ناگفته‌های ماه‌پیشانی و همتایانش

هر افسانه برای رسیدن به امروز راهی دراز را پیموده است؛ راهی که پیش از دوره‌ی غارنشینی انسان‌ها آغاز شده، از میان فرهنگ‌های گوناگون گذر کرده، با مردمان گوناگون همنشین شده، تن‌پوش آیین‌ها و اسطوره‌های‌شان را پوشیده و باز رهسپار شده است تا دیگر بار، در جایی دیگر، زمانی دیگر و به فراخور مردمانی دیگر، رنگ دیگری به خود بگیرد. ماه‌پیشانی یکی از چنین افسانه‌هایی است. از آن‌ها که نه‌تنها خود، بلکه راهی را که پیموده‌ است، حکایتی خواندنی است.

همه‌ی ما نمونه‌هایی از «افسانه ماه‌پیشانی» را در روزگار کودکی شنیده‌ایم، یا شاید در کتابی با بازنویسی یا بازآفرینی آن آشنا شده‌ایم؛ اما آیا هرگز به خاستگاه این افسانه اندیشیده‌ایم!؟ و به این که چرا نمونه‌های همانندی میان اقوام، مناطق و کشورهای گوناگون وجود دارد؟ و یا این که چرا این افسانه‌ها با آن که ساختاری همانند دارند، در هر منطقه یا کشور به گونه‌ی دیگری روایت شده‌اند؟ در این مقاله‌ی کوتاه برآنیم که گوشه‌هایی از پیشینه این افسانه و پرسش‌هایی از این دست را بازگو کنیم.

درباره‌ی این که چرا افسانه‌هایی با ساختار همانند در گوشه گوشه‌ی جهان به‌چشم می‌خورد، پاسخ‌های بسیار و نظریه‌های گوناگونی گفته شده است. برای نمونه، برخی از پژوهشگران و افسانه‌شناسان بر این باورند که به‌طور کلی، در روزگاران کهن، انسان‌ها در کنار یک‌دیگر می‌زیستند و قصه‌ها و اسطوره‌های مشترکی داشتند، اما با دسته دسته شدن، جدایی و کوچ آن‌ها، افسانه‌ها نیز به شکل‌های گوناگون درآمدند، و همیشه نشانه‌هایی برای شناختن آن‌ها وجود دارد.

اسطوره‌شناسی تطبیقی در پی یافتن همانندی‌هایی از این دست است.[1] برای نمونه تمدن هند و اروپایی تمدن بسیار بزرگی بوده است که نزدیک به هفت‌هزار سال پیش، به دلایلی، مردمانش ناچار به مهاجرت شدند و اسطوره‌ها و افسانه‌ها را نیز همراه خود بردند. «افسانه‌ی ماه‌پیشانی» نیز یکی از آن افسانه‌هایی می‌تواند باشد که به‌سبب کوچ مهاجران، در بسیاری از کشورها و مناطق بازگویی شده است. بی‌گمان پرآوازه‌ترین آن‌ها یعنی «سیندرلا» را در قالب انیمیشن، فیلم یا کتاب تصویری-داستانی دیده یا خوانده‌اید.

نظریه‌های دیگری نیز در این زمینه هستند که دردهای مشترک انسان‌ها، چالش‌های درونی، ناخودآگاه جمعی و کهن‌الگوها را منشأ قصه‌های مشابه می‌دانند. در واقع «یونگ» که سردمدار این نظریه است، با تمرکز بر نمادهای اساطیری و صورت‌های ازلی، به‌ وجود نظمی در قصه‌های پریان اشاره می‌کند که پیام آن به‌صورت درون‌مایه‌ای تکرار شونده در این قصه‌ها تکثیر می‌شود.[2]

