بررسي دفتر زندگی توران میرهادی برای سالها میتواند برترین آموزهها را برای زندگی همگان داشته باشد. همه آنها که به توران میرهادی نزدیک بودهاند، میدانند که او در سالهای آخر زندگی همیشه با صدای بلند میگفت: شکر برای همهچیز، برای اینکه زندگی، چنین پدرومادری، چنین سرنوشتی و چنین امکاناتی در اختیار من گذاشت تا بتوانم یک عمر ببینم، بشناسم و سرشار از همه چیزهای خوب هستی شوم!
اکنون میرهادی دیگر میان ما نیست، اما نگاهی گذرا به زندگی او نشان میدهد که او چه در حوزه خصوصی و چه در حوزه عمومی از رفتارهای خویش خشنود بوده است. خشنودی در زندگی خصوصی به معنای نبودن دشواریها و وضعیتهای دردناک در زندگی شخصی نیست. میرهادی در طول ساليان افراد خانواده اش را ازدست داد؛ تنها یکی از این وضعیتهای دردناک ممکن است هر آدمی را از پا بیندازد. سخن او در این میان که به نقل از مادرش میگفت «غمهای بزرگ را به کارهای بزرگ تبدیل کن» برآمده از همان اتیک یا اخلاقی است که مرجع زندگی اوست. زندگی، صحنههای پیدرپی میان هست و نیست است. آنگونه که ژان پل سارتر میگوید: میان دیگری و من، نیستی فاصله میاندازد. این نیستی نه از من ریشه میگیرد، نه از دیگری و نه از رابطه متقابل دیگری و من؛ بلکه برعکس، این نیستی از ابتدا، پایه هرگونه رابطهای میان دیگری و من است.
سپاس میرهادی از هستی چنان ژرف بود که جای هیچ شکی نمیگذاشت که او این غمها را بخشی از روند هستی میدانست. بهراستی ریشه چنین سپاسی از هستی و زندگی در کجاست؟ چرا بسیاری از آدمها در جمعبندی زندگی خود با تلخی از آنچه بر آنها گذشته یاد میکنند و تنها اندک آدمهایی پیدا میشوند که چنین در آرامش گذشته و زندگی خود را مثبت و سرشار از نیکیها ارزیابی میکنند؟ کسانی چون توران میرهادی که روزگاری بلند را با توشهای برگرفته از خردمندی و اخلاق زیستهاند، بهتر از هرکسی میدانند که واقعیت زندگی و هستی چیست، پس بیپرده با خویشتن سخن میگویند. راز بزرگ سپاس میرهادی از هستی، در آرامشی است که همین هستی به او داده. هرکسی در ایستگاهی از زندگی به جمعبندی و نتیجهگیری نهایی یا فرجامین از زندگی خویش میپردازد. اگر زندگی سرشار از همه آن چیزهایی باشد که میخواستیم، به حالتی میرسیم که در اخلاق اجتماعی به آن میگوییم آرامش فرجامین. آرامش فرجامین نه امر دستوری است و نه امری ارادی؛ یعنی نه با دستور میتوان به آن رسید و نه با کنش ارادی. بلکه بیش از همه پدیدهای درونی است که برآمده از وجدان یا آگاهی شخص از کنشها و رفتارهای خویش در فرایندی برابر با یک زندگی است. آرامش نهایی یا آرامش فرجامین در طبیعت انسانی امری نایاب و دیریاب است که هرکسی را سزاوار و شایسته رسیدن به آن نیست. آرامش فرجامین با اتیک یا علم اخلاق یا اخلاق اجتماعی پیوندی ناگسستنی دارد و بههمیندلیل است که هرکسی در زندگی نمیتواند به آن برسد. هنگامی که شخصی در دنیای مدرن در بستر کنشهای اجتماعی به آرامش فرجامین میرسد، زندگی او میتواند پایهای برای بررسی قرار گیرد که چه چیزهایی او را به آرامش فرجامین رسانده است. از این دیدگاه زندگی توران میرهادی بررسیپذیر است، اما توران میرهادی بیش از اینکه اسطوره باشد، انسان بود. زیرا که اسطورهسازی خود ناسازگار با سیمای اینجهانی اتیک یا اخلاق اجتماعی است. او نه پهلوان بود و نه قهرمان. بلکه در همه ابعاد وجودی یک انسان بود با تواناییها و ناتواناییهایی که هر انسان دیگری میتواند داشته باشد. بااینهمه او شاخص یا الگویی برای اتیک یا اخلاق اجتماعی در جامعه امروز ایران است. او الگویی از اخلاق اجتماعی است زیرا میان رفتارها و کنشهای او یگانگی و تعادلی معنادار وجود داشت. اگر برخی از مقولهها و مفاهیم اخلاق اجتماعی را مانند مسئولیت، وظیفه یا خویشکاری، پایبندی به حقوق دیگران، پایبندی به قانون، باور به ارزشهایی مانند دوستی و صلح و مدارا را پیش بکشیم، او در همه این زمینهها در برابر وجدان خود به آرامش و آسودگی فرجامین رسیده بود.
اما پرسش بنیادین این است؛ در جامعهای که سیمای ناآرامی دارد، چگونه در آن آرامش فرجامین فرد اهمیت مییابد؟ پاسخ به این پرسش بنیادین در آن است که آگاهی فردی گرهگشایی از دشواریهای سر راه بشر را نه در یک فضای رستاخیزی میبیند که برآمده از نگرش ایدئولوژیک است و نه پایانی برای این دشواریهای بیپایان انسانی تصور میکند، پدیدهای که بیشتر احساسی است و برآمده از آرمانهای باشکوه اما ناممکن انسانی. در این وضعیت فردی که به آرامش فرجامین رسیده است، در جمعبندی کنشها و رفتارهای خویش پاسخی آماده دارد که بیشتر چنین است: من به اندازه توان خود کوشیدم که چرخ زندگی را در راههای هموارتری قرار دهم، اگر این کار به اندازه موری یا مویی تأثیر گذاشت، پس من هم به هدفم رسیدهام. چنین بود که میرهادی توانست از آن غمهای بزرگ، کارهای بزرگ بسازد.