدی می‌افتد. از این‌که دیگر نمی‌توانند به کلاس بیایند حرف می‌زدند و این‌که مجبورند در خانه بمانند...

با توجه به نگرانی و اضطراب کودکان، «کتاب دست‌هایت را بشوی» را از قفسه‌ی کتابخانه برداشتم و برای‌شان بلندخوانی کردم. این کتاب با زبان و تصویرهای طنزآمیز در قالب داستانی کوتاه، با زبان کودکانه و با توجه به روحیه ی کودکان گروه سنی مخاطب، آن‌ها را با اهمیت رعایت بهداشت، میکروب‌ها و زیان آن‌ها برای سلامتی آشنا می‌کند. واکنش بچه‌ها بسیار جالب بود و با دقت و خنده گوش می‌دادند.

برای فعالیت پس از بلندخوانی، بازی «آزمایش فرار میکروب‌ها» را ترتیب دادم. پیش از بازی هم کودکان مثل شاهزاده‌ی داستان «دست‌هایت را بشوی» با کاغذرنگی برای خودشان تاج درست کردند. پس از بازی هم نقاشی‌هایی با موضوع میکروب‌ها و ویروس‌ها کشیدند.

 

مکان: استان سیستان و بلوچستان - زاهدان- روستای رادوچاهی دبستان عشایری شهید عالی

آموزگار: جلیل بریچی

نام کتاب: چرا باید دست‌هایم را بشویم، وقتی کثیف نیستند؟

سال تحصیلی 95-96

امروز هم‌زمان با روز جهانی بهداشت کتاب «چرا باید دست‌هایم را بشویم وقتی کثیف نیستند» را برای بچه‌های کلاس خواندم.

پیش از بلندخوانی کتاب از کودکان سوال‌هایی پرسیدم:

  • «بچه‌ها به دست‌های خود نگاه کنید. به نظر شما دست‌های‌تان تمیز است یا کثیف؟»
  • مسلم، ندا، یسنا و اسماعیل جواب دادند: «آقا دست‌های ما کثیف است.»
  • بقیه بچه‌ها جواب دادند: «دست‌های ما تمیز است.»

 

  • از بچه‌هایی که گفتند دست‌های‌شان کثیف است، پرسیدم: «چرا دست‌های شما کثیف است؟ روی دست‌های شما که چیزی نیست؟»
  • مسلم: «چون به مداد دست زدیم.»
  • حسنا: «چون با پلک (خاک) بازی کردیم.»
  • ندا: «چون یک چیزی روی دست‌های ماست.»

 

  • از کودکان پرسیدم: «کی می‌دونه اسم چیزی که روی دست ماست چیه؟»
  • مسلم: «آقا، میکروف (میکروب).»
  • گفتم: «آفرین! ولی شکل صحیح تلفظ آن میکروب است.»

 

  • پرسیدم: «بچه‌ها کی می‌دونه میکروب چیه؟»
  • اسماعیل: «میکروب توی پولک (خاک) است.»
  • مسلم: «میکروب مریض می‌کنه.»
  • یسنا(به زبان بلوچی): «آقا، میکروب یک لولوک (جانور) است.»

 

  • پرسیدم: «میکروب‌ها کجا هستند؟»
  • حمیرا: «آقا، میکروب‌ها توی چل (جای کثیف) هستند.»
  • گروهی از بچه‌ها فقط خاک را مثال زدند. گروه دیگری گفتند: «توی هوا، غذا...»

سپس بلندخوانی کتاب را آغاز کردم

  • در صفحه 6 پرسیدم: «بچه‌ها چه موقع باید دست‌ها را بشوریم؟»
  • آرزو جواب داد: «صبح، ظهر، شب!»
  • ندا: «وقتی شام و صبحانه می‌خوریم.»
  • مسلم: «وقتی کثیف هستند.»
  • اسماعیل: «وقتی نماز می‌خوانیم.»

 

  • در صفحه 7 کتاب از بچه‌ها سوال کردم: «خب بچه‌ها، وقتی دست‌های‌مان کثیف است می‌توانیم با لباس‌های‌مان پاک‌شان کنیم؟»
  • مسلم سریع جواب داد: «نخیر، لباس‌های‌مان کثیف می‌شود.»
  • حسنا گفت: «آقا وقتی دست‌های‌مان را می‌شوریم با دستمال می‌کنیم.»
  • پریسا: «وقتی دست‌های‌مان را شستیم با لباس خشک می‌کنیم.»
  • کلثوم گفت: «نه، با حوله خشک می‌کنیم.»