برخی دیگر معتقدند که کولی‌ها، تاجران و اسیران جنگی سبب شدند تا هر بار افسانه‌ها از جایی به جای دیگر کوچ کنند. آن‌ها توضیح می‌دهند که «کولی‌های خانه به‌دوش اولین کسانی بودند که افسانه‌ها را با خود از این شهر و روستا به آن شهر و روستا و از این کشور به آن کشور بردند و به جهانی ‌شدن آن‌ها کمک کردند. ماه‌پیشونی همراه کولی‌ها به شهرها و کشورهای مختلف رفت و سیندرلا و بلورخانم و فاطمه‌خانم شد.»[3]

از نظر آن‌ها بازرگانان دیگر کسانی هستند که مانند کولی‌ها به‌سبب شغل‌شان به شهرها و کشورهای گوناگون سفر می‌کردند و در این رهگذر، آن‌ها که باذوق بودند، افسانه‌ها را همراه خود می‌بردند و گسترش می‌دادند.

در این دیدگاه، برده‌ها و اسیران نیز در گسترش افسانه‌ها و جهانی‌شدن‌شان نقش چشمگیری داشته‌اند. آن‌ها یا برای تسلای دل خود، یا برای آن‌ها که ضعیف‌تر بودند، و یا کودکان و زنان اسیر شده، به نقل افسانه، قصه و حکایت می‌پرداختند. گاهی نیز اربابان پیروز در جنگ، از آن‌ها می‌خواستند برای‌شان قصه‌ای، متلی یا حکایتی بگویند و آن‌ها را سرگرم کنند.[4]

در رویکردهایی از این دست، کهن‌ترین افسانه، اصیل‌ترین آن‌هاست و افسانه در اصل متعلق به جایی است که نخستین بار در آن‌جا روایت شده است و بنابراین نسخه‌های دیگر، شکل تحریف شده‌ای از روایت نخستین هستند.

این دیدگاه، درباره‌ی افسانه سیندرلا، کهن‌ترین نسخه‌ی شفاهی شناخته ‌شده، «رودوپیس» (به معنای گونه‌های گلگون) است که از جغرافی‌دانی یونانی نقل شده است که‌ در میان سال‌های ۷ پیش از میلاد تا ۲۳ پس از میلاد در مصر زندگی می‌کرده است. در این روایت کهن، رودوپیس دختر برده‌ای یونانی است که در نهایت با فرعون مصر ازدواج می‌کند. به این ترتیب که لنگه کفش او توسط عقابی ربوده می‌شود و در «ممفیس»، جایی که پادشاه در حال دادرسی است، کفش را درست بالای سر پادشاه، رها می‌کند. پادشاه مسحور نقش و نگار کفش و نیز اتفاقی که رخ داده می‌شود و به همین دلیل افرادی را به جست‌وجوی صاحب کفش می‌فرستد.[5]

«یه شین»، افسانه همانند دیگری در چین است که در حدود سال ۸۶۰ میلادی مکتوب شده است. در این روایت نیز دختر رئیس قبیله‌ای، مادر خود را از دست داده است. نامادری رفتاری نامهربان با او دارد و تنها دوست او ماهی کوچکی است که همیشه سهم ناچیز غذای خود را با او سهیم می‌شود. نامادری از حضور این ماهی آگاه می‌شود و با ترفندی تنها دوست یه شین را می‌کُشد، اما این دختر استخوان‌های ماهی را نگه می‌دارد و البته کم‌کم درمی‌یابد که آن‌ها قدرتی جادویی دارند.

