مجملی درباره کتب قرائتی - متن سخنرانی آقای دکتر هوشیار در سال 1335

امروز باز شاهد یکی‌دیگر از کارهای موسسین مجله‌ی سپیده‌ی فردا و همکاران محترم آن هستیم. کار لازم و قابل توجه در این کشور پهناور زیاد است. به‌حقیقت می‌توان گفت که در ایران هر کاری بکر است و دست‌نخورده و عرصه نیز شاید براهل کار باز باشد.

بر فرض اینکه کسی از روی یأس و شکایت بگوید که موانع هم زیاد است، من در پاسخ او می‌گویم که باید با کمال ‌پردلی، در برابر مانع استقامت کرد و در چشمان افراد مانع، مانند شیر نگریست و آن‌ها را در هم شکست، زیرا که همین موانع لذت کار و موفقیت را چندین برابر می‌کند و حس دلاوری را در افراد فعالایجاد می‌نماید و صحنه‌های مبارزه و آزمایش قوا را که در ازمنه‌ی باستانی داشتیم پیش دیده می‌آورد و آن‌ها را زنده می‌کند؛ منتهی با رستم‌های دیگر و با افراسیاب‌های دیگر و با دیو و ددان دیگر! باید دانست که حیطه‌ی داستان، محصور در گذشته نمانده و نمی‌ماند! برای آیندگان و دلاوران این زمان هم موضوعات داستانی زیاد است و خواهد بود. در هر حال به جوانان و اهل کار باید گفت به پیش!! این دوره هنوز خوش‌بختانه دوره‌ی پهلوانی است! از هفت‌خوان‌ها باید گذشت. درباره‌ی دیوان و ددان هنوز قصه و داستان نوشته خواهد شد! پهلوانان نیز بدانند که برای اطفال و جوانان آینده مظهر شجاعت خواهند بود و خواهند ماند! دوره‌ی قصه و داستان تا انسان هست تا منصف هست و بی‌انصاف هست، ادامه خواهد یافت و به پایان نخواهد رسید.

بانوی پیش‌قدم ادبیات کودکان

یکی از این کارهای مهم، فعالیت شبانه روز زنان تحصیل‌کرده و فاضل و مدیر و همکاران مجله‌ی سپید‌ه‌ی فرداست. یکی از همکاران خانم میرهادی است که توجه به امری کرده است که در کشورهای دیگر یک‌صد سال سابقه دارد و آن توجه به ادبیات و آثار برای اطفال و جوانان است. دوستان دیگری هم داریم که در این کار پیش‌قدم بوده‌اند از قبیل آقای صبحی مهتدی و شاگردان قدیم و دوستان امروز من آقای محسن فارسی و آقای یمینی شریف که یکی قصه‌ها را جمع می‌کند، دیگری قصه‌های کشورهای دیگر را به زبان پارسی ترجمه می‌کند و دیگری برای کودکان شعر می‌سازد و خوب هم می‌سازد.

 

خوراک پیشینیان، توشه‌ی راه ما

اکنون ببینیم که در زمان قدیم آثار خواندنی بچه‌های ما از چه قبیل بوده‌ است: به یقین بسیاری از نویسندگان بی‌نام و نشان، کمال مطلوب زمان خود را به صورت قصه در آورده‌اند، کمال مطلوب جوانمردی، کمال مطلوب دلاوری، کمال مطلوب پاکی و عفت و تصورات در باب پلیدی و در باب آن‌چه منفور است به‌صورت دیوان و ددان و جادوگران و هم‌چنین مفاهیم خود را در باب مرد، در باب زن، در باب امیر، در باب شاه و گدا، در باب وزیر، در باب بی‌چیز و توانگر، در باب دادخواه و دادگر، در باب عابد و زاهد، در باب عشق، در باب هجر، در باب پسر و دختر، همه را به صورت قصه وافسانه در آورده‌اند حتی شعرای بزرگوار ما نیز همین مفاهیم را به دقیق‌ترین شکلی و رقیق‌ترین عباراتی در آثار هنری جاویدان خود مانند «ویس و رامین»، «لیلی و مجنون»، «خسرو و شیرین»، «یوسف و زلیخا» و داستان‌های حماسی شاهنامه و جز آن به یادگار گذاشته‌اند.

قصص و داستان‌های ما همه مجلای تصورات عمومی مردم و کمال مطلوب آن‌ها بوده است که اگر کسی بخواهد وضع اجتماعی و حتی اقتصادی و سلسله مراتب اجتماع ما را درست بفهمد می‌تواند از خلال همین قصه‌ها و داستان‌ها دریابد و همان‌ها را بدین منظور تحلیل و تجزیه کند.

