تجربهای از کتابخانه «با من بخوان» باینگان در استان کرمانشاه
کتابهای داستان، روایتگر جهان ما هستند. هر داستان پنجرهای است به دنیای جدید: دنیایی برای دیدن، شنیدن، آموختن و کشف کردن. کودکان با داستانها روایت انسانهای دیگر را میشنوند و با فکر، خیال و احساسات آنها آشنا میشوند. اما شوربختانه برخی از افراد و گروهها به دلیل تفاوتهایشان جای اندکی در کتابهای داستان دارند. کودکان دارای نیازهای ویژه که طیف وسیعی از کودکان دارای معلولیت تا کودکان اوتیستیک را دربرمیگیرد، یکی از این گروهها هستند. روایت زندگی این گروه از کودکان، کمتر در کتابهای داستان کودکان بازنمایی میشود. نبود این روایتها، کودکان را از درک و سهیم شدن در تجربهها، احساسها، اندیشه و خیال این گروه از جامعه محروم میکند.
کتاب «هفت اسب هفت رنگ» از جمله کتابهای کودکان است که داستان دختربچهای توانیاب را روایت میکند. این کتاب کودکان را با فضای ذهنی کودکان دارای معلولیت یا به عبارت بهتر توانیاب آشنا میکند و به طور غیر مستقیم شیوهی ارتباط اجتماعی با افراد توانیاب را به آنان میآموزد. بلندخوانی این کتاب برای کودکان، فرصتی برای دیدن، شنیدن، آموختن و کشف کردن دنیای کودکان با نیازهای ویژه فراهم میکند.
نادیا حسینی، کتابدار کتابخانهی «با من بخوان» باینگان در استان کرمانشاه، در آذرماه به مناسبت روز جهانی توانیابان، کتاب «هفت اسب هفت رنگ» را برای کودکان کتابخانه بلندخوانی کرد و با فعالیتی خلاقانه آنان را با فضای ذهنی کودکان توانیاب آشنا ساخت. شاید در نگاه اول بلندخوانی و انجام فعالیت در پیوند با این کتاب دشوار به نظر برسد، اما این کتابدار به خوبی از عهدهی آن برآمده است. این تجربه را در ادامه بخوانید:
- مکان: کرمانشاه، پاوه، باینگان
- نام کتابخانه: کتابخانهی «با من بخوان» باینگان
- کتابدار: نادیا حسینی
- تاریخ: 12 آذر 1400
- نام کتاب: هفت اسب، هفت رنگ
به مناسبت ۱۲ آذر، روز جهانی توانیابان، کتاب «هفت اسب هفت رنگ» را بلند خوانی کردیم. در ابتدا از بچهها خواستم دراز بکشند و تصور کنند نمیتوانند حرکتی با پاهایشان داشته باشند. از کودکان پرسیدم: «در این شرایط چه کارهایی میتوانند انجام بدهند؟» یکی از کودکان گفت: «میتوانیم بخوابیم.» بقیه خندیدند. بچهها گفتند: «غذا هم میشود خورد.» کودک دیگری گفت: «فیلم هم میتوانیم ببینیم.» از آنها پرسیدم: «کتاب خواندن چطور؟» گفتند: «بله.» گفتم: «بیشتر فکر کنید ببینید چه کارهایی میتوانیم انجام بدیم؟» بچهها گفتند: «نقاشی هم میشود کشید، میتوانیم کتاب هم بنویسیم.»
سپس بلندخوانی کتاب را آغاز کردیم. از کودکان خواستم به تصویر دختر در صفحهی اول کتاب نگاه کنند. پرسیدم: «دختر چه کاری انجام میدهد؟» و به اسبهای بالای سرش اشاره کردم. کتاب را ورق زدم و با هم تصویرها را نگاه کردیم، داستان را با بچهها خواندیم و دربارهی اسبها با هم گفتوگو کردیم. از کودکان خواستم که بگویند اسب هفتم چطور رنگ شد؟ چگونه جایی را پیدا کرد؟ و سپس دربارهی افرادی که توانیاب هستند صحبت کردیم. در این باره گفتوگو کردیم که شرایط رفتوآمد و زندگی این افراد با دیگران تفاوت دارد، اما آنها مانند هر انسان دیگری توانمندیهای ویژهی خودشان را دارند. باید توانایی و هنرشان را ببینیم و برایشان فقط دلسوزی نکنیم و با آنها دوست باشیم. سپس به بچهها گفتم: «حالا که این کتاب را خواندیم شما «قصهی هفت شب هفت ماه» را برای دخترک بنویسید.» کودکان مشغول نوشتن شدند و در پایان از من خواستند که روی کتابشان مهر کتابخانهی «با من بخوان» را بزنم!