درس مهر از روزگار آموختیم

گرامی باد یاد معصومه (فرنگیس) سهراب

روزهای مهرماه که فرا می‌رسد، روز وداع همیشگی یکی دیگر از پیشگامان آموزش و پرورش خلاق و ادبیات کودکان در ایران است.

معصومه (فرنگیس) سهراب بانویی که روزگاری در یکی از پاییزهای  همین شهر تهران به دنیا آمد، تا زمانه بگذرد و چند دهه بعد در پاییزی دیگر در همین شهر از دنیا برود. او اگرچه پاییز به دنیا آمد و پاییز از دنیا رفت، اما زندگی‌اش سراسر بهارانه بود. و اگر رفتن خود را برای پاییز برگزید، تنها برای این بود که مانند همه آموزشگران و آموزگاران عاشق کودکان، دوست داشت و دارند که  در میان زنگ‌ها، آواها و فریادهای شاد کودکان در فضای آغاز سال تحصیلی مدرسه‌های این سرزمین از این جهان بروند.

معصومه (فرنگیس) سهراب یکی از زنان برجسته‌ای است که در تاریخ صدساله جنبش نوگرایی ایران و ایرانیان کارهایی اثرگذار از خود باقی گذاشت. او  در خانواده‌ای نامدار و شناخته شده به دنیا آمد. پدربزرگش ابوتراب سهراب، حکیم باشی نامداری بود که از آبادی سده اصفهان راهی تهران شد و کارش چنان بالا گرفت تا دارو و درمان ناصرالدین شاه پیش رفت. پدرش عبدالوهاب سهراب از نخستین گروه دانش آموختگان مدرسه طب بود که در دوره پهلوی اول به این کار پرداخت. مادرش فخرالتاج ثقفی دختر مهندس مجدالسلطان ثقفی از نخستین مهندسان دانش آموخته دارالفنون بود که در کار سدسازی دست داشت و سد فریمان از کارهای اوست.

معصومه (فرنگیس) سهراب در بیست و یکم  آبان ۱۳۰۴ در یکی از خانه باغ‌های خیابان پاریس در مرکز تهران به دنیا آمد. زندگی و رشد در فضایی که سرشار از گیاهان و درختان بود با پدر و مادری که در اندیشه تربیت فرزندان، محیطی برای او و خواهران و برادرش فراهم کرده بود تا بتوانند همه استعدادهایشان را بروز دهند. معصومه (فرنگیس) سهراب از روزهای کودکی و به ویژه سال‌هایی که به مدرسه می‌رفت خاطره‌هایی روشن دارد که همگی بازتاب دهنده گذار از دوره سنت به دوره نوگرایی است. مدرسه‌هایی که فضای آن با مکتب خانه‌ها،  زمین تا آسمان تفاوت داشت و برای آموزش کودکان برنامه‌های آموزشی تدوین می‌شد. با این همه او بیش از آن که از نظام مدرسه‌ای بیاموزد، از دانش پدر و مادر می‌آموخت. دوره نوجوانی معصومه (فرنگیس) سهراب با دو رخداد دهشتناک همراه بود. نخست،  جنگ جهانی دوم که شعله‌های آن تا سرزمین ما نیز کشیده شده بود و دوم مرگ پدر که ستون استوار خانواده بود. هردوی این رخداد زندگی او را دچار آشفتگی کرد. با این همه مادرش که زنی با اراده بود اجازه نداد که خانواده از هم بپاشد و به هرترتیبی بود به یاری فرزندان خود شتافت. در این سال‌ها معصومه (فرنگیس) سهراب برای آموزش نقاشی به شاگردی استاد جعفر پِتگر درآمد و چند مدتی از او نقاشی آموخت. پس از آن به هنرستان دختران رفت و صنایع دستی مانند گلدوزی و خیاطی آموخت. با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم و ورود او به دوره جوانی کم کم سرگشتگی‌هایش نیز به پایان می‌رسید. در این دوره او دبیرستان را به پایان رساند و برای مدتی به کار آموزگاری در مدرسه ایران که از مدارس مشهور دخترانه بود پرداخت. در همین حال هرچه زمان می‌گذشت توجه او به امور اجتماعی و وضعیت سیاسی ایران بیشتر جلب می‌شد. این دوره در حقیقت دوره شکل گیری جنبش ملی شدن صنعت نفت بود که از ۱۳۲۶ شروع شد و تا کودتای سال ۱۳۳۲ امتداد داشت. کمتر جوان تحصیل کرده‌ای با ویژگی‌های سهراب بود که نسبت به این امور بی تفاوت باشد. او نیز همانند بسیاری از جوانان فرهیخته در پی منافع ملی ایران یعنی ملی شدن صنعت نفت وارد فعالیت‌های سیاسی شد و در همین دوره با همسر خود یحیی مافی آشنا شد. آشنایی آن‌ها اگرچه در این بستر صورت گرفت، اما پس از ازدواج و پس از کودتای نفتی ۲۸ مرداد هردوی آن‌ها را متوجه این نکته کرد که سطح بی سوادی در جامعه آن روز بسیار گسترده است و کار فرهنگی اولویت نخست جامعه ایران است. در این دوره بود که او برای دانش افزایی وارد دانشگاه شد و همزمان با کار به تحصیل نیز می‌پرداخت.