این‌گونه آثار در کشور ما که مرز اجتماعی و تاریخی آن خیلی وسیع‌تر از مرز جغرافیایی آن است و شعاع دایره‌ی آن تا سوماترا و جاوه از طرفی و تا خان بالغ یعنی «پکن» از جهتی و تا دورادور دریای سیاه و بغازها از سویی و تا مصر و حبشه و زنگبار از سویی دیگر می‌رسد، بسیار است.

من هنوز به تحقیق نمی‌دانم که چند اثر دراین‌باره موجود است، لیکن هر یک از ما آثاری از قبیل «موش و گربه» شاعر بزرگ عبید زاکانی که فاضل ارجمند و دوست گرامی من دکتر خسرو وارسته رساله‌ی دکترای نفیس خود را در پاریس به وی تخصیص داده است و نان و حلوا و سنگ‌تراش و خاله سوسکه و حسین کرد شبستری و امیر ارسلان و چهل طوطی و رموز حمزه و چهار درویش و حکایات ملانصرالدین و الف لیله و ده‌ها از این قبیل آثار که کتب خواندنی جوانان و توده‌ی مردم را تشکیل می‌داد، می‌شناسد. امیدوارم وقتی بیاید که این آثار همه جمع بشود و از لحاظ علم الاجتماع و علم الاخلاق و روانشناسی و آموزش و پرورش جداگانه موضوع دکترای دانشکده‌های مربوط قرار گیرد و به سزا تحلیل گردد.

آنچه در نظر اول در این باب می‌توان گفت این است که این‌ها این‌ها از جمله آثاری است که بیش‌تر مورد توجه اکثریت مردم بوده است چنان‌که امروز نیز همان‌ها در شهرهای کوچک و قراء و قصبات ایران هنوز خوانده می‌شوند و به این زودی‌ها نیز نمی‌توان آثاری چنان وحدانی که منطبق بر آمال و آرزوی اکثریت مردم ما باشد به‌جای آن‌ها گذاشت مگر این‌که بخواهند به‌وسیله آثاری که از روح ایرانی سرچشمه نگرفته است، وحدت سننی و آدابی ما را از هم بپاشند! از این رو به‌تأکید هر چه تمام به نویسندگان و کسانی که عجالتاً خویش را موظف و مسئول می‌دانند می‌گویم که در این باره باید با کمال متانت، قدم و قلم برداشت. آثار گذشته که چند نام از آن ذکر کردیم چنان با جان مردم پیوسته است که جداناشدنی است زیرا که از جان و روح اجتماع و تاریخ مردم سرچشمه گرفته است و هنوز هم مدام همان‌ها را چاپ می‌کنند زیرا که هم‌چنان در کشور پهناور ما خواننده دارد.

 

 ایدئولوژی در تار و پود داستان

انظمه‌ی سیاسی و «راسیونالیستی» امروز که می‌خواهند مردم را به‌راهی و روشی معین سوق دهند، ابتدا از همین جا شروع به کار می‌کنند، ابتدا در قصص و حکایات رخنه می‌کنند. بردارید کتاب پرحجم «رموز حمزه» را که مجموعه‌ای است از عهد باستان و از حکایات و قصص زمان ساسانیان بلکه پیش‌تر را نگاه کنید که چگونه تصورات و افکار و اصول و اصطلاحاتی که در نتیجه‌ی حمله‌ی اعراب به ایران، به‌وجود آمده در آن داخل شده است. امروز نظام‌های اجتماعی و اشتراکی نیز همین رویه را پیش گرفته‌اند. در کشورهای «دموکرات» که نمی‌خواهند سنن و آداب را نادیده انگارند، قدیم و جدید را در ردیف هم می‌گذارند و تفوق یکی را بر دیگری به دست جریان روزگار و به‌طبیعت اجتماع وامی‌گذارند.

در کشور ما هنوز دانسته و عمداً، قدمی در این راه برداشته نشده است و در آن‌چه به ما رسیده است هنوز زبان بچه، محتویات ذهن بچه، سن بچه، محیط بچه، احساسات بچه، در نظر گرفته نشده است؛ گویی که وضع روحی بچه و بزرگ به‌یکدیگر بسیار نزدیک بوده و آنچه بچه را خوش می‌آمده است، بزرگ را نیز خوش می‌آمده و بالعکس. همان‌طور که گفتیم، قصص و حکایات ما مجلای محیط تاریخی به‌طور اعم بود، نه مجلای محیط بچه به‌نحو اخص؛ آن‌هم به‌مفهومی که ما امروز در روانشناسی و تعلیم و تربیت داریم!