روزی که جشنی برای دختران جوانی که در جست‌وجوی همسری برای خود هستند برگزار شده، استخوان‌ها لباس و کفشی ویژه برای یه شین آماده می‌کنند و او در مهمانی می‌درخشد، اما ترس از شناخته شدن توسط نامادری، سبب می‌شود تا با عجله مهمانی را تَرک کند و لنگه کفش خود را در حال دویدن گم کند. کفش به طریقی به دست پادشاه می‌رسد و او که شیفته‌ی زیبایی نقش و نگار و کوچکی کفش شده، به جست‌وجوی صاحبش می‌پردازد و در نهایت یه شین از آزار نامادری نامهربان رهایی می‌يابد و با پادشاه سرزمینش ازدواج می‌کند.[6]

این افسانه در اروپا نخستین بار در سال ۱۶۳۴ در ایتالیا منتشر می‌شود. اما شناخته‌شده‌ترین نسخه از این افسانه با نام سیندرلا (به معنای کفش کوچک شیشه‌ای) را «شارل پرو» در سال ۱۶۹۷ منتشر می‌کند. البته «برادران گریم» نیز بعدها آن را در کتاب معروف «قصه‌های برادران گریم» می‌آورند.[7]

در هریک از این نسخه‌ها، نام شخصیت اصلی متفاوت است. شخصیت‌های دیگر داستان نیز نام‌ها و شکل‌های متفاوتی دارند. آن‌ها گاه دیو، ماهی، عقاب، جادوگر، گاو و... هستند. در واقع، همچنان که پیش از این اشاره شد، هریک از روایت‌ها با فرهنگ، جغرافیا و اسطوره‌های آن منطقه درآمیخته‌اند و شکل تازه‌ای به خود گرفته‌اند. گرچه همیشه مشترکاتی میان همه‌ی آن‌ها وجود دارد. برای نمونه، در بیش‌تر آن‌ها، شخصیت اصلی از سوی نامادری‌اش آزار می‌بیند و خواهر یا خواهرانش در حسرت زیبایی او هستند. لنگه کفش نشانه‌ی مشترک دیگری است که در بسیاری از نمونه‌ها دیده شده است. اما یاری‌دهنده‌ی قهرمان داستان در هر افسانه با توجه به اسطوره‌های آن منطقه یا کشور، متفاوت است. در چین شخصیت پشتیبان قهرمان افسانه، یک ماهی است و ماهی در این کشور، موتیفی بسیار مهم است که حتی به اژدها می‌تواند تبدیل شود و در اسطوره‌های چین نقشی کلیدی و مفاهیمی عمیق دارد و حتی گاه نمادی از مادر است.[8]

نکته دیگری که باز در فرهنگ چین به‌چشم می‌خورد، افتخار به کوچک بودن پا و کفش‌های زنان و دختران است. به نظر می‌رسد تأکید بر کوچکی کفش، از این کشور به داستان افزوده شده است.[9]

در همتای مصری این افسانه، عقاب است که راهنمای دختر رنجدیده می‌شود و به او یاری می‌رساند. البته عقاب نیز در اسطوره‌های مصری نقشی بنیادی دارد، تا آن‌جا که در اساطیر مصر، ایزد عقاب سری هست که نمادی از پیروزی، انتقام و سلطنت خوانده شده است.[10] نقش عقاب در فرهنگ اساطیر مصر تا آن‌جا است که به‌طور کلی مصریان باستان، آسمان را همچون عقابی می‌پنداشتند که خورشید و ماه دو چشم آن هستند.

در ایران نیز این افسانه رنگ فرهنگ و اساطیر ایران زمین را به خود گرفته است. این که چه زمانی این افسانه‌ی کهن نقل شده یا وارد سرزمین‌مان شده است، آشکار نیست، اما نمادهای اسطوره‌ای در درون داستان نشان از کهن بودن آن دارند. در نمونه‌ی ایرانی این افسانه با نام ماه‌پیشانی، دختری به نام «شهربانو» فریفته سخنان ملاباجی می‌شود تا آن‌جا که مادر خود را هنگامی که در حال پر کردن ظرف سرکه از خمره‌ای در خانه است، به درون آن هُل می‌دهد تا ملاباجی با پدرش ازدواج کند. پس از چهل روز، البته از همان خمره، گاو زرد رنگی بیرون می‌آید که همه‌جا راهنمای شهربانو است. روزگار سخت شهربانو آغاز می‌شود. نامادری، نامهربان می‌شود و شهربانو کارهای سخت خانه را باید انجام دهد.

