بررسی کتاب «پرندگان»، شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

بعضی روزها متفاوت‌اند!

«منچستر کنار دریا[1]»، یک کمدی سیاه است درباره‌ی پیچیدگی روان انسان. داستانی از روزمرگی‌ها و رخ‌دادهایی که ممکن است برای همه ما پیش بیاد یا پیش آمده باشد. از یک روز، همه چیز دگرگون می‌شود. یک رخ‌داد سیاه همه چیز را به هم می‌زند. دیگر هیچ چیز مانند گذشته نیست و زندگی در توفان سیاهی فرو می‌رود و توان رهایی و بیرون آمدن از این توفان را نداریم. هر روز در این سیاه‌چاله‌ فروتر می‌رویم و تنهایی ما را می‌بلعد.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«منچستر کنار دریا» داستان سرایدار و تعمیرکاری به نام «لی» است که خانه‌اش طبقه‌ای تنگ و کوچک از یک آپارتمان است. وضعیت زندگی لی به هم ریخته است. خانه‌اش، شغل‌اش، و روابط‌اش با دیگران، همه متزلزل است و به آسانی فروریخته می‌شود. او فروخورده است و رنج و تحقیر را می‌پذیرد. حتی وقتی خشمگین می‌شود، پرداخت بهای‌اش برای‌اش آسان است. لی به هیچ‌چیز و هیچ‌کس وابستگی ندارد تا این‌که، یک روز به لی خبر می‌دهند که برادرش دچار ایست قلبی شده است. تا لی به منچستر برسد، برادرش در بیمارستان می‌میرد و حالا لی باید سرپرست قانونی پاتریک، پسر برادرش، باشد. پسر نوجوانی که باید با مرگ پدری کنار بیاید که تا آمدن بهار و گرم شدن زمین و از بین رفتن یخ‌زدگی، نمی‌توانند جسدش را خاک کنند. پاتریک باید بتواند رابطه‌ عاطفی‌اش را با دوست خود سامان بدهد، به وضعیت مدرسه‌‌اش و آینده‌اش رسیدگی کند و در همه این کارها، عموی‌اش لی، باید به او کمک بدهد. اکنون لی مسئول همه این‌هاست اما لی چگونه می‌تواند؟ او توانی برای مبارزه و ساختن ندارد، از هم پاشیده و ناامید است. واکنش‌های لی به رخ‌دادهای پیرامون‌اش سرد است، گاهی خونسردی او ما را به خنده می‌اندازد. روح‌ لی در جهان دیگری است. او در قعر خودش فرو رفته و انگار آن‌که یخ زده، لی است نه زمین منچستر!

رفته رفته، دلیل این همه سردی را در فیلم می‌بینیم. او سه فرزندش را برای یک سهل‌انگاری در آتش‌سوزی خانه‌اش از دست داده و همسرش او را ترک کرده است. شبی لی فراموش می‌کند تا حفاظ شومینه را مقابل‌اش بگذارد و برای خرید نوشیدنی از خانه بیرون می‌رود. وقتی باز می‌گردد، خانه در آتش سوخته و از همان شب فروپاشی لی آغاز می‌شود. یک‌بار او تلاش می‌کند تا با اسلحه پلیس خودش را بکشد اما موفق نمی‌شود. لی گناهگار شناخته نمی‌شود و به زندان نمی‌افتد، اما در عذابی تمام ناشدنی فرو می‌رود. او هرگز خودش را برای این کار نمی‌بخشد و نمی‌تواند این فاجعه را فراموش کند. او خود را سزاوار شادی و یک زندگی خوب نمی‌داند و رویارویی او با نوجوانی که در آغاز زندگی است، یک تناقض بزرگ برای‌اش می‌شود. نوجوانی که رویا دارد، آینده دارد، کسانی را دارد که دوست‌شان دارد و لی مسئول اداره‌ی همه این‌ها شده است.

پس از آن رخ‌داد سیاه، لی از منچستر به بوستون می‌رود. در آغاز فیلم، او به خاطر برادرزاده‌اش به منچستر بازگشته و تمامی خاطره‌ها برای‌اش زنده شده است. همسر سابق‌اش را می‌بیند، دوستان‌اش را و مهم‌تر از همه برادرش را از دست داده و همه چیز در آن محله و شهر، گذشته را به یادش می‌رود. لی تلاش می‌کند که به همه چیز سامان دهد اما هر چه بیش‌تر تلاش می‌کند، گذشته بیش‌تر او را غرق می‌کند. در صحنه‌ای از فیلم، لی که هر چه تلاش کرده نتوانسته گذشته را از خودش دور کند، به عمد با کسانی دعوا می‌کند تا کتک بخورد. این گذشته است که لی را زمین می‌زند.

