مادر، از مادرت دور نشو
کواک! کواک! کواک! مامان اردک و دو تا بچهاش توی آبگیر شنا میکردن. مامان به بچهاش گفت: «عسل، باید به من نزدیکتر باشی. چرا اینقدر دور رفتهای؟»
عسل گفت: «من دوست دارم اینجا شنا کنم. میخوام تنهایی شنا کنم.»
مامان اردک آهی کشید: «وای عزیزم، شکوفهرو نگاه کن. اون نزدیک من شنا میکنه. اونجوری خیالش...