لباس‌های بزرگ برای بچه‌های کوچک

همانطور که لباسی که برای کودکان می‌دوختند جز از لحاظ اندازه با لباس بزرگ‌ترهاتفاوتی نداشت، وضع آثار خواندنی اطفال و جوانان نیز بدین‌گونه بود. اگر پوشاک بچه‌ها را بررسی کنید و از چند خانواده فرهنگی مآب بگذرید، می‌بینید که پیراهن اطفال، قبای اطفال و پای جامه‌ی اطفال مانند پیراهن و قبا و پای جامه‌ی بزرگ‌ترها بود. کلاه و شب‌کلاهی که با بستن پارچه‌ای بدور آن به‌صورت عمامه در می‌آیند بر سر بچه‌ی شیرخواره می‌گذاشتند و در همه جای کشور ما معمول بود. یکی از سرشناسان ما پس از شصت سال عمر که تازه سفری بمشرق ایران کرده بود، با کمال تعجب می‌گفت که مردم همه در آن سامان هنوز عمامه بر سر دارند و شاید نمی‌دانسته است که واقعاً در مشرق امپراطوری ایران از جبال پامیر گرفته تا استان‌های مرکزی و در بعضی استان‌های غربی و از ماوراءالنهر تا دره‌ی سند و بحر عمان از زمان‌های قدیم این‌گونه پوشش سر معمول بوده و شاید کلاه، آن‌هم کلاه تخم‌مرغی فقط پوشش سر مردم بعضی استان‌ها از قیبل پارس و لرستان و استان‌های مرکزی و جنوب بحر خزر بوده است. منظور من در این‌جا ورود در بحث لباس از لحاظ مردم‌شناسی نیست؛ فقط می‌خواستم بگویم در آن روزها که درون بزرگ‌ترها زیاد پیچیده نبود و بسیار به ‌روحیه خردسالان نزدیک بود، قصص و حکایات کودکان و بزرگ‌تران نیز باهم مماس بود. کودک و جوان و پیران عوام در یک ردیف بودند و در برابر آن‌ها مردم درس‌خوانده و فاضل و اهل قلم نیز در یک ردیف و شاید حد مشترک میان آن‌ها یعنی پیوند میان عوام و خواص فقط بعضی شعرا بودند که روح کلیه‌ی طبقات به‌سوی آن‌ها گرایش داشت.

لیکن وضع امروز دیگر گونه است. گرچه هنوز ما شاید از کتاب عمیق و پرمطلب «موش و گربه» لطف می‌بریم و غالباً با یک عقب‌گرد و رجعت «آتا ویستی» به‌حال کودکان باز می‌گردیم و چون آثار قدیم به زمینه‌ی روحیات هزاران ساله‌ی ما پیوستگی دارد و بیش‌تر با آن متناسب است، از آن‌ها لطف می‌بریم لیکن در نتیجه‌ی تماس با تمدن مغرب زمین، خوش‌بختانه متوجه اختلافات و دگرگونی‌ها میان بزرگ و کوچک نیز شده‌ایم. معلوم است که این توجه و نهضت کاملاً از درون ما سرچشمه نگرفته و خود ما به‌این نتایج نرسیده‌ایم. جوانان ما که با تمدن‌های دیگر تماس گرفته‌اند و نمی‌خواهند و نمی‌توانند دست بر روی دست نهاده و بیکار نشینند، مدام کارهایی می‌کنند که در راستای جریان تمدن واقع است و بیشتر هم به‌زیان جان و عمر خود پر تند می‌روند و از خود نمی‌پرسند که واقعاً در راستای تمدن می‌روند یا در راستای مذهب و عقل و در نتیجه، در راستای تلاشی وجدانی و احساسی!!

آری چه می‌توان کرد! قانون ظروف مرتبطه تنها در مایعات صادق نیست بلکه در روانشناسی و اجتماعیات نیز صادق است. در زمان‌های پیش، این ظروف یعنی کشورها و مردم‌شان تا به‌این درجه با هم ارتباط نداشتند، هم مسافت مانع بود، هم تعصبات! یکی، دیگری را کافر می‌دانست و دیگری آن یک را نجس! بدین‌گونه کشورهای مختلف و مردم آن و ادیان مختلف کاملاً متمایز بودند و تشخص و تفرد خود را نگاه می‌داشتند! لیکن امروز وضع دگرگون گشته است. گو این‌که در این مورد هم هنوز استثنایی است که به روش ارتجاعی می‌گوید: آن‌که با ما نیست بر ماست! و بر دور خود دیوار می‌کشد.

