جادوگر شگفت انگیز شهر اُز

عنوان لاتین:
The Wonderful Wizard of Oz Analysis

خلاصه داستان جادوگر شهر اُز

«جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» رمانی است از ال. فرانک باوم که در آن دختری به نام دوروتی، پس از آن که گردباد او را به شهر اُز می‌برد، باید دوباره راه برگشت به خانه‌اش را پیدا کند.

خانه‌ی دوروتی با گردباد به شهر اُز رفته است.این خانه ناخواسته روی جادوگری بدجنس فرو می‌آید و او را از بین می‌برد. دوروتی دمپایی‌های نقره‌ای جادوگر را از پای او درمی آورد و می‌پوشد.

دوروتی برای یافتن جادوگر اُز به شهر زمرد سفر می‌کند تا به کمک او بتواند به خانه‌ی خود برگردد.

دوروتی با یک جادوگر شرور روبه‌رو می‌شود و او را شکست می‌دهد. سپس او، گلیندا را، که جادوگر خوش قلبی است، ملاقات می‌کند که به او می‌گوید اگر سه بار پاشنه‌ی پاهای خود را به‌هم بزند دمپایی‌های نقره‌ای، او را به خانه می‌برند.

«جادوگر شگفت‌انگیز اُز» از بیست و چهار فصل تشکیل شده است که داستان ورود دوروتی را به اُز و ماجراهایی که او در آن کشور جادویی تجربه می‌کند، روایت می‌کند. یک راوی دانای کل، داستان را به زبان ساده می‌گوید. داستان از مزرعه‌ای در کانزاس آغاز می‌شود. دوروتی دختر یتیمی است که در خانه‌ای یک اتاقه با عمو و عمه‌ی زشت اما پرتلاش خود زندگی می‌کند. روزی از روزها، یک گردباد شروع به وزیدن می‌کند. عمه و عموی دوروتی به زیرزمین خانه می‌روند. اما دوروتی برای نجات سگ خود-توتو- که از آغوشش فرار می‌کند، به خانه می‌رود که ناگهان باد او را به گوشه‌ای از خانه پرتاب می‌کند و دوروتی وقتی که خانه با گردباد در هوا می‌چرخد، بیهوش می‌شود.

داستان جادوگر شهر اُز

هنگامی که دوروتی بیدار می‌شود و از خانه بیرون می‌آید، متوجه می‌شود که وارد کشوری زیبا و شگفت‌انگیز شده است که مردمانی با قد کوتاه و لباس‌های عجیب و غریب در آن‌جا زندگی می‌کنند که خود را «مونچینز» می‌نامند. در کمال ناباوری دوروتی متوجه می‌شود که خانه‌اش بر روی جادوگر بدجنس شرق که حاکم مونچینز بوده است، فرود آمده است. جادوگر شمال، که جادوگری خوب و مهربان است، که بعد از مرگ حاکم به آن سرزمین آید، کفش‌های نقره‌ای جادوگر را که در اصل متعلق به خود او بود، به دوروتی هدیه می‌دهد. جادوگر شمال به دوروتی می‌گوید که برای اینکه بتواند به خانه‌اش برگردد باید به شهر زمرد برود و از جادوگر شهر اُز بخواهد که او را به پیش خانواده‌اش برگرداند.

در راه رفتن به شهر زمرد، دوروتی، با سه همراه غیرطبیعی روبرو می‌شود: یک مترسک که از نداشتن مغز شکایت دارد، یک مرد چوبی ساخته شده از قلع (وودی تین من) که از نداشتن قلب شکایت دارد و یک شیر ترسو که از نداشتن شجاعت شکایت دارد. دوروتی به آن‌ها پیشنهاد می‌کند که او به همراه او بیایند و خواسته‌هایشان را به جادوگر شهر اُز بگویند.

