بالا، بالا، بالاتر
بنجامین خرسه از وسط پارک گذشت. آفتاب گرمی میتابید و بنجامین این گرمای خوش رو روی موهای قهوهایرنگش احساس میکرد. روی علفها نشست تا فرود اردکها در آبگیر رو تماشا کنه. وقتی شروع کردند به کواککواک، بنجامین هم شروع به خنده کرد. کواککواک! کواککواک! کواککواک! اون میدونست که به زودی، اونها به...