 

در باب تاسیس کتابخانه‌های کودک

اکنون ببینیم فرنگی‌ها که ما از پی آن‌ها می‌رویم از کی به فکر این دگرگونی افتاده‌اند و مخصوصاً از کی به تألیف کتاب‌های اطفال از روی عمد و استشعار، آغاز کرده‌اند و از کی برای اطفال خود به‌تأسیس باشگاه و قرائت‌خانه پرداخته‌اند.

در کشورهای دیگر نیز مانند کشور ما از قرن‌ها پیش کتابخانه وجود داشته لیکن این کتابخانه‌ها در دسترس عموم مردم نبوده و فقط محققین و طلاب مدارس به‌ آن راه داشته‌اند. مردم انگلستان از سال 1830 به تأسیس کتابخانه‌های عمومی که در اختیار همه‌ی مردم باشد پرداختند و حتی اتحادیه‌ی کارگران در همان زمان یعنی یک‌صد و سی سال پیش دو و نیم درصد درآمد خود را به امور فرهنگی اختصاص داد و دولت نیز در 1849 از مالیات شهرهای بزرگ اضافه بر هر لیره مالیات، نیم پنس هم برای کتابخانه‌های عمومی مالیات می‌گرفت. در منچستر در سال 1861 اولین قرائت‌خانه‌ی اطفال افتتاح شد. در سال 1894 علاوه بر این تصمیم گرفتند برای دانش‌آموزان کتب حکایت و قصه و داستان به‌مدارس بفرستند. برای این کار در هر کلاسی فهرستی از کتب مورد نیاز گذاشته بودند تا اطفال در سنین 8 تا 15 کتاب‌های مورد نیاز خود را انتخاب کنند و از طرف کتابخانه‌های عمومی به‌وسیله مدرسه ارسال می‌کردند. از سال 1882 به‌منظور جلوگیری از کتاب‌هایی که خواندن آن از لحاظ اخلاق و آموزش و پرورش زیان‌آور است. در «ناتینگهام» قرائت‌خانه‌ی مخصوصی جهت اطفال دایر کردند. در «انتاریو» Ontario یکی از شهرهای «کانادا»، از سال 1850 قانون کتابخانه‌های عمومی به‌تصویب رسید و از سال 1920 هر فردی مالیاتی بمبلغ پنجاه سنت برای کتابخانه‌ عمومی می‌پرداخت. در «تورنتو» Toronto از سال 1912 سالیانه 400000 کتاب از طرف اطفال و جوانان خوانده می‌شد. در شهرهای سیدنی و آدلاید استرالیا، در سال « » « » 1918 قرائت‌خانه‌ی اطفال افتتاح گردید؛حتی در هندوستان در سال 1913 در شهر «بارودا» Baroda قرائت‌خانه اطفال تأسیس شد که در سال اول 20000 طفل و جوان به‌آن مراجعه کرده بودند.

در امریکا در سال 1732 شرکت کتاب که به‌ وسیله «بنیامین فرانکلین» تأسیس شده بود نیز اولین کتابخانه عمومی را تأسیس کرد (این سال مصادف است با اوایل سلطنت کریمخان زند). بعدها «کارنجی» معروف، 64 میلیون دلار برای ساختمان کتابخانه‌ی عمومی تخصیص داد. در آمریکا کتابخانه‌های عمومی همیشه با مدارس همکاری می‌کردند و حتی طریق استفاده از کتاب را به اطفال و جوانان آموزش داده و از آن‌ها در طرز استفاده از کتاب و کتابخانه، آزمون می‌گرفتند. سال 1803 درست 25 سال پیش از جنگ ایران و روس و معاهده ترکمن‌چای و گلستان، تاریخ تأسیس قرائت‌خانه‌ی  اطفال و جوانان 9 تا 16 ساله در امریکا است. در سال 1886 چهل و چهار کتابخانه‌ی عمومی وجود داشت که 44 قرائت‌خانه به‌ آن وابسته بود. در آخر قرن نوزدهم در کلیولاند Cleveland هفتاد و هفت درصد اطفال به قرائت‌خانه‌ی مربوط به‌خودشان می‌رفتند و این مقارن است با اواسط سلطنت ناصرالدین شاه!