پس از ماجراهای فراوان، دوروتی به همراه توتو و سه دوست خود به شهر اُز می‌رسند. جایی که همه‌ی خانه‌های آن از زمرد ساخنه شده است. آن‌ها پیش جادوگر شهر اُز می‌روند و درخواست‌های خود را به او می‌گویند. جادوگر شهر اُز هم به آنها می‌گوید که تا زمانی که جادوگر بدجنس غرب بر مردم سرزمین‌های غربی، که به وینکی‌ها معروف هستند، حکم‌رانی می‌کند، خواسته‌های آن‌ها را برآورده نمی کند. بنابراین از آن‌ها می‌خواهد که به غرب بروند و جادوگر آنجا را از بین ببرند.

دوروتی و همراهانش راهی غرب می‌شوند. جادوگر غرب که از آمدن آنها باخبر می‌شود، گرگ‌ها، کلاغ‌های وحشی، زنبورهای عسل و برخی از مزدوران خود را برای مقابله با آن‌ها می‌فرستد. دوروتی و دوستانش موفق می‌شوند همه این دشمنان را شکست دهند اما سرانجام جادوگر با استفاده از یک کلاه طلایی جادویی که به میمون‌های بالدار می‌دهد، موفق می‌شود تین وودمن و مترسک را از بین ببرد و دوروتی و شیر را به عنوان برده اسیر کند. ولی تین وودمن و مترسک درواقع خود را به مردن زده بودند و برای نجات دوروتی و شیر دست به کار می‌شوند.

درون مایه‌ی داستان جادوگر شهر اُز

درون‌مایه‌های اصلی داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز»، نبرد خیر و شر، خانه و هم‌چنین دوستی است.

نبرد خیر و شر: گرچه بیش‌تر شخصیت‌های این داستان یا در گروه خیر جای می‌گیرند و یا در گروه شر، می‌توان خود شخصیت جادوگر شهر اُز را استثنا کرد. او یک جادوگر بد است اما انسان بدی نیست. در دنیای واقعی شر مطلق یا خیر مطلق وجود ندارد. اما دنیای خیال می‌تواند چیزهایی را که دنیای واقعی از ایجادشان عاجز است را تصویر نماید. مانند شخصیت‌های سراسر خوب و شخصیت‌های کاملا بد.

خانواده و وطن: از نظر دوروتی، خانه نشانه‌ی امنیت، راحتی و صمیمیت است. اگرچه او دوستانی را در شهر اُز پیدا می‌کند، اما مدام به دنبال برگشت به خانه‌ی خود است.

دوستی: دوروتی و دوستانش در طول سفر، از یکدیگر نیرو می‌گیرند و به یکدیگر کمک می‌کنند تا رفته رفته به افراد بهتری تبدیل شوند.

درون‌مایه‌ها و معانی

اگرچه باورم داستان خود را برای کودکان و سرگرم کننده نوشته است اما با این وجود، این داستان پر از لطیفه‌های اجتماعی است که با شوخ طبعی بیان می‌شود. وجود تفاوت بین ظاهر و باطن افراد که موضوعی ثابت در داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» است، در بسیاری از کتاب‌های دیگر باوم نیز وجود دارد. محور اصلی این کتاب سفر به شهر زمرد و خانه جادوگر بزرگی است که می‌تواند تمام آرزوها را برآورده کند. هر چند وقتی شخصیت‌های اصلی به شهر می‌رسند، متوجه می‌شوند که همه‌ی اینها یک توهم است و جادوگر یک کلاه‌بردار است، و آن‌ها قادر به انجام جادوی واقعی هستند.

در این داستان منظره‌های عجیب و غریبی وجود دارد اما در واقع این صحنه‌های غیرطبیعی، ابعاد شگفت‌انگیز و جادویی زندگی هر فردی را به طور ملموس‌تری نشان می‌دهند. خوانندگان در این داستان با یک شورش نرم و آرام بر استبداد محاسبه‌های عقلانی در زندگی‌شان روبه‌رو می‌شوند. این شورش‌ها با برخی جنبش‌های فکری در هنر مانند سورئالیسم در ارتباط هستند.

داستان جادوگر شهر اُز

خودکفایی

موضوع اصلی داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز»، خودکفایی است.

