م‍ب‍ت‍ک‍ران

داستی امروز قرار است پیش مادربزرگ و پدربزرگ باشد. از لحظه ای که می رسد، چشمش به هر چه می افتد می خواهد بردارد. عینک مادربزرگ، کلاه پدربزرگ و حتی چاقوی آشپزخانه. ناگهان خانه ساکت ساکت می شود. پدربزرگ فکر می کند داستی در جایی خوابش برده. واقعاً همینطور است؟ پس با هم سری به اتاق های دیگر می زنیم، چون مادر آمده و می خواهد او را با خود ببرد.
یکشنبه, ۴ بهمن