در فرانسه، ناپلئون نخستین کسی بود که فرمان تهیه‌ی کتب مخصوص جهت اطفال را صادر کرد و در سال 1833 دولت کتب قرائتی اطفال و جوانان را به مدارس می‌فرستاد. در سال 1924  تعداد کتابخانه‌ی  مدارس بیش از 50000 بود. موزه‌ی  کتاب‌های اطفال در پاریس به‌نام L’Heure Joyeuse معروف است.

مهم‌تر از همه پیشرفت‌هایی در این زمینه است که در کشور روسیه به وجود آمده. بی‌سوادی در روسیه و ممالک متصرفی آن بسیار زیاد بود. دولت مقرر داشت که تا سال 34/1933 دیگر در کشور شوروی یک تن هم بی‌سواد نباشد. همه می‌دانیم که به‌وسیله‌ی سواد و از راه چشم بسیار زود می‌توان در وحدت آدابی و سنی اقوام رسوخ کرد و عقاید و افکار آن‌ها را تحت تأثیر قرار داد و در آن‌ها تصرف کرد و آن‌ها را مکانیزه و یکنواخت ساخت. در سال‌های 1921 تا 1927 فقط شش میلیون را باسواد کردند.

محل قرائت‌خانه‌ها در همان مراکزی بود که برای «تبلیغات سیاسی» در قراء و قصبات در نظر گرفته بودند. تا سال 1928 به استثنای قرائت‌خانه‌های اطفال در «اوکراین» و روسیه ی سفید و قفقازیه 94 قرائت‌خانه مستقل برای اطفال داشتند و 486 قرائت‌خانه وابسته به کتابخانه‌های عمومی برای اطفال درنظر گرفته شده بود. کودکان و جوانان برای ورود به تالار قرائت‌خانه و انتخاب کتا‌‌ب‌های خواندنی آزاد بودند. کتابدار، کتاب مورد نیاز هر طفل را به اضافه‌ی اظهارات او در باب کتبی که تا آن‌ زمان خوانده بود، یادداشت می‌کرد. اطفال، تشکیلاتی به منظور همکاری ادبی و پیشرفت در کار خواندن داشتند و این تشکیلات سه نوع بود:

اول- انجمن حکایت و نقل‌گویی

دوم - انجمن تقریظ و انتقاد

سوم انجمن پرورش شخص به وسیله‌ی خود شخص

اعضای انجمن تقریظ و انتقاد موظف بودند کتاب‌هایی را که باید به اطفال دیگر پیشنهاد کنند، از قبل بخوانند و در آن رسیدگی کنند. اطفال با کتابداران درباره‌ی کتبی که باید بخوانند، مشورت می‌کردند یا این‌که سؤا‌های  خود را در جعبه‌ی  سؤالات می‌ریختند و جواب را در جعبه‌ی  اطلاعات دریافت می‌کردند .

دستورات و مقررات کتابخانه‌ی محور

در کتابخانه‌ی مرکزی اطفال در مسکو (از لحاظ کتابخانه‌ی  نمونه)، در سالی که ما از آن صحبت می‌کنیم یعنی سال 1927،  شش‌هزار کودک عضو بودند. از این عده 40 درصد فرزندان کارگران و 40 درصد فرزندان کارمندان و 20 درصد فرزندان  کارمندان عالی‌رتبه و روشنفکران بودند. سه تالار اخیر نوعی از کودکستان را تشکیل می‌داد که در آن مجموعه‌های عکس و کتاب‌های عکس و  سایل بازی در اختیار کودکان گذاشته می‌شد.

نوع کتاب‌های قرائت‌خانه‌های اطفال بنابر مقرراتی که در 23 دسامبر 1926 به‌ تصویب رسیده بود، تعیین می‌شد.

بنابراین آیین‌نامه، کتبی که بویی از عرفان، تصوف و باورهای مذهبی از آن استشمام می‌شد، کاملاً قدغن بود، هم‌چنین قصص و حکایاتی که در آن از جن و پری و جادو و امثال آن چیزی نوشته شده باشد، به دلیل این که این نوع کتب مانع از تفکر صحیح می‌شود و نمی‌گذارد که انسان ارتباط درست و طبیعی با محیط خود پیدا کند، قدغن بود؛ علاوه بر این کودکان و جوانان با مطالعه‌ی این‌گونه کتب، به‌سوی خرافات رهنمون می‌شوند و حس ترس را در آن‌ها به‌ وجود آورده و حس واقع‌بینی را در آن‌ها می‌کشد و نیز  اعصاب آن‌ها را ضعیف می‌کند.

