مادر، آنجل سیزده ساله و برادرش برنی هفت ساله رابه مادرشوهرش می سپارد. پدر به دلیل قتل و سرقت در زندان به سر می برد و مادر نیز حوصله و توان نگهداری از بچه ها را ندارد. آنجل در خانه ی مادربزرگ پدری شرایطی سخت و بحرانی را سپری می کند و در عین حال مواظب برادرش نیز هست.
آشنایی با مردی عجیب که در کاروان زندگی می کند و در شب های صاف به رصد ستارگان می پردازد، باعث علاقه مندی آنجل به این سرگرمی تازه می شود و این مرد که بعدها درمی یابد عمویش بوده است، در هنگام مرگ، تلکسوپ خود را به او می بخشد. سرانجام امید زندگی دوباره و در کنار هم، برای خانواده می درخشد.
این داستان واقع گرا علاوه بر تصویر زندگی و تنهایی یک دختر نوجوان و نیاز او به پدر و مادر به عنوان سرپرست، مخاطب را با نجوم، ستارگان مختلف و ویژگی های آن ها آشنا می کند و نوید می دهد که در عین ناامیدی و تنهایی می توان با علاقه به چیز و سرگرمی خاصی، امید را به زندگی تاباند. آنجل با رفتن به کتابخانه و امانت کتاب، حسی ناشناخته و گرمابخش در وجودش می جوشد و برای مفهوم بخشیدن به زندگی دست به مبارزه می زند. زبان عاطفی و تاثیرگذار داستان و ایجاد فضایی ادبی توام با آرامش، داستان را برای مخاطب پرکشش می سازد. نوجوانی که در زندگی خانوادگی مشکلاتی دارد، می تواند با شخصیت داستان همذات پنداری داشته باشد و در عین حال کتابی است که مخاطب را به نجوم علاقمند می سازد.