مهاجرت
«دیروز» داستان زندگی پسر جوانی است به نام توبیاس هوروات که در یک کارخانه ساعتسازی کار میکند. او تنهاست و عاشق نوشتن. کودکی توبیاس در روستایی کوچک میگذرد. او که مادرش از راه تنفروشی زندگی را میگذراند از روستا و کشور خود فرار میکند و پس از سالها فقر و سختی در کارخانههای مشغول به کار می...
واندا پترونسکی روز دوشنبه دیگر بر روی صندلی یکی مانده به آخر کلاس ١٣ ننشسته بود. واندا دختری مهاجر از لهستان با اسمی عجیب و غریب بود. او دختری آرام بود که به ندرت حرف می زد و هیچ دوستی در مدرسه نداشت. او همیشه پیراهن آبی رنگ و رورفته ای می پوشید؛ لباسی بی ریخت ولی همیشه تمیز.
او ادعای می کرد که در...