هم‌چنین کتبی که در آن‌ها در وطن‌پرستی مبالغه شده باشد، قدغن بود (بعدها این قسمت تغییر کرد و در راه مخالف مبالغه به‌عمل آمد) همچنین کتبی که حس منفی بافی و کناره گیری به‌وجود می‌آورند به‌کلی قدغن بودند، هم‌چنین کتبی که در آن تسلیم به‌صبر و تعظیم به‌ثروت تبلیغ شده باشد، همه قدغن بود.

اصولی که در کتب قرائت اطفال رعایت می‌کردند، عبارت بود از بیدار ساختن حس زندگی، آشنایی به‌محیط اجتماعی، آشنایی به جلوه‌های طبیعی، آشنایی به ارتباطات انسان با انسان، بیدار ساختن حس اجتماعی.

به‌یقین همه‌  خانم‌ها و آقایان با این نظریات موافق هستند، شاید من هم در نظر اول موافق باشم. لیکن تأثیر مکانیکی و تلقین نظریه‌ی مخصوصی که خیال می‌کنند حاکی و حاوی همه‌ی این نظریات است که شما هم قبول کردید قدری آدم را به‌ فکر و خیال می‌اندازد. مگر کمابیش همین اصول را کشورهای دیگر مانند انگلستان و امریکا در نظر نمی‌گیرند؟

درهر حال در این حدود به انتقاد اطفال درباره‌ی کتبی که می‌بایستی منتشر گردد توجه می‌کردند، هر چهارده روز یک‌بار نویسندگان و نقاشان کتاب‌های کودکان در دایره‌ی  انتشارات دولتی حاضر می‌شدند، مربیان و کتابداران منتقدان ادبی را نیز دعوت می‌کردند تا همه با هم آثار تازه‌ای را که باید به چاپ برسد بررسی کنند. هرگاه در موردی به توافق  حاصل نمی‌شد، اثر دستنویس و نسخه‌ی خطی را به یکی از قرائت‌خانه‌های اطفال می‌فرستادند تا اطفال خود قضاوت کنند.

نویسنده نیز بیش‌تر خود، اثر خود را برای اطفال می‌خواند لیکن به این ترتیب کم‌تر به نتیجه و قضاوتی صریح می‌رسیدند و بیش‌تر نیز میل اطفال و قضاوت‌شان در رفتار آن‌ها در حین شنیدن محتویات کتاب در صلاحیت نشر کتاب مؤثر بود. این اطلاعات که من به خدمت حضار محترم عرض می‌کنم مربوط به سال 1932 است لیکن بنا بر شماره‌ی  مخصوصی که مجله‌ی  کودک Enfance با مقدمه‌ی «آنری والن» استاد معروف آموزش و پرورش فرانسوی در سال 1956 در پاریس انتشار داده است و بنابر تحقیقات دقیقی که درباره‌ی کتب قرائتی کودکان و جوانان شده است، در روسیه‌ی شوروی در سال 1954 تعداد صدونوزده میلیون و ششصد و پنجاه و دو هزار 119652000 جلد کتاب برای  کودکان و جوانان از چاپ بیرون آمده است و در سال‌های 54/ 1934 یعنی در مدت 20 سال،  یک میلیارد نسخه به‌قلم 4500 نویسنده برای کودکان و جوانان انتشار یافته است که روی‌هم‌رفته، سالی پنجاه ملیون نسخه کتاب می‌شود. اگر بنا بود به‌همین نسبت برای کودکان و جوانان ما چاپ شود، باید در هر سال لااقل پنج میلیون نسخه چاپ شده باشد.

بنابر اطلاعات همان مجله، در انگلستان در سال 1953 یک‌هزار و نهصد و شصت (1960) اثر ادبی تازه برای قرائت کودکان و جوانان انتشار یافته و این شماره در سال 1954 به 2316 کتاب مختلف فرهنگی رسیده است. در هر حال باید دانست که ما با این‌گونه قوای عظیم فرهنگی روبرو هستیم و باید با کمال آرامش و طمأنینه به‌فکر خود باشیم و مواظب خود!

در آلمان از سال 1828، کتابخانه‌های سیار وجود داشته است و در نتیجه‌ی اهتمام مربیان در بروسلاو،فرانکفورت، برلین و مونیخ کتابخانه‌های وابسته به مدارس ابتدایی به وجود آمده.