او هر روز گاو را برای چراندن به صحرا باید ببرد و خود در این فرصت نخ‌ریسی کند. اما بخت یار اوست که روزی باد می‌آید و پنبه‌ی او را به چاهی می‌اندازد. گاو زرد، شهربانو را راهنمایی می‌کند تا در جست‌وجوی پنبه، درون چاهی برود که دیوی در آن زندگی می‌کند. گاو به شهربانو توصیه می‌کند هنگامی که درون چاه رفت و با دیو روبه‌رو شد، هرچه دیو از او پرسید، خلافش را پاسخ دهد.‌ شهربانو وارد چاه می‌شود و چون دیو صحبت و رفتار او را می‌پسندد، به‌عنوان هدیه، نشانی رودهایی را به شهربانو می‌دهد که یکی از آن‌ها طلایی رنگ است و او باید صورتش را در آن بشوید، و به این ترتیب ماه بر پیشانی و ستاره‌ای در چانه‌ی او می‌درخشند. نامادری که بر زیبایی ماه‌پیشانی رشک می‌برد، هرچه بر او گذشته را می‌پرسد تا دختر زشت‌روی خود را نیز زیبا کند، اما هنگامی که دخترِ نامادری وارد چاه می‌شود، پاسخ‌های دلخواه دیو را نمی‌تواند بگوید و بنابراین در رودی صورت خود را می‌شوید که نه طلایی رنگ، بلکه سیاه‌رنگ است و سبب می‌شود تا ماری (و در برخی روایت‌ها شاخی) روی پیشانی او سبز شود.[11]

ادامه‌ی ماجرا، برگزاری مهمانی پادشاه و لباس‌های زیبا و کفش‌های ماه‌پیشانی است که در افسانه‌های دیگر نیز دیده می‌شود و البته پس از آن، ازدواج نیز در این قصه با جزئیات فراوانی بازگو شده است.

همچنان که اشاره کردیم، این قصه با اسطوره‌های ایرانی، به‌ویژه بخش‌هایی از داستان «فریدون و ضحاک» پیوند خورده است.

در فرهنگ اساطیر ایران، گاو نمادی از مادر است. برای نمونه، «برمایه» گاوی است که نقش مادر «فریدون» را دارد. به او شیر می دهد و سرانجام حتی گرز فریدون، گاوسر است. شاخ یا مار نیز که بر پیشانی خواهر ناتنی ماه‌پیشانی می‌روید، یادآور مارهایی است که بر دوش «آژیدهاک» یا «ضحاک» روییده بودند و ماهی که بر پیشانی ماه‌پیشانی است نیز پیوند نزدیکی با گاو در اسطوره‌های ایرانی دارد. به نوعی در نبرد اساطیری خیر و شر، نمودها و جلوه‌های گوناگون در نهایت با هم هم‌پوشانی دارند.[12]

اما این افسانه، تنها تحت تأثیر مکان‌ها و کشورهای گوناگون دچار دگرگونی نشده است. راویان در زمان‌های مختلف نیز تأثیری عمیق بر آن داشته‌اند. روایت ماه‌پیشانی که روایتی کهن‌تر از سیندرلا و یه شین به شمار می‌رود، اجزای بیش‌تری دارد. در واقع در طول زمان و با کوچ روایت از کشور یا منطقه‌ای به کشور دیگر، مرحله‌هایی از داستان کاسته شده‌ است.

نظام اجتماعی عامل دیگری برای دگرگونی افسانه‌هاست، برای نمونه، شارل پرو این قصه را همراه با افسانه‌هایی دیگر برای محافل اشراف‌زاده در سده هفده میلادی با سبکی ادبی و تازه که نمایانگر سبک زندگی آن‌ها بود، بازنویسی کرد.[13] در واقع در این سبک تازه که جز پرو، زنان اشراف‌زاده نیز از آن بهره بردند، «قصه‌ی پریان، وسیله‌ای در گفتمانی آراسته و بافرهنگ بود که به کمک آن، زنان زندگی خود را در خیال می‌توانستند بهبود بخشند.»[14]و البته این قصه‌ها در آن دوره برای کودکان نوشته نمی‌شدند. این بزرگ‌سالان بودند که مخاطبان اصلی افسانه‌های عامیانه در سبکی تازه بودند.