 مترسک، تین وودمن و شیر ترسو، همه به دنبال یک جادوی بیرونی هستند که به آن‌ها ویژگی‌هایی را بدهد که از قبل در خود دارند اما زمینه‌ی نشان دادنش فراهم نشده و این باعث شده است که این ویژگی‌ها از چشم خود آن‌ها پنهان بمانند. هنگامی که این افراد به یک خندق عمیق می‌رسند(در فصل هفتم)، شیر ترسو داوطلب می‌شود تا از روی آن بپرد. او در این صحنه می‌داند که اگر موفق شود می‌تواند دوستانش را با خیال راحت از این خندق عبور دهد. شیر ترسو در گفت‌وگو با همراهانش درباره‌ی پریدنش از خندق می‌گوید: «...خودم از این که پرشم ناموفق باشد و به داخل خندق سقوط کنم خیلی می‌ترسم...اما فکر می‌کنم راه دیگری جز این کار ندارم...». شیر متوجه می‌شود که شجاعت یعنی برخلاف ترس عمل کردن و نه در غیاب ترس. در صحنه‌ای از انتهای فصل 6 داستان، خواننده می‌بیند که تین وودمن و مترسک، ویژگی‌هایی را در خود احساس می‌کنند که تا پیش از این فکر می‌کردند فاقد آن هستند. تین وودمن تصادفی روی یک سوسک پا می‌گذارد و بعد از این اتفاق گریه می‌کند. وقتی اشک او باعث می‌شود که فک فلزی او رطوبت ببیند و بسته شود، هیچ‌کس به جز مترسک به ذهنش نمی‌رسد که باید برای باز کردن آن از روغن استفاده کند. این صحنه نشان می‌دهد که تین وودمن چه‌قدر احساسی است و مترسک چه‌قدر سریع می‌تواند فکر کند. در این صحنه‌ها باوم از زبان طنز برای نشان دادن خودکفایی فردی در شخصیت‌های داستان خود استفاده کرده است.

وضعیت دوروتی تا حدودی متفاوت است. زیرا او برای رسیدن به خواسته‌اش، بازگشت به خانه، به یک شی جادویی، کفش نقره‌ای، نیاز دارد. با این وجود در حالی که به دنبال برآورده شدن خواسته‌اش به وسیله‌ی دیگران می‌گشت، نمی‌دانست که آن‌چه نیاز دارد، همواره و در تمام طول سفر همراهش بوده است. نکته‌ی مهم دیگر در مورد کفش‌های نقره‌ای این است که دوروتی آن‌ها را با کشتن جادوگر بدجنس شرق به دست آورده بود. با این که او این کار را ناخواسته انجام داده بود، اما این کار او باعث آزاد شدن مردم مونچینز از دست جادوگر و در نتیجه به دست آوردن شایستگی برای داشتن آن کفش‌ها بود.

شخصیت‌های داستان جادوگر شهر اُز

شخصیت‌های اصلی «جادوگر شگفت‌انگیز اُز»، دوروتی گیل، جادوگران شریر شرق و غرب، شیر ترسو، تین وودمن، مترسک، گلیندا و جادوگر اُز هستند.

دوروتی گیل پس از برخورد گردباد به خانه‌اش، به  سرزمینی ناشناخته به نام اُز وارد می‌شود. جادوگر بدجنس شرق زیر خانه‌ی دوروتی له می‌شود. دوروتی کفشهای نقره‌ای جادوگر را صاحب می‌شود.

جادوگر بدجنس غرب سعی می‌کند کفش‌های نقره‌ای را از دوروتی بدزدد.

شیر ترسو، تین وودمن و مترسک از همراهان دوروتی دز شهر اُز هستند.

گلیندا به دوروتی کمک می‌کند تابه خانه‌اش برگردد.

جادوگر اُز، حاکم مرموز و متقلب اُز است.