آلمانی‌ها در تأسیس قرائت‌خانه‌های اطفال، پیرو امریکاییان بودند و از ابتدای قرن بیستم به تأسیس این‌گونه کتابخانه‌ها دست زدند.

آنچه گفتم خلاصه‌ای بود در باب تأسیس کتابخانه‌های عمومی و قرائت‌خانه‌ی اطفال و به‌ هیچ‌وجه در نظر نبود که گزارش دقیقی در این مورد به‌عرض برسد. تنها خواستم تصوری که خودم درباره‌ی اقدامات دیگران دارم را به‌سمع خانم‌ها و آقایان برسانم.

امروز، مدارس مخصوصی نیز برای پرورش متخصصین کتابداری کودکان به وجود آورده‌اند. سرفصل مطالبی که در آن‌ها تدریس می‌شود عبارت‌اند  از:

بچه و کتاب

آموزگار و قرائت کتاب کودکان

آموزگار و بچه‌ی کتابخوان

هر کدام از این سه موضوع، خود مستلزم دروس نظری و عملی در رشته‌ی تعلیم، تربیت،روانشناسی و ادبیات است.

انتخاب کتاب برای کودکان

یکی از نکات مهم دیگر که باید متذکر شوم طریق انتخاب کتاب برای کودکان است. چنان‌که دیدیم در جماهیر شوروی حدود و ثغوری جهت کتب قرائتی اطفال درنظر گرفته‌اند که بیشتر جنبه‌ی واقع‌بینی و پیروی از طبیعت و ارتباطات اجتماعی از منظر به‌خصوصی دارد! بنابراین باید کاملاً‌مراقب بود! هر گونه مسامحه و غفلت در این مورد به‌منزله‌ی نفی وجود خود و انتحار است! به هر نحوی باید جوانان را داشت و نگاهداشت و به سوی استقلال فکری رهبری کرد.

لیکن کتبی که تا کنون به اطفال و جوانان ما رسیده است، حاوی قصص و حکایات مربوط به جن و پری و غول و شاهزادگان از قبیل ملک منصور و ملک محمود و مهتر نسیم عیار و امثال آن بوده است. من به هیچ وجه نمی‌خواهم به مقام شامخ جن و پری و غول جسارتی کرده باشم. خیر! زیرا که در این مورد نیز باید کاملاً تحقیق کرد. چنان‌که از مقدمه‌ای که در سال 1329 بر افسانه‌های کودکان تألیف آقای محسن فارسی نوشته‌ام پیداست.

فقط می‌خواهم ماوقع و ماکان و مایکون را برای حضار محترم عرض کنم. در افسانه‌ها و داستان‌های ما معمولاً دختر بی‌چیزی را می‌بینیم که شاهزاده‌ای یا پادشاهی او را می‌گیرد و بدین‌گونه خوش‌بخت می‌شود یا این‌که جوان بینوا و شجاعی را می‌بینیم که دختر پادشاهی نصیب‌اش می‌شود. این‌گونه آثار، بیشتر تصویر آمال وآرزوی مردم و نویسندگان قدیمی ‌ما است و از قبیل آرزوهایی است که بی‌تحمل رنج، در انتظار گنج است وارتباط علت و معلولی را از میان بر می‌دارد و کار را می‌خواهد با دعا و جادو و سحر درست کند و این همان است که فرنگیان Deus ex machina گویند.

در کشورهایی که دستگاه اجتماعی آن‌ها، پیرو سنن و آداب گذشته است و عقیده به زیر و رو کردن تصنعی ندارند، این‌گونه افسانه‌ها و قصه‌ها را نیز تحمل می‌کنند و حتی می‌گویند که در خور ذهن و وضع طبیعی کودکان است زیرا که آن‌ها هنوز قانون علت و معلول را ادراک نکرده‌اند و عقیده دارند که در سنین بعد این‌گونه افسانه‌ها را، به‌نظر افسانه خواهند نگریست و از زیر تأثیر آن به در خواهند آمد. این بحث اگر بدین‌گونه پیش رود، ما را به نظریات محققین در باب افسانه و تأثیر آن خواهد کشانید که در این‌جا منظور ما نیست.

