محمود کیانوش
بگذار چشمت
در آسمان چهرهات، شاد
مانند خورشید،
بخندد.
بگذار خورشید
با خندههای گرم و آزاد
بر اخم شب راه
ببندد.
بگذار لبها
مانند باغ در بهاران،
از شاخهها گل
ببخشند.
گلهای حرفت،
از مهربانی خورده باران،
در باغ چهره
برخشند.
سنگ و سنگ و سنگ
کوهسارها
شر و شر و شر
آبشارها
صاف و صاف و صاف
جویبارها
سبز و سبز و سبز
کشتزارها
باز و باز و باز
چشم آفتاب
شاد و شاد و شاد
خندههای آب
شاخهها و باد
تاب و تاب و تاب
سایهها و خاک
خواب و خواب و خواب
غصهها همه
دور و دور و دور
چشمها همه
نور و نور و نور
سینهها همه
شور و شور و شور
کار...
با چشمم دنیا را میبینم
اینجا را آنجا را میبینم
با پایم در دنیا میگردم
در اینجا در آنجا میگردم
با دستم دنیا را میگیرم
اینها را آنها را میگیرم
با قلبم دنیا را میخواهم
مادر و بابا را میخواهم
کلاغی در خیابان
نشسته روی سیمی
تکانی میخورد گاه
به پرواز نسیمی
ببین آقا کلاغه
عجب جایی نشسته
مگر بالش شده زخم
مگر بالش شکسته
آهای آقا کلاغه
همین حالا میافتی
اگر چرتت بگیرد
از آن بالا میافتی
نه این آقا کلاغه
گمانم غم ندارد
خیالش هست راحت
که چیزی کم ندارد
نه پای او شده زخم
نه بال او شکسته
برای...