داستان جادوگر شهر اُز

شخصیت‌های باوم ساده، اما دلسوز و مهربان هستند. دوروتی، قهرمان داستان، یک دختر کوچک راستگو، درستکار، شجاع و باپشتکار است. دروتی یک دختربچه‌ی یتیم و فقیر است. این نوع شخصیت در ادبیات کودکان بسامد زیادی دارد. بنابر تصویرگری اصلی کتاب، دوروتی فقط پنج یا شش سال سن دارد. اگرچه رفتارهایش در کتاب بیش‌تر شبیه یک دختر بزرگ‌تر مثلا یک نوجوان است. باوم اشاره‌ی کمی به ظاهر دوروتی می‌کند. ممکن است این کار از طرف باوم برای این‌ است که خواننده اجازه داشته باشد تصاویر شخصی خودش را در ذهن از شخصیت‌های داستان داشته باشد. به هرحال این کار موفق بوده است و باعث شده که دوروتی به گونه‌ای نماینده‌ی همه‌ی بچه‌ها باشد. و نه یک کودک مشخص و با ظاهری معین.

موفقیت بزرگ باوم، خلق شخصیت‌هایی بود که در یک زمان و شرایط غیرممکن قرار دارند اما باورپذیر هستند. مترسک، تین وودمن و شیر ترسو بعد از انتشار کتاب، نظر همه‌ی نسل‌ها را به خود جلب کرده‌اند. بخشی از این موفقیت ممکن است نتیجه عمق شخصیتی این افراد باشد. تناقضی که در این شخصیت‌هاست به آن‌ها عمق و وسعت می‌بخشد. مثلا مترسک شکایت دارد که مغز ندارد، اما در طول داستان خود را متفکرترین یار دوروتی نشان می‌دهد. تلاش برای فکر کردن  همان چیزی است که مخاطب را وادار می‌کند که برای شخصیت مترسک ارزش قائل باشد. به همین ترتیب، تین وودمن بیشترین اهمیت را برای احساسات عمیق انسانی قائل است و هنگام جست‌وجو برای رسیدن به قلبی مهربان، از خود نگرانی مداوم همراه با احساسات لطیف را نشان می‌دهد. در نتیجه به مخاطب اینگونه نشان داده می‌شود که مهربانی یک واژه نیست. بلکه با داشتن عمل مهربانانه و نگرانی و دلسوزی برای موجودات دیگر معنا می‌یابد. شیر ترسو نیز از نظر خودش ترسو است اما در ماجراهای خطرناک دیگران را همراهی می‌کند و گاهی با غرش شدید خود، از گروه در مقابل مهاجمان محافظت می‌کند. این سه شخصیت مظهر فضایل اصیل انسانی یعنی هوشمندی، دلسوزی و شجاعت هستند. اما خودباوری آن‌ها باعث می‌شود که این فضایل فقط در سطح نمادها و واژه‌ها نباشد.

در پایان داستان، همه‌ی شخصیت‌ها، با تحقق خویشتن خویش و داشته‌های خود، به اهداف‌شان می‌رسند. سرانجام دوروتی موفق شد به خانه خود بازگردد، زیرا متوجه شد که در واقع قدرت انجام چنین کاری را از اول داشته است. مترسک نیز متوجه می‌شود که در ابتدای راه، هدف خود یعنی هوش و ذکاوت را در اختیار داشته است.  تین وود من نیز در راه رسیدن به هدف خود متوجه شد که آن‌چه را به دنبالش می‌گشته، یعنی قلب مهربان، همواره در سینه‌ی خود داشته است.

شیر ترسو

شیر ترسو سومین و آخرین موجودی است که به گروه همراهان دوروتی می‌پیوندد. دوروتی، مترسک و تین وودمن هنگامی که از میان جنگلی عبور می‌کنند، شیر به سوی آن‌ها می‌پرد. او مترسک و تین وودمن را بر زمین می‌زند و وقتی می‌خواهد توتو را گاز بگیرد، دوروتی به او سیلی می‌زند و او را ترسو می‌خواند. شیر شرمگین می‌شود و اعتراف می‌کند که حق دوروتی است. او می‌خواهد شجاعتی را داشته باشد که از  سلطان جنگل انتظار می‌رود. دوروتی موافقت می‌کند آنها را همراهی کند، تا وقتی نزد جادوگر شهر اُز رسیدند، خواسته‌اش را به او عرضه کند.

