شعر برای کودکان
زهرا موسوی متولد سال ۱۳۵۷در تهران است. او که از کودکی علاقه بسیار زیادی به نویسندگی وشعر داشت از همان زمان کارش را شروع کرد. اولین کتاب او به نام پدر در سن پانزده سالگی چاپ شد. مجموعهای از شعرهای کودکانه درباره پدر...
موسوی بعد از چاپ چندین کتاب در زمینه کودک و نوجوان چند سالی دست از نوشتن کشیده و...
برف دیشب یکریز
تا سحر باریده
بر سر هر کوچه
هر گذر باریده
شهر، امروز به سر
کرده یک چادر ناز
مثل مادر که به سر
میکند وقت نماز
پدرم از سر صبح
برف پارو کرده
پشت بام ما را
خوب جارو کرده
برف موهایش را
زود میتکانم
مثل آدم برفی
شده باباجانم!
مریم اسلامی
سال گذشته
نهالی داشتم
بردم آن را
تو باغچه کاشتم
نهال من شد
پر از جوونه
رو شاخه هاش ساخت
پرنده لونه
ریشه ها در خاک
شاخه ها در باد
قد کشید و شد
شادشادشاد
تا کم کمک شد
درختی زیبا
سایه اش رو داد به من و بابا
اسدالله شعبانی
شعر قایق مورچه از اسدالله شعبانی
یه برگ درخت
افتاده تو جو
سوارش شده
مورچه کوچولو
مورچه کوچولو
دریانورده
قایقش چیه ؟
یه برگ زرده ...
جوی آب براش
یه اقیانوسه
ماسه ها نهنگ
ماهیا، کوسه
اسدالله شعبانی
شعر هدیه قشنگ سرودهی اسدالله شعبانی
کوه، کوه
به شکل کله قند است
قله برفی آن بلند است
دشت، دشت
پر گل و رنگارنگ است
خانهی ما در اینجا قشنگ است
ابر، ابر
اسبی سپید و ناز است
یال و دم اسب من دراز است
من، من
اسب سپیدی دارم
به روی زین اسبم سوارم
اسب ، اسب
در آسمان میپرد
هرجا دلم بخواهد میبرد
اسدالله شعبانی...
در گرد خود گردانم
دارم کاری خوشایند
یک کار آبرومند
با آب اینجا شوم دوست
از دانه میکنم پوست
از کارم راضی دهقان
شاد از من آسیابان
بسته بر گردنم زنگ
زنگولهای خوشاهنگ
تا آنکه با صدایش
از خوبی نوایش
خوش باشم و گرم کار
مردم رو یار و غمخوار
عباس یمینیشزیف
آقای باد که اومد
خونه پر از صدا شد
از روی بند خونه
پیراهنم جدا شد
باد و پیراهن من
بالای بالا رفتند
من توی خونه بودم
اون ها از این جا رفتند
پیراهن منو، باد
با های و هوی و هو برد
شاید که دختری داشت
آن را برای او برد
افسانه شعبان نژاد
من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم
گویم سخن فراوان
با آن که بی زبانم
پندت دهم فراوان
من یار پند دانم
من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم
از من مباش غافل
من یار مهربانم
عباس یمینی شریف
قرمز و زرد و آبی
دنبال هم دویدند
مداد رنگی شدند
به دفترم رسیدند
برای من کشیدند
گلهای رنگارنگی
مامان جونم دید و گفت
چه هدیه قشنگی
اسدالله شعبانی از کتاب «هرکی یه رنگی داره»
مثل یک انگشتره
نگین داره هزارتا
صبح که بشه، دوباره
گم میشه پشت ابرا
ماه سفید و زیبا
تو آسمون نشسته
به دور اون، یه عالم
ستاره حلقه بسته
شعر مثل انگشتر از شکوه قاسمنیا که در کتاب «دامن چین چینی» به چاپ رسیده است.
شعرهای دیگر از شکوه قاسمنیا
صبح تا حالا - شکوه قاسمنیا
شعر الو مامان - شکوه قاسم...
