کتاب قصه کودکانه وقت خواب
قصه گفتن و کتاب خواندن برای کودکان قبل از خواب، یکی از کارهای بسیار مهمی است که به پدر و مادرها توصیه میشود حتماً برای کودکان خود انجام دهند. قصه گفتن و کتاب خواندن قبل از خواب میتواند به رشد زبانی و مهارتهای گفتاری کودک کمک کند.
همچنین داستانهای قبل از خواب کمک میکنند کودکان خواب راحتتری داشته باشند. این داستانها به کودکان کمک میکنند که از استرسها و نگرانیهایی که در طول روز برایشان پیش آمده، دور شوند و با آرامش به خواب بروند.
همچنین کودکانی که دچار کابوسهای شبانه هستند، با داستانهای قبل از خواب میتوانند با آرامش بیشتری بخوابند.
علاوه بر این موارد، قصه گفتن یا کتاب خواندن قبل از خواب برای فرزندان، باعث ایجاد ارتباط عاطفی بین کودک و والدین میشود.
قصه قدیمی آقا کوزه، یک متل آذربایجانی
یکی بود، یکی نبود. در افسانه ها و فرهنگ توده مردم آمدست؛ یه کوزه ئی بود. یه روز صبح سرپوششو گذاشت و راه افتاد بره شیره دزدی. رفت و رفت و رفت ... تا تو راه رسید به یه کژدم.
کژدم ازش پرسید: کوزه، کجا؟ کوزه گفت: زهرمار و کوزه، درد و کوزه ... بگو آقا کوزه! کژدم گفت...
یکی بود یکی نبود، پویکی در جنگل برای خودش لانه و آشیانه داشت. روزی هوای تماشای شهر به سرش زد، آمد توی شهر و بالای دیوار بلندی نشست و آواز را ول داد. بچه که صدای آواز پوپک را شنیدند رفتند توی این فکر که دامی بگسترند و پوپک را بگیرند.
سرگرم دام گستری شدند. پوپک وقتی این را دید خنده را سر داد. درین...
توجه: آنچه میخوانید از قصههای عامیانه جهان است و بارگذاری آن در سایت کتابک تنها بهمنزلهی آشنایی با این گونهی ادبی است. محتوای این قصهها شاید مناسب کودکان امروز ما نباشد. لطفاً در انتخاب و خواندن این قصهها برای فرزندانتان دقت کنید.
در زمان قدیم پادشاهی بود که هفت پسر داشت و از دختر بدش می...
یکی بود یکی نبود خروسی بود دنیا دیده که چند بار گرفتار روباه شده بود و هر بار با افسونی از چنگ روباه در رفته بود، روزی در بیرون ده سرگرم دانه چینی بود که از دور دید روباهی به سمتش بدو بدو می آید. خروس نتوانست بگریزد و خودش را به ده برساند. ناچار به بالای درخت نارون کهنی که در آن نزدیکی بود پرید....
یکی بود یکی نبود. پیرزنی بود که توی خانه ایی زندگی می کرد و به اندازه ی خودش بخور و نمیر اندوخته داشت، که نیازش به در وهمسایه نیفتد. یک روز نشسته بود. موشی از لانه اش درآمد و آمد سر حوض که آب بخوره. وقت برگشتن شتاب کرد، دمش به جارویی که لب حوض بود گیر گرد، دستپاچه شد، خوش را به این در و آن در زد...
خرس دلش میخواهد برای دوستانش قصه بگوید. اما به زودی زمستان از راه خواهد رسید و دوستانش باید خود را برای زمستان آماده کنند و وقتی برای شنیدن قصهی خرس ندارند. موش برای زمستان دانه جمع میکند، اردک خودش را برای پرواز به جنوب آماده میکند، قورباغه به دنبال جای گرمی برای خواب در زمستان میگردد. خرس...
بیشتر ما بزرگسالان با دوران کودکی خود فاصله بسیار گرفته ایم و دیگر به یاد نمی آوریم که در دوران کودکی خود دنیای پیرامونی خود را چگونه می دیدیم و درباره آن چگونه می اندیشیدیم. اما هستند بزرگسالانی که می توانند آن دوران را به خوبی بازخوانی کنند و از دریچه چشم کودکان دنیا را ببینند.
مارگارت وایز براون...