شیر با اینکه اعتقادی به شجاعت خود نداشت، غالبا در بزنگاه‌هایی که نیاز به شجاعت داشت، با شجاعت ظاهر می‌شد. او نمی دانست شجاعت نبود ترس نیست. بلکه غلبه بر ترس است.

بررسی داستان جادوگر شهر اُز

داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» را اغلب تمثیلی از سیاست اقتصادی دهه‌ی 1900 می‌دانند. در آن دهه، پشتوانه‌ی پول آمریکا، طلا بود و ارزش پول به ارزش طلا وابسته بود. ساکنان ایالات جنوبی و غرب میانه تمایل داشتند که در مقابل این سیاست، ارزش را به نقره برگردانند. در رمان باوم، «جاده‌ی زرد» طلایی به خانه‌ی یک جادوگر قلابی می‌رسد در حالی که «کفش‌های نقره»، قدرت ماوراءالطبیعی دارند.

باوم مناظر تاریک روستایی کانزاس (مترجم: از ایالت‌های غرب میانه آمریکا است. پایتخت آن توپکا و شهر مهم آن ویچیتا است. کانزاس در جنگ داخلی آمریکا یکی از اعضای اتحادیه شمال بود) را با فضای سرسبز «اُز» مقایسه می‌کند. در مقایسه با شهر زمرد (شهر اُز)، کانزاس بدبخت و فقیر به نظر می‌رسد، که نشان‌دهنده‌ی وضعیت اقتصادی-اجتماعی ایالات متحده پس از جنگ داخلی است.

طرح داستان جادوگر شهر اُز

داستان «جادوگر شگفت‌انگیز اُز» بعد از ساخته شدن و پخش نسخه فیلم متحرک داستان، یعنی «جادوگر اُز» (1939)، با بازی جودی گارلند، به میلیون‌ها نفر در سراسر جهان معرفی شد. اگرچه گارلند از نظر سنی بزرگتر از شخصیت «دوروتی» در کتاب بود و در انتهای فیلم نشان داده می‌شود که ماجراهای او رویا بوده است و واقعیت نداشته است، با این حال می‌توان گفت که این فیلم نسبت به متن داستان بسیار وفادار بوده است.

داستان از این قرار است که یک طوفان خانه‌ی درورتی و سگش، توتو، را از کانزاس فقیرنشین به سمت سرزمین رنگارنگ اُزمی‌برد. در حین فرود خانه بر زمین، خانه بر روی جادوگر بدجنس شرق می‌افتد و او را از بین می‌برد. اهالی آن منطقه که «موچکین» نام داشتند، بعد از این اتفاق، خود دوروتی را جادوگری می‌دانند و از او به خاطر کشتن جادوگری که آ‌نها را عذاب می‌داد و به بردگی گرفته بود تشکر می‌کنند و به او اطمینان می‌دهند که هر کمکی که دوروتی بخواهد دریغ نمی‌کنند. آن‌ها به او توصیه می‌کنند که دمپایی نقره‌ای جادوگر مرده را که دارای ویژگی‌های جادویی است، بپوشد. اما دوروتی نمی‌خواهد در آن‌جا بماند و می‌خواهد هرچه زودتر پیش «عمو هنری» و عمه‌اش در شهر کانزاس برگردد. به او گفته می‌شود که برای این کار باید به خانه‌ی جادوگر شهر اُز برود. برای این کار باید راهی را که به «جاده‌ی آجر زرد» نام دارد طی کند.

در طول مسیر جاده‌ی آجر زرد، دوروتی با شخصیت‌های دیگر داستان یعنی مترسک، تین وودمن و شیر ترسو روبرو می‌شود. هر کدام از آن‌ها می‌خواهند به جادوگر شهر اُز برسند تا از او چیزی بخواهند. مترسک از جادوگر مغز" تین و وودمن قلب و شیر هم شجاعت می‌خواهد. پس از پشت سر گذاشتن ماجراهایی، آن‌ها به شهر زمرد می‌رسند. جادوگر شهر اُز به دوروتی می‌گوید که فقط در صورت کشتن جادوگر بدجنس غرب، او از قدرت جادویی‌اش استفاده می‌کند و دوروتی را به کانزاس برمی‌گرداند. به همراهان او نیز گفت تنها در صورت کمک کردن دوروتی برای انجام این ماموریت، درخواست آن‌ها را برآورده می‌کند.

