تابستان زاغچه

عنوان لاتین
Jackdaw Summer

لیام و مکس دو پسر نوجوان ساکن در یکی از روستاهای انگلستان در تعطیلات تابستان به سر می‌برند. خانواده مکس از روستائیان و پدر لیام نویسنده و مادرش هنرمند و عکاس هستند. آن‌ها هنگام بازی و کندن زمین به خیال پیدا کردن گنج، چاقویی کهنه پیدا می‌کنند که در سراسر تابستان لیام آن را با خود به همه‌جا می‌برد.

یک روز زاغچه‌ای توجه آن‌ها را جلب می‌کند به دنبال آن به خارج از روستا می‌روند. در ویرانه‌ای متوجه گریه نوزادی می‌شوند که سر راه گذاشته شده است. نوزاد را به خانه لیام می‌آورند. خانواده لیام کودک را به فرزندی می‌پذیرند و نام او را آلیسون می‌گذارند. نتراس دوست دیگر لیام و مکس است که مدتی است تغییر رفتار داده و برخوردی خشن دارد. او که در مسیر تازه‌ای افتاده است فیلم‌های خشن می‌سازد که در نمایشگاهی به نمایش گذاشته می‌شود. مکس که با دختری آشنا شده است از او دوری می‌کند و به لیام هم پیشنهاد می‌کند که دوستی برای خود انتخاب کند. اما لیام سردرگم است و هنوز راه خود را انتخاب نکرده است.

او هنوز در فکر جنگ بازی و رویای جنگ است. انگلستان درگیر جنگ عراق است و او هم همانند دیگر مردمان روستا هر روز شاهد گذر جت‌ها و کامیون‌های پر از سربازی است که در همان اطراف آموزش می‌بینند. لیام با دو نوجوان فراری آشنا می‌شود. الیور پسری سیاه‌پوست و از کودک-سربازان لیبریاست و کریستال دختری قربانی شرایط خاص و بحران‌های روانی ناشی از دوران کودکی. الیور و کریستال از نظر عاطفی بسیار به هم وابسته‌اند و وقتی به دو خانواده جداگانه سپرده می‌شوند فرار می کنند و به لیام پناه می‌آورند. لیام آن‌ها را به مخفی‌گاهی می‌برد که زمانی با مکس برای خود در نظر گرفته بودند. در آن جا الیور از ماجرای واقعی جنگ و فشارهای آن بر کودکان می‌گوید. در این هنگام نتراس سر می‌رسد و با لیور در گیر می‌شود. لیام با چاقو به نتراس حمله می‌کند. سربازان سر می‌رسند و بچه‌ها را به خانه می‌برند. در پایان خانواده لیام الیور و کریستال را به فرزندی می‌پذیرند و لیام چاقویش را دوباره در زیر خاک مخفی می‌کند.

درباره کتاب تابستان زاغچه 

آلموند در این داستان از بازی‌ها و رفتار خشونت‌آمیز کودکان می‌گوید. جنگ عراق و دخالت غرب در آن را به نقد می‌کشد. نقش‌پذیری کودکان را به زاغچه‌ای تشبیه می‌کند و نقش تربیت را در شکل‌گیری شخصیت مهم می‌داند. او در این داستان از نقش خانواده‌ها در شکل‌گیری شخصیت کودکان می‌گوید، از قصه‌پردازی و نقش آن در تعیین راه سخن می‌گوید. رسانه‌ها و هنر معاصر را به نقد می‌کشد. از خشونتی که از طریق فیلم‌ها و اینترنت تبلیغ می‌شود، از هنری  سخن می‌گوید که به جای آرامش بخشیدن و نشان دادن زیبایی‌ها خشونت را ترویج می‌کند. از کودکان سر راهی سخن می‌گوید. از علت ناهنجاری های رفتاری آنان، از حساسیت‌های دوره بلوغ  و برخورد والدین در این دوره می‌گوید.

در یک کلام آلموند از نیاز وجود صلح در جوامع سخن می‌گوید: «باید آن قسمت از وجودمان را که وحشی نیست پرورش دهیم باید به فرشته وجودمان کمک کنیم تا بر دیو وجودمان غلبه کند»

 او به نوجوانان امیدوار است و از زبان شخصیت نوجوان داستانش به مردم آینده سلام و برای صلح دعا می‌کند.

تابستان زاغچه تابستانی پر خاطره است؛ تابستانی که لیام و دوستانش از ماجراها و برخوردها تجربه می‌اندوزند، از واقعیت‌ها آگاه می‌شوند، به شناخت می‌رسند و با دست و پنجه نرم کردن در گرفتاری‌ها و درگیر شدن با مسائل سرانجام خود راه درست را می‌یابند چنان که لیام با خاک کردن دوباره چاقو این موضوع را نشان داد.

 

برگردان
شهلا انتظاریان
تهیه کننده
ناهید معتمدی
سال نشر
۱۳۹۰
ناشران
نویسنده
David Almond, دیوید آلموند
Submitted by editor3 on