نخستین تجربه این دو در کار فرهنگی گشایش کودکستان مهر در پاییز ۱۳۳۲ بود. آن‌ها با دست خالی این کار را آغاز کردند. به سبب خلاقیت‌هایی که معصومه (فرنگیس) سهراب در برنامه ریزی آموزش کودکستان از خود نشان داد، دو سال بعد آن‌ها توانستند که امتیاز پایه گذاری مدرسه مهران را در اختیار بگیرند. مدرسه مهران جایگاهی بود که برای بیش از دو دهه  هزاران دانش آموز در زیر دستان این دو به آموزش پرداختند و راه و رسم زندگی را آموختند. تجربه‌های آن‌ها در این شیوه از مدسه داری آمیخته‌ای از نوآوری‌های شخصی و روش‌های شناخته شده آموزشی بود. تاکید بر فعالیت‌های هنری و کتابخوانی دو عنصر اساسی این آموزش را می‌ساخت. پس از انقلاب هنگامی که مدرسه مهران از اختیار آن‌ها خارج شد،‌ کتابخانه آن بیش از یازده هزار جلد کتاب داشت که در نوع خود  در ایران بی مانند بود. این توجه به موضوع کتابخوانی در مدرسه مهران برآمده از تفکر جمعی گروهی از فرهیختگان سال‌های ۱۳۳۰ در ایران مانند توران میرهادی، عباس یمینی شریف و گروهی دیگر و از جمله خود این دو بود. فعالیت‌های پراکنده آن‌ها در مدرسه‌های ملی آن دوره، سبب شد که در آغاز دهه چهل شورای کتاب کودک شکل بگیرد. از هنگامی که شورای کتاب کودک پایه گذاری شد تا سال‌های آخر زندگی،‌ معصومه سهراب یار و یاور همیشگی شورا بود و برای پیشبرد اندیشه و کنش کتابخوانی در بین قشرهای کودک و نوجوان و همچنین پیشبرد کار فرهنگنامه کودک و نوجوان که از دستاوردهای مشترک یاران شورایی بود، از هیچ کوششی فرونگذاشت. سرانجام او در دوم مهرماه ۱۳۸۳ پس از دوره‌ای بیماری شاگردان و دوستداران خود را ترک گفت و به آغوش مادرزمین بازگشت. یادش گرامی باد و مهرش بر مهر دانش آموزان روزهای مهر افزون باد!

 

Submitted by editor6 on