داستان جادوگر شهر اُز

جادوگر بدجنس غرب وقتی از حرکت دوروتی و دوستانش باخبر می‌شود گرگ، کلاغ وحشی و میمون‌های بالدار را برای حمله به آن‌ها می‌فرستد. دوروتی و شیر ترسو اسیر می‌شوند و مترسک و تین وودمن خود را به مردن می‌زنند و از دست آنها نجات پیدا می‌کنند. در قلعه‌ی جادوگر بدجنس، از دوروتی مثل یک خدمتکار، کار می‌کشند.جادوگر یکی از دمپایی‌های نقره‌ای دوروتی را می‌دزدد اما وقتی می‌خواهد دمپایی دیگر را از پای او در بیاورد، دوروتی متوجه می‌شود و سطلی پر از آب به سوی او پرتاب می‌کند. از آنجا که جادوگر بدجنس فقط به آب حساس است، با ریختن آب بر سرش ذوب می‌شود و دوروتی دمپایی‌اش را دوباره می‌پوشد.در این زمان دوروتی هنوز نمی‌داند چطور از قدرت جادویی دمپایی‌هایش استفاده کند.

وقتی دوروتی و همراهانش به شهر زمرد بازمی‌گردند متوجه می‌شوند که جادوگر شهر اُز یک کلاه‌بردار بوده و قدرت جادویی نداشته است. جادوگر قلابی قبل از فرار به مترسک، تین وودمن و شیر ترسو می‌گوید که آنها در مسیری که طی کرده‌اند تمام صفاتی را که فکر می‌کردند فاقدش هستند، از خود نشان داده‌اند. مترسک از هوش خود استفاده کرده است. تین وودمن مهربان بوده است و شیر از خود شجاعت به خرج داده است. بنابراین بدون کمک او به خواسته‌های خود رسیده‌اند. با این حال فقط آرزوی دوروتی مانده بود. دوروتی نمی توانست به شهر خود کانزاس برگردد. در میان ناراحتی دوروتی، جادوگر  با بالون از آنجا دور و دورتر شد.

در ادامه به دوروتی توصیه می‌شود که از «گلیندا»، جادوگر جنوب، که جادوگری مهربان و خوش قلب بود کمک بخواهد. این بار نیز دوروتی و همراهانش با گذشتن از خطراتی تازه، به قلعه‌ی گلیندا، واقع در کشور چهارقلوها، می‌رسند. گلیندای زیبا و مهربان به دوروتی می‌گوید که دمپایی‌های نقره‌ای، قدرت این را دارد که هرکسی را که آنها را می‌پوشید به هرجایی که او می‌خواهد ببرد. دوروتی هم دوستان خود را می‌بوسد و با آنها وداع می‌کند و از دمپایی‌هایش می‌خواهد او را به کانزاس برگردانند. دمپایی‌ها در اطراف او گردبادی درست کردند و او را به جلوی خانه‌ی جدید عمو هنری بردند. دوروتی در حال پرواز دمپایی‌های نقره‌ای را از دست داد ولی از اینکه دوباره در خانه‌ی خودش بود بسیار خوشحال بود.

بررسی انتقادی از داستان جادوگر شهر اُز

هنگامی که کتاب «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» در سال 1900منتشر شد، بلافاصله مورد توجه خوانندگان و منتقدان قرار گرفت. باوم قبل از آن با کتاب «پدرغاز» به شهرت نسبی رسیده بود. بنابراین مخاطبین انتظار کتاب جدید او را می‌کشیدند که با آمدن کتاب «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز»، چیزی فراتر از انتظار آنها در پیش روی‌شان قرار گرفت. اما با این حال چند منتقد در آن سالها این کتاب را به خاطر فقدان سبک مشخص و محتوای واقع گرایانه رد کردند. از سویی این کتاب و کتاب‌های این‌چنینی، بخه‌اطر پرداختن به مفاهیمی مثل جادو و جادوگری از سوی گروه‌های مذهبی به شدت نقد شدند. هنوز هم از این رمان با عنوان «اثر کلاسیک ادبیات کودک و نوجوان» یاد می‌شود و به ابعادی که همواره در همه‌ی نسل‌های انسانی نو و تازه است، توجه نمی‌شود.