همین‌قدر می‌گوییم: اجتماعاتی که عقاید انقلابی ندارند، در باب کتب قرائتی اطفال نیز به راهی می‌روند که بیش‌تر از روی تجربه و آزمایش پیش دیده‌ی آن‌ها گشوده می‌شود و نمی‌خواهند صرفاً از روی تعقل یا «اید‌ئولوژی» به خصوصی در امور اجتماعی که عوامل بسیاری غیر از تعقل در آن نافذ بوده و هست دخالتی کنند ودر مورد کتاب قرائت اطفال نیز چنین روشی را پیش می‌گیرند؛ مثلاً ابتدا تحقیق می‌کنند که اطفال به چگونه مطالبی در هر سن علاقه نشان می‌دهند. در این باره به سه روش تحقیق کرده‌اند:

  1. بنا بر قضاوت کودکان به وسیله‌ی پرسشنامه
  2. بنابر مشاهده‌ی مربیان درباره‌ی اطفال در حین خواندن که بدین وسیله ربط میان کودک و کتاب را تعیین می‌کنند.
  3. بنابر ثبت ماشین‌وار عده‌ی کتاب‌ها و نوع کتاب‌هایی که در سنین مختلف مورد توجه اطفال است و این را راه آماری گویند.

هر کدام از این سه روش این موضوع مهم را از لحاظی معین روشن می‌کند. تا کنون مربیان و کتابداران از هزاران کودک و جوان تحقیقات دامنه‌دار کرده‌اند که موضوع غالب آن تحقیقات ده‌هزار کودک و جوان بوده است و بدین‌وسیله منحنی‌ها و نمودارهایی درباره‌ی  کتب قرائتی دختران و پسران بدست آورده‌اند که ابتدای این منحنی اشعار کودکانه و قصه است و انتهای آن ادبیات به‌ معنای عالی آن است. خلاصه این‌که نوع کتب قرائتی هر سنی را از هفت سالگی تا پانزده سالگی معین کرده‌اند و بر روی هم سه دوره تشخیص داده‌اند:

یکـ دوره‌ی افسانه

دوـ دوره‌ی داستان

سه ـ دوره‌ی علاقه به واقعیت

شاید اصطلاح واقعیت در این مورد برای شنوندگان محترم کمی مبهم باشد از این لحاظ در این مورد اشاره‌ی مختصری به‌نظر مربی معروف آلمانی «کارل ـ بولر»‌ می‌کنیم که هر سه دوره را با ارتباط با همین اصطلاح «واقعیت» بیان کرده است:

دوره‌ی افسانه را دوره‌ی بیگانگی از واقعیت

دوره‌ی داستان را دوره‌ی نزدیکی به واقعیت

دوره‌ی سوم را دوره‌ی توجه به عین واقعیت

نامیده و این دوره‌ها را با دوره‌های رشد طبیعی و اجتماعی آدمی منطبق دانسته است.

پس از این تحقیق، یک رشته کنجکاوی‌های دیگر در این باب شده است که مثلاً از لحاظ آموزش و پرورش و پیشرفت زندگی باید اطفال چه نوع کتاب‌هایی بخوانند و به‌ چه موضوعاتی توجه داشته باشند.

قبلاً چنان‌ که ملاحظه کردید موضوع تحقیق این بود که تمایل به خواندن چه نوع کتاب‌هایی را دارند. اکنون باید پرسید که چه نوع کتاب‌هایی را «باید» بخوانند!!

این اواخر در روزنامه‌ها مخصوصاً در روزنامه‌ی اتحاد ملی دیدم که بعضی آثار را از لحاظ موضوع قرائت کودکان و جوانان مورد انتقاد قرار داده بود و هم‌چنین دیدم که یکی از خوانندگان آن جریده حتی خواندن مجلات هفتگی را در مورد اطفال خود قدغن کرده است.

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید، هموطنان عزیز ما هم حس مبهمی درباره‌ی اینگونه امور دارند؛ لیکن متأسفانه هنوز در کشور ما کسی در این مورد تحقیق به سزا نکرده است و لااقل به نشر نتایج تحقیقات دیگران هم نپرداخته‌ایم.

حالا دیگر بنده نمی‌خواهم در این باب که چه موضوعات و آثاری را «باید» بچه‌ها بخوانند چیزی بگویم و همین‌جا به‌صحبت خود خاتمه می‌دهم و فقط دوباره خوش‌وقتی خود را در باب این اقدام مهم یعنی تشکیل نمایشگاه کتب خواندنی جوانان و اطفال در ایران از طرف مدیر محترم دبستان و کودکستان فرهاد و مجله‌ی «سپیده‌ی فردا» ابراز می‌دارم.

 

سپیده فردا (وابسته به دانش‌سرای عالی). شماره مخصوص 10 ـ 9، تهران: شهریور 1336، ص 7 ـ 21.

 

 

Submitted by editor74 on