فیلم نشان می‌دهد که تلخی‌های گذشته به آسانی فراموش‌ شدنی و ترمیم شدنی نیستند و گاهی سیاه‌چاله‌های روان ما آن‌قدر عمیق و بی انتها شده که رهایی از آن، برای ما ممکن نیست. لی از پاتریک می‌خواهد که به شهر دیگری بروند اما پاتریک نمی‌تواند شهر و دوستان‌اش را ترک کند. لی تلاش می‌کند با مادر پاتریک ارتباط بگیرد اما او سرپرست خوبی برای یک پسر نوجوان نیست. لی با پاتریک در همه مسائل‌اش همراهی می‌کند، از رابطه‌اش با دوستان‌اش تا تفریحات‌اش و حتی تعمیر قایق ماهیگیری پدرش. اما هر بار گذشته بیش‌تر به او هجوم می‌آورد و لی را در خود می‌بلعد. سرانجام لی، پاتریک را به خانواده یکی از دوستان برادرش می‌سپرد و خودش به بوستون بازمی‌گردد اما از پاتریک می‌خواهد که هر زمان که خواست به بوستون بیاید چون در جست‌وجوی خانه‌ای با یک اتاق اضافی است. صحنه‌ی پایانی فیلم، لی و پاتریک با قایقی که لی تعمیرش کرده، ماهیگیری می‌کنند.

«منچستر کنار دریا» پیچیدگی‌های روان انسان را به نمایش می‌گذارد. نشان می‌دهد که درد در لایه‌های عمیقی از وجود ما می‌تواند رخنه کند. یادآوری می‌کند که گاهی تلاش برای فراموش کردن کافی نیست، به کار نمی‌آید. از درد گریزی نیست اما می‌توان دنیا را آرام آرام به شیوه‌ی دیگری تجربه کرد. در پایان فیلم وقتی پاتریک از لی می‌پرسد که چرا نمی‌تواند در منچستر بماند، او پاسخ می‌دهد نمی‌توانم شکست‌اش دهم. او مغلوب گذشته شده و می‌‌پذیرد که درد او را بلعیده. از مبارزه با گذشته دست می‌کشد اما برای پاتریک و آینده‌اش دری در زندگی خودش باز می‌کند. حضور پاتریک در زندگی لی، همان تجربه‌ی دیگر از زندگی است، یک اتاق اضافی در آپارتمان اوست و یک سفر ماهیگیری است. دل‌مشغولی به دغدغه‌های زندگی نوجوانی است که ابتدای مسیر است، دوستی میان این دو ساده نیست، چون لی برای نزدیک شدن به پاتریک و بیرون آمدن از خودش، راهی سخت را طی کرده است.

«جرمانو زولو» هم از انتها، آغاز می‌کند. از زمانی که تمامی رویاها پر کشیده‌اند و جز خالی، چیزی  نمانده است. از انتهای مسیر که سخت و سوزان است از آرزوهایی که رهای‌شان کرده‌ایم و یا انتخاب کردیم که رها شوند و یا مجبور شدیم تا انتخاب کنیم که بی‌ رویا زندگی کنیم. «پرندگان[1]» یک سفر به انتها و آغازی در خود است.

گنج‌هایی راستین

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

در راهی طولانی، سوزان و خشک، کامیونی در جاده می‌راند. این تصویرهای سوم و چهارم کتاب پرندگان است. دو تصویر اول، بیابانی خشک و خالی را نشان می‌دهد. این خالی درون را، همه ما کم و بیش حس کرده‌ایم. درون‌مان درد می‌کشیم و می‌سوزیم، تهی شده‌ایم از آرزو و انگیزه‌ی زیستن.

کامیون از این راه را تا انتها می‌آید و به بالای دره‌ای می‌رسید. شش تصویر، این مسیر را تا رسیدن به دره نشان می‌دهد، آرام تا ما گرما و خالی بیابان را حس کنیم.

وقتی کامیون به بالای دره می‌رسد، اولین واژه‌ها پا به کتاب می‌گذارد: «بعضی روزها متفاوت‌اند.» بعضی روزها همه چیز دگرگون شده است، آغازی شده برای انتها. همان پرتگاه و دره‌ای که قرار است همه چیزمان را در آن به باد دهیم که همه چیزمان به باد رفته است. بعضی روزها متفاوت هستند.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«بعضی روزها متفاوت‌اند.»

