یک نویسنده، یک اثر
یک نویسنده یک اثر
بچه محل نقاشها
گفتوگوی محمدهادی محمدی با محمدرضا مرزوقی
به نظر میرسد که تو در محلهای زندگی میکردی که نقاشهای بزرگی ساکن آن بودهاند، مانند داوینچی، پیکاسو، سالوادور دالی و دیگران. این را در برگردان جلدهای کتابها هم تکرار کردهای. میتوانی این جا هم بگویی که محلهتان کجا...
یک نویسنده، یک اثر
محمدرضا شمس
گفتوگوی محمدهادی محمدی با محمدرضا شمس
شما به عنوان نویسندهای که سالها است از خزانه ادبیات عامه استفاده میکنید، تا داستانهایی تازه بازآفرینی کنید، از نگاه تخصصی خودتان، بازنویسی و بازآفرینی چه تفاوتهایی دارد؟
به نظر من بازنویسی، قابل خوانش کردن یک اثر برای...
یک اثر یک نویسنده
وقتی که مژی گم شد
گفتوگوی محمدهادی محمدی با حمیدرضا شاه آبادی
«وقتی که مژی گم شد» یکی از داستانهایی است که به نظرم هرکسی دست اش بگیرد، اگر چند صفحه آن را بخواند دیگر آن را نمیتواند زمین بگذارد. این همان چیزی است که در جهان مخاطب شناسی به آن میگوییم چسب ادبیات. ملاط این...
یک نویسنده، یک اثر
کنسروی که غول زاد!
گفتوگوی محمدهادی محمدی با مهدی رجبی
کنسرو غول یک شروع نامتعارف دارد. راوی که توکا یا کرم خاکی است، خودش را با زشتانگاری معرفی میکند «خودم هم وقتی که هیکل مردنی و بدقوارهام را تو آینه میدیدم حالم به هم میخورد. عینک هم قضیه را بدتر میکرد. کلاً بچه...
یک نویسنده، یک اثر
حتی یک دقیقه کافی است!
گفتوگوی محمدهادی محمدی با آتوسا صالحی
زمان، بخشی از هستی ما، در این داستان نقش بسیار پر رنگی دارد. چنانکه روی نام داستان هم آمده است. گاهی حتا تیکتاک ساعت را و حس زود یا دیر گذشتناش را توصیف میکنید مانند (ص ۶۷). گاهی زمانی که کش میآید یا زمانی که...
یک نویسنده، یک اثر
برایم یک شمع روشن کن
گفتوگوی محمدهادی محمدی با مریم محمدخانی
«توی یخچال همه چیز نصفه نصفه بود، عین زندگیمان. بیخیال شدم، فقط وقتی آمدم بروم بیرون، چشمم خورد به آن گردنبند مامان که شکل پرنده بود و از روزی که رفته بود، مانده بود روی جاکفشی. گردنبند را انداختم گردنم و بعد یک...