آنچه این کتاب را از سایر کتاب‌های کودکان متمایز می‌کند، خط داستانی تخیلی، تصاویر دقیق (اثر دبلیو. دنسلو)، شخصیت‌پردازی خوب و جدا شدن از سبک معمول نوشتن کودکان است. در یک بررسی‌ای که توسط یک منتقد در مجله‌ی «بررسی گذرای هفتگی (در روز شنبه) بر کتاب‌ها و آثار هنری تایمز نیویورک» چاپ شد، آمده است: طنز و فلسفه‌ای که در داستان «جاوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» وجود دارد، ذهن کودکان را به خود جلب و آنها را با خود همراه می‌کند. این منتقد اضافه می‌کند که: فضای روشن و شاد به داستان هیجان و امید می‌بخشد. مایکل پاتریک هرن، محقق برجسته در حوزه‌ی نقد و بررسی داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز»، در فرهنگ‌نامه زیست‌نگاری ادبیات ادعا می‌کند: «مترسک، تین وودمن و شیر ترسو وارد آگاهی جمعی کودکی شده‌اند.»

منتقدان نقطه‌ی قوت اصلی داستان «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» را مدیون شخصیت‌پردازی‌های باوم می‌دانند. گرچه مترسک، تین وودمن و شیر انسان نیستند، باوم آنها به گونه‌ای به تصویر می‌کشد که گویی خصوصیات انسانی پررنگ دارند. در مرجع ادبیات آمریکا، فیلیپ خوزه فارمر در این باره گفته است: «تلاش مترسک برای یافتن مغز و هوشمندی، وودمن برای یک قلب مهربان و شیر برای شجاعت، یعنی ویژگی‌هایی که قبلاً داشته‌اند اما از وجودشان خبر نداشتند، از آن‌ها موجوداتی عمیق ساخته است.»

هرن می‌نویسد: «باوم، مانند چارلز دیکنز و مارک تواین، استعداد نادری را در خلق شخصیت‌های به یادماندنی دارد. چطور می‌شود که شخصیتی که فقط یک کت و شلوار مندرس دارد و از گاه ساخته شده است، اینگونه کنش‌های عمیق انسانی داشته باشد؟ شخصیت‌های مترسک، تین وودمن و سبر ترسو از محبوب‌ترین شخصیت‌ها در تمام ادبیات کودک و نوجوان هستند»

بدیهی است که باوم در نوشتن خود مدیون نابغه‌ی عجیب انگلیسی یعنی لوئیس کارول، نویسنده‌ی کتاب آلیس در سرزمین عجایب است. در زمان ملکه ویکتوریا اعتقاد بر این بود که کتاب‌هایی که برای کودکان نوشته می‌شود باید حتما بر مطالب اخلاقی آموزنده متکی باشند. نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان در آن دوره گویی به جای داستان‌نویسی، دروس اخلاقی را در نوشته‌های خود تعلیم می‌دادند.  کارول معتقد بود که آموزش اخلاقی به کودکان و نوجوانان نباید از حد تعادل خارج شود. او در کتاب خود، آلیس در سرزمین عجایب، شخصیت‌های بزرگسال عجیب و هیجان‌انگیزی را به تصویر کشیده است که برخی خوب و اخلاقی هستند و برخی نه. او اعلام کرد که کتاب‌های خوب برای کودکان باید پر از عکس باشد و خواندن‌شان برای مخاطب سرگرم کننده باشد.