 

  • در صفحه 9 کتاب وقتی به خرگوش‌ها رسیدیم، پرسیدم: «بچه‌ها شما خرگوش دارید؟»
  • چند تا از بچه‌ها گفتند: «بله»
  • از آن‌ها و سایر بچه‌ها پرسیدم: «شما تا حالا به خرگوش دست زدید؟»
  • بچه‌ها گفتند: «بله دست زدیم.»
  • «بچه‌ها خرگوش کثیف است؟ بعد از این‌که به خرگوش دست زدیم باید دست‌ها را بشوریم؟»
  • چند تا از بچه‌ها (عبدالرافع، بهناز، محمدطارق) گفتند: «نه! تمیز است.»
  • بقیه بچه‌ها گفتند: «باید بشوریم.»
  • حسنا: «چون توی پلک (خاک) است، پس باید دست‌ها را بشوریم».

 

  • در صفحه 13 کتاب هم پرسیدم: «بچه‌ها وقتی توی آب رودخانه بازی می‌کنیم چرا باید دست‌ها را بشوریم؟ آب که تمیز است...»
  • مسلم: «بله باید بشوریم چون با کفش توی آب می‌روند.»
  • ندا: «چون تو رودخونه لباس می‌شورند.»
  • حمیرا: «چون وضو می‌گیرند.»
  • اسماعیل: «چون توی آب حمام می‌کنند.»
  • کلثوم: «چون گوسفند از آب رودخانه می‌خورد.»

 

در قسمتی از کتاب که شخصیت داستان تب می‌کند، از وسیله تب‌سنج استفاده کردم و شیوه‌ی استفاده از تب‌سنج را نیز آموزش دادم. یکی از بچه‌ها تب داشت و لباس‌های‌اش هم تمیز نبود و زیر ناخن‌ها نیز سیاهی بود.

در صفحه 22 که دکتر آزمایش می‌گیرد، حسنا و چند تا از بچه‌ها گفتند: «ما هم وقتی دکتر می‌رویم، دکتر توی دهن ما همچین چیزی می‌ذاره...»

در صفحه 24 کتاب وقتی اسم آمبولانس آمد، درباره‌ی آمبولانس توضیح ‌دادم. بعضی از بچه‌ها صدای آمبولانس را درمی‌آوردند. حمیرا به گربه‌ای که جلوی آمبولانس بود، اشاره کرد و به زبان بلوچی گفت: «پشکا (گربه) را ببینید!»

وقتی کتاب تمام شد همه‌ی بچه‌ها به لباس‌ها و دست‌های یک‌دیگر با دقت نگاه می‌کردند و کنترل می‌کردند که تب نداشته باشند. در پایان هم همگی به حیاط رفتیم و دست‌های خود را در کنار گیاهان و درختان شستیم.

واکنش و تاثیرپذیری کودکان از کتاب برای من بسیار جالب بود. وقتی کودکان دست‌های خود را شستند و وارد کلاس شدند. دانش‌آموزان پایه‌ی ششم درون کلاس بودند. کودکان با دست‌های شسته رو به بچه‎های بزرگ‌تر کردند و گفتند: «دست‌های شما میکروب داره! بروید و بشورید!»

در طول چند سالی که به عنوان آموزگار خدمت کرده‌ام، همواره و هر صبح سر صف یا در کلاس درس بر نظافت تاکید می‌کردم. همچنین دانش‌آموزانی را به عنوان مامور بهداشت تعیین کرده بودم که بقیه‌ی بچه‌ها به آن‌ها دکتر می‌گفتند. اما امروز وقتی این کتاب را بلندخوانی کردم، بچه‌ها خودشان شروع کردند به نگاه کردن لباس‌ها و ناخن‌های‌شان. یواشکی با هم در این باره گفت‌و‌گو می‌کردند و من هم یواشکی گوش می‌دادم. به هم می‌گفتند: «فردا لباس‌ها را می‌شورم و ناخن‌ها را کوتاه می‌کنم...» یکی از بچه‌ها که در پایه‌ی اول درس می‌خواند، موهای سرش را کوتاه نکرده بود. علت را که پرسیدم، گفت: «آقا، عروسی خواهرم است، پدرم گفته کوتاه نکن.» اما همین کودک پس از کتابخوانی به کودکان دیگر می‌گفت: «حتما توی سرم خیلی میکروب هست. من میرم امشب کوتاه می‌کنم!»

با کتاب می‌شود، زندگی کرد و به کودکان طوری آموزش داد که نیازی به تکرار پند و اندرز‌های دستوری نباشد.

 

مکان: استان کرمان - جیرفت روستای قاسم‌آباد کتابخانه سپهر

ترویجگر: محبوبه اخلاصی

نام کتاب‌ها: دستهایت را بشوی، میکروب‌ها برای پخش کردن نیستند، عطسه‌ی پرماجرا

زمستان 1398

محبوبه اخلاصی کتابدار کتابخانه سپهر قاسم آباد جیرفت برای برگزاری نشست بلندخوانی به سه روستای منطقه سر زده است. او هدف خود از برگزاری این نشست‌ها را یادآوری نکات بهداشتی به کودکان، آموزش شیوه‌ی صحیح شست‌وشوی دست به آن‌ها و کاهش اضطراب کودکان از ابتلا به بیماری عنوان کرده است.

 

 

نویسنده
گروه با من بخوان
Submitted by editorsa on