اما برای افسانه ماه‌پیشانی و همتایانش، هیچ زمان و مکانی، مقصد نهایی نیست. راه آن‌ها همچنان ادامه دارد. نویسندگان، بارها در گوشه گوشه‌ی جهان با تأکید بر بخشی از این افسانه، به بازنویسی و بازآفرینی آن پرداخته‌اند، و هنوز گوشه‌های بسیاری باقی مانده‌ است که باید به آن‌ها پرداخته شود. در واقع هر افسانه با بازخوانی و بازگویی، جانی دوباره می‌گیرد. پس شاید بتوان گفت که ماه‌پیشانی روایتی زنده است. روایتی که در طول تاریخ رشد کرده، تغییر یافته و اکنون به ما رسیده است، و ما نیز همچون گذشتگان با بازخوانی، روایت خود را خواهیم ساخت و دیگربار رهسپارش خواهیم کرد.

پانوشت‌ها و منابع

 ۱. مختاریان، بهار (۱۳۹۵) "اسطورهشناسی تطبیقی فرهنگ هند و اروپایی بر اساس نظریه ژرژ دومزیل". سایت انسانشناسی و فرهنگ.

http://anthropology.ir/article/9504.html

۲. حسینی، مریم و نسرین شکیبا ممتاز. (۱۳۹۴). «روان‌شناسی اسطوره و داستان. رویکردی نوین در نقد ادبی»، نشریه متن پژوهی ادبی. سال ۱۹. شماره ۶۴. ص ۹.

۳. داداشی، حمیدرضا. (۱۳۹۶). «خاستگاه افسانه‌ها دغدغه‌های مشترک بشر است (گفت‌وگو با محمدرضا شمس)»، نشریه رشد نوجوان، شماره ۵۸، ص ۸۰.

۴. همان. ص ۸۱.

https://en.m.wikipedia.org/wiki/Rhodopis.5

۶. حیدری، مرتضی. (۱۳۹۴). «ریخت‌شناسی تطبیقی قصه‌های ماه‌پیشانی، یه شین و سیندرلا». نشریه پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره ۳۶، صص ۱۷۳-۱۷۷
 

7.https://en.m.wikipedia.org/wiki/Cinderella  

 https://en.m.wikipedia.org/wiki/Fish_in_Chinese_mythology .8

9. Sierra, Judi (1992)."Cinderella stories: a Multicultural Unit". Oryx Press.

http//www.education.ne.gov/forlg/ elementary. Cinderella.Pdf

۱۰. ورونیکا، ایونس. (۱۳۷۵). «اساطیر مصر»، ترجمه باجلان فرخی، تهران: اساطیر، ص ۱۹۹.

۱۱. شاملو، احمد. (۱۳۷۹). «قصه‌های کتاب کوچه»، تهران: مازیار، صص ۳۱۲-۳۳۴.

۱۲. مختاریان، بهار. (۱۳۸۷). «گاو برمایه، گرز گاوس و ماه‌پیشانی». نامه فرهنگستان. شماره 38، صص ۱۳۱-۱۳۴.

۱۳. زایپس، جک. (۱۳۸۷). «خاستگاه قصه‌های پریان». «دیگرخوانی‌های ناگزیر، رویکردهای نقد و نظریه ادبیات کودک». مرتضی خسرونژاد. تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. ص ۲۲۶.

14. همان. ص ۲۳۲.

نویسنده
ندا مرادپور
نویسنده:
پدیدآورندگان:
Submitted by skyfa on