باوم با ترکیب عناصر سنتی افسانه‌ها، مانند جادو و جادوگران، با چیزهای آشنا مانند مترسک‌ها و مزارع ذرت، نوآوری بیشتری را ارائه داده است. او در این کتاب بیان می‌کند که انسان‌ها باید چیزهای شگفت‌انگیز و جادویی را در زندگی روزمره و طبیعی خود جست‌وجو کنند. اگرچه ممکن است باوم در کتاب «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» یا کتاب‌هایی که بعد از آن نوشت، چیزهای زیادی در زمینه آموزش اخلاقی ارائه نكرده باشد، اما یک کار مهم را در دوران زندگی خود انجام داد: او به میلیون‌ها کودک آموخت که می‌شود در سال‌های مهم کودکی، کتاب خواندن را دوست داشته باشند.

کتاب «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز» چنان موفقیت خارق‌العاده‌ای داشت که از باوم خواسته شد داستان‌های بیش‌تری را در ادامه‌ی آن بنویسد. پس از مرگ وی در سال 1919، ناشر، «انش روت پلاملی تامپسون» را مأمور ادامه نوشتن نسخه‌های تازه و جدید از این داستان کردد. کتاب اصلی باوم، سیزده دنباله (نوشته شده توسط خود باوم) و بیست و یک دنباله نوشته شده توسط تامپسون دارد.

داستان جادوگر شهر اُز

درباره باوم نویسنده جادوگر شهر اُز

ال. فرانک باوم پیش از آنکه به عنوان یک نویسنده‌ی اشعار و داستان‌های کودکانه به موفقیت مطلوبی دست پیدا کند، در چندین شغل سخت مانند فروشندگی در یک فروشگاه و روزنامه فروشی کار کرده بود. کتاب «جادوگر شگفت‌انگیز شهر اُز»، او را به عنوان یک نویسنده‌ی توانمند در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان معرفی کرد و شهرتش را در این زمینه تثبیت کرد. این کتاب بلافاصله به عنوان پرفروش‌ترین کتاب سال در کریسمس 1900 شناخته شد. در سال 1902، یک نسخه‌ی موسیقی از این داستان در خانه‌ی بزرگ اپرای شیکاگو به روی صحنه رفت و مورد استقبال گسترده‌ی مردم قرار گرفت. تلاش‌های زیادی برای تبدیل این داستان به فیلم انجام شد اما هیچ‌کدام از آن‌ها موفقیت‌آمیز نبود. تا اینکه شرکت فیلم‌سازی مترو-گلدوین-مایر در هالیوود از این داستان فیلمی با بازی جودی گارلند(در نقش دوروتی)، ری بلوگر(در نقش مترسک)، جک هیلی(بدر نقش تین وود من) و برت لار(در نقش شیر ترسو) ساخت. این فیلم از سال 1936 به طور مکرر از تلویزیون پخش شد و احتمالا بیشتر از نسخه‌ی اصلی کتاب برای مردم آشناست.

بعد از «کتاب جادوگر شگفت‌انگیز اُز»، باوم سعی کرد موفقیت خود را با تلاش‌های دیگر در داستان‌های افسانه‌ای و خیالی تکرار کند. با این حال خوانندگان آثار او خواهان داستان‌های بیشتری درباره‌ی اُز بودند. باوم چهارده کتاب دیگر را درباره‌ی اُز نوشت. هیچ یک از این کتاب‌ها، محبوبیتی را که از جلد اول به دست آورد، دریافت نکردند، اما برای کتاب‌های او خوانندگان اختصاصی و طرفداران پروپاقرصی ایجاد شد که مشتاقانه منتظر هر جلد جدید بودند. این تقاضا آنقدر زیاد بود که حتی پس از مرگ باوم، «روت پلاملی تامپسون»، به درخواست ناشر کتاب‌های متعددی را درباره‌ی شهر اُز نوشت. از سال 1921، تامپسون به مدت 19 سال، هرسال کتابی درباره‌ی سرزمین جادویی اُز نوشت و منتشر کرد. در سال‌های بعد از مرگ تامپسون نیز نویسنده‌های دیگری تلاش کرده‌اند که قدم‌هایی را برای نوشتن داستان‌های جدید درباره‌ی شهر اُز بردارند.

ویراستار:
کلیدواژه کتابشناسی:
جادوگر شهر از, جادوگر شهر زمرد, شهر اُز, فرانک باوم
Submitted by editor on