در کامیون باز می‌شود و مردی پایین می‌آید. تمامی این لحظه‌ها تصویر شده‌اند. مرد درِ پشت کامیون را باز می‌کند و پرنده‌ای بزرگ و سیاه، اولین پرنده است که بیرون می‌پرد. در تصویرهای بعدی، پرنده‌هایی با رنگ‌ها و شکل‌های متفاوت می‌بینیم، زیبا و شگفت. ده‌ها پرنده‌ از کامیون به آسمان می‌پرند. و ما در نمایی بالاتر، از آسمان پرواز پرندگان را می‌بینیم و کامیونی که انگار درون‌اش خالی شده است. هنوز کتاب سکوت کرده است و جز همان جمله‌ی اول، چیز دیگری نگفته است.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

و در نمایی نزدیک، سر مرد را می‌بینیم که پرواز آخرین پرنده‌ها را با اندوه می‌نگرد و کتاب می‌گوید: «شاید این روز را هم‌چون روزهای دیگر پنداریم.» روزهایی که آرزوهای‌مان بر باد رفته است. نیمی از تصویر آسمان آبی است و نیم دیگر زمین خشک و سوزان بیابان. 

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«شاید این روزها را نیز همچون روزهای دیگر پنداریم.»

راننده‌ی کامیون می‌خواهد در را ببندد اما در تاریکی آن، دو چشم را می‌بیند. متعجب نگاه‌شان می‌کند. تصویرگری کتاب، کم‌نظیر است. ما تمامی این کنش‌ها را در تصویر به زیبایی می‌بینیم. تصویرها خود واژه هستند در کتاب.

و کتاب در پایین صفحه‌ای سیاه که دو چشم روشن در آن پیداست، می‌گوید: «با این حال این روزها تنها اندکی با روزهای دیگر فرق دارند.» و یک رخ‌داد به ظاهر کوچک قرار است این روزهایی که شبیه به روزهای دیگر است، تغییر بدهد.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«با این‌حال این روزها تنها اندکی با روزهای دیگر فرق دارند.»

و کتاب می‌گوید: «نه چندان زیاد.» چون پرنده داخل کامیون، کوچک‌ترین پرنده است، شاید کوچک‌ترین آرزو، شاید خواسته‌ای نزدیک که عجیب هم نیست اما آن را ندیده‌ایم و یا در میان اندوه و نبود روشنی برای زیستن، نادیده‌اش گرفته‌ایم. چون در کامیون برای او باز نشده و نمی‌دانستیم او هم بین آرزوها و رویاهای‌مان بوده است، بین انگیزه‌های‌مان برای زیستن.

راننده کامیون دولا شده و به او نگاه می‌کند. هر دو به هم نگاه می‌کنند، پرنده و مرد.

و کتاب می‌گوید: «تنها در جزئیاتی کوچک متفاوت‌اند.» مرد آسمان را نشان پرنده می‌دهد و از او می‌خواهد پرواز کند. برخلاف دیگر پرندگان، وقتی در باز شده او نخواسته که بپرد، او نپریده است.

اما پرنده حرکت نمی‌کند، نمی‌پرد و مرد دست‌های‌اش را به نشانه‌ی پریدن تکان می‌دهد اما باز هم او نمی‌پرد.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«نه‌چندان زیاد.»

و کتاب می‌گوید: «بیش‌تر وقت‌ها به این جزئیات کوچک حتی توجه هم نمی‌کنیم.» و مرد کنار پرنده در کامیون می‌نشیند و نگاه‌اش می‌کند، لحظه‌ای درنگ می‌کند و لحظاتی را در زندگی با او شریک می‌شود.

و کتاب می‌گوید: «زیرا آن‌ها به وجود نیامده‌اند که مورد توجه باشند.»

 و در تصویر بعدی می‌بینیم که راننده نانی را از جیب‌اش در می‌آورد و آن را دو تکه می‌کند با پرنده تقسیم‌اش می‌کند و کتاب می‌گوید: «بلکه باید آن‌ها را کشف کرد.»

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«بلکه آن‌ها را باید کشف کرد.»

 و هر دو نان می‌خورند. او خودش را، درون‌اش، تکه‌ای از خودش را، لحظاتی از زندگی‌اش، دارایی‌اش را با پرنده شریک می‌شود و همین سبب پرواز پرنده می‌شود. رویای او در وجود پرنده‌ای کوچک دوباره شکل می‌گیرد، دوباره آغاز می‌شود و این راه که به انتها رسیده، آغازی دوباره می‌شود.

دوباره راننده آسمان و پرواز را نشان پرنده می‌دهد. این‌بار او لبخند می‌زند و نشان‌اش می‌دهد چه‌طور بپرد اما راننده خود پریدن بلد نیست و زمین می‌خورد!

و کتاب می‌گوید: «این جزئیات کوچک پدیدار می‌شوند.» و پرنده می‌پرد و روی سر او می‌نشیند و پرواز می‌کند و پرواز می‌کند و راننده برای‌اش دست تکان می‌دهد.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«این جزئیات کوچک پدیدار می‌شوند.»