الو مامان کجایی؟
تو راهی یا اداره؟
زودتر بیا، زودتر بیا
چون موقع ناهاره
این جا کنار سفره
منتظرت نشستم
هنوز غذا نخوردم
با اینکه گشنه هستم
زود بیا تا خودم را
برای تو لوس کنم
می خوام که قبل از غذا
صورتتو بوس کنم
شکوه قاسم نیا از کتاب دامن چین چینی
شکوه قاسم نیا شاعر و نویسنده کودکان و...
شعر مامان گلی
این شعر سرودهی اسدالله شعبانی است که در کتاب هرکی یه رنگی داره از مجموعه ورچینک شعر خردسالان به چاپ رسیده است.
مادربزرگ مهربون
با پارچه های رنگارنگ
دوخته برام عروسکی
با نمک و خیلی قشنگ
یه روسری کرده سرش
پاچین گلدار به تنش
یه عالمه پنبه و پشم
گذاشته توی بدنش
با نخ آبی رو لبش
یه خال...
شعر گرپ گرپ
این شعر سرودهی افسانه شعبان نژاد است که در کتاب گرپ گرپ به چاپ رسیده است.
دیشب که توفان اومد
پنجره رو به هم زد
باز روی بام خونه
گُرپ گُرپ قدم زد
میون خونه پیچید
صدای خنده هایش
توی اتاق نشستم
ترسیدم از صدایش
صبح همه جای خونه
حسابی ریخت و پاش بود
توفان نبود و امّا
هر جایی، جای پاش بود...
شعر قاب عکس
دو میخ کوچک
روی یه میزه
تو دست نجّار
ارّهای تیزه
یه قاب قشنگ
میسازه نجّار
آن را میزنه
به روی دیوار
توی قاب عکس
یه جوجهی ناز
جیک و جیک و جیک
میخونه آواز
اسدالّله شعبانی از کتاب هرکی یه رنگی داره
شعرهای دیگر از اسدالّله شعبانی
شعر صدای باد
شعر مادربزرگ خوبم
شعر خروس زری
شعر دوست
یه گربه دارم
دمش درازه
خیلی قشنگه
گربه ی نازه !
بازی می کنم
با اون، همیشه
هیچ وقت از بازی
خسته نمی شه
من براش می شم
یه موش کوچک
بهش نگفتم
که هست عروسک!
شعر دوست از جعفر ابراهیمی
شعرهای دیگر از جعفر ابراهمی
شعر لباس رنگی بابا
شعر بابابزرگ
شعر زیر آفتاب
شعر رنگ سبز
تو دفترم می کشم
قناری قشنگی
می خوام که رنگش کنم
با یک مداد رنگی
اما قناری من
بال و پرش رو بسته
چون که مداد زردم
نوک نداره، شکسته
شکوه قاسم نیا
یک گل، ده گل، صدتا گل
اینجا، آنجا، هر جا گل
دامن، دامن، فروردین
میروید بر دلها گل
باغ و دره پُر گل شد
کوه و دشت و صحرا گل
لبها را گل خندان کرد
شد از شادی لبها گل
محمود کیانوش
کودک من، بهارمن
مایه ی افتخار من،
عیدت مبارک
کودک مهربان من،
بلبل خوشزبان من،
عیدت مبارک
ای گل خوبروی من،
طوطی قصه گوی من،
عیدت مبارک
کودک من ، امید من ،
بخت خوش سفید من،
عیدت مبارک
محمود کیانوش
سبزی بیار سیر بیار
سیب و سماق گیر بیار
سنجد و سرکه پیدا کن
در وسط سفره گذار
وقتی که گوید آن عمو
آی سمنو آی سمنو
صداش بزن بیاد جلو
کاسه بده بخر از او
ماهی و آرد و آب و شیر
سبزه و گل نون و پنیر
شمع و گلاب خوب بیار
هر چه که لازمه بیار
سفره بینداز به زمین
تمام چیز هفت سین
ظرف به ظرف پیش هم
درست و...
نارون به باد گفت
ای دم تو گرم
آمدی که بر تنم کنی
آن حریر نرم
با تو هر نفس بهار
میدمد به پیکرم
آمدی خوش آمدی بیا
با تو میشود بهار باورم
باد رقص کرد گرد نارون
سربسر پر از جوانه شد
باغ خنده کرد و گل دمید
نارون بهار را نشانه شد
پروین دولت آبادی