و کتاب می‌گوید: «اما همین چیزهای کوچک‌اند که ناگهان...» پرنده به دیگر پرندگان آسمان رسیده و کتاب می‌گوید: «بسیار عظیم می‌شوند.» و راننده دارد به آسمان نگاه می‌کند. عظیم می‌شوند چون پرنده‌ای کوچک به همه پرندگان بزرگ آسمان رسیده، هم‌مسیر شده‌اند.

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«اما همین چیزهای کوچک‌اند که ناگهان...»

راننده سوار ماشین‌اش می‌شود و ما باز هم در تصویرهایی پی در پی، برگشت او را می‌بینیم اما این‌بار پرنده کوچک دنبال او می‌آید و کتاب می‌گوید: «جزئیات کوچک، گنج‌هایی هستند.» و به دنبال‌اش پرندگان دیگر و کتاب می‌گوید: «گنج‌هایی راستین.»

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«گنج‌هایی راستین.»

«هیچ‌کجا گنج‌هایی را بزرگ‌تر از این جزئیات کوچک نخواهید یافت.» و پرندگان کمر مرد را گرفته‌اند و او را به آسمان برده‌اند. و بالا و بالاتر: «هر یک از جزئیات کوچک، به تنهایی می‌توانند لحظات گذرایمان را لبریز سازد.» 

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«هر یک از این جزئیات کوچک به‌تنهایی می‌تواند لحظات گذرایمان را لبریز سازد.»

و تصویر زیبای پایینی که هیچ بیابان سوزانی در آن نیست و تنها آسمان آیی است که تمام صفحه را گرفته و مرد در آن پرواز می‌کند و پرنده روی سر او نشسته است: «هر یک از این جزئیات کوچک، به تنهایی می‌توانند دنیای‌مان را دگرگون کند.»

باور کنیم، بلند شویم، رویا را بازگردانیم و بسازیم!

«پرندگان» داستان دیدن رخ‌دادهایی است که شاید به نظرمان کوچک بیاید، داستان رویارویی با انسان‌ها، اندیشه‌ها، ایده‌ها، کارها و چیزهایی است که به نظرمان بی اهمیت هستند و قادر نیستند زندگی تلخ و سرد ما را تغییر دهند و یا زندگی ما را بهتر کنند اما وقتی آن‌ها را، آن کسان را، آن چیزها را می‌بینیم، ما را، زندگی‌مان را دگرگون می‌کنند. «پرندگان» داستان دیدن و شریک شدن است، داستان حس کردن است، داستان باور به آغازی دوباره است. نیازی نیست گذشته را فراموش کنیم و یا تلاش کنیم در یک لحظه از خودمان کس دیگری بسازیم. آن‌چه را بودیم، بپذیریم و بخواهیم که ببینیم. داستان زیستن در جزئیات است، زندگی در باورهایی است که شاید از ما دور باشد یا خیلی نزدیک به ما باشد اما برای‌مان بزرگ و با اهمیت نبوده است اما این چیزهای کوچک می‌توانند تمامی انگیزه ما را به زیستن، تمامی رویاهای ما را بازگرداند.

از نوشیدن چایی در سحرگاه یا نشستن روی چمن و یا نگاه به آسمان آبی و درک چنین لحظه‌هایی در روزمره، نمی‌گوییم از لحظه‌هایی از چیزهایی از کسانی می‌گوییم که ما را به خودمان بازمی‌گرداند، درون‌مان را می‌تواند روشن کند، مانند پاتریک در فیلم «منچستر کنار دریا» که لحظه‌ی روشنی شد در زندگی برباد رفته‌ی لی. بپذیریم که درد و اندوه می‌تواند باقی باشد اما می‌شود دوباره آغاز کرد حتی با جانی کم، حتی کم کم و به آهستگی و به رویا و به تغییر باور داشت.

این روزها رزمندگان پنچشیر، دلیرانه با لشکر سیاهی می‌جنگند، دلاورانی که معنایی تازه به مبارزه، به زیستنی آزاد داده‌اند. آن‌ها باور دارند، باور کردند که ولایتی کوچک در کشورشان می‌تواند مبدأیی برای آغازی دوباره باشد می‌تواند زندگی را دوباره به تن‌ها بازگرداند و به روزگار سیاه زنان و کودکان، نور بتاباند. آن‌ها به باور ما، به اندیشه ما، معنایی تازه دادند و دوباره امید به مبارزه با تاریکی را زنده کردند.

باور کنیم، بلند شویم، رویا را بازگردانیم و بسازیم، هر روزی می‌تواند متفاوت باشد!

بررسی کتاب پرندگان شگردهایی برای خواندن یک کتاب خوب

«هر یک از این جزئیات کوچک به‌تنهایی می‌تواند دنیایمان را دگرگون کند.»

 

 

[1] . پرندگان. جرمانو زولو، آلبرتین. انتشارات کودکان

[1] Manchester by the sea. 2016. کن لونرگان

Submitted by editor74 on