جنگ که تمام شد بیدارم کن

حامی پسری پانزده ساله است که با شروع جنگ و از دست دادن پدر، مادر، خواهر و برادرش با بی بی و دایی عباس به شهر قم مهاجرت می کنند. او احساس تنهایی می کند، همه به او به چشم غریبه ای جنگ زده نگاه می کنند، اما فقط او تنها نیست! حوری دختر نوجوان همسایه با وجود داشتن پدر و برادر باز هم تنهاست.

او مادرش را از دست داده، و به دلیل تعصب پدر و دسیسه نامادری ساکن اجباری پستوی مجاور انباری خانه حامی می شود. او باید با بافتن قالی خرج خود را در بیاورد. آن دو به کمک یک دریچه کوچک با هم گفتگو می کنند و بتدریج به هم دلبسته می شوند. حوری از راه دریچه در خواندن کتاب های داستان و شعر با حامی سهیم می شود. حامی هم خود سر سوزن ذوقی دارد، خطی خوش، صدایی دلنشین و به خوبی هم نقاشی می کند. او برای گذران زندگی خودش و بی بی همه کار می کند. از خطاطی روی شیشه مغازه و ماشین گرفته تا عریضه نویسی بر سر چاه جمکران و خطاطی بر روی سنگ قبرها و در تمام این لحظات آقای افرا معلم هنر مدرسه اش از او پشتیبانی می کند. حامی با ابتکاری که بر روی یک سنگ قبر انجام می دهد آشنایی اش با استاد دانشگاه هنر که پسر متوفی است رقم می خورد. او به پیشنهاد و تشویق استاد تصمیم می گیرد تا نمایشگاهی از آثار خود، آقای افرا و قالیچه دستباف حوری برگزار کند. اما اگر جنگ اجازه دهد...

اثر ضمن بیان تلاش و پشتکار و احساس مسئولیت حامی و ارزش گذاردن به هنر، چهره زشت جنگ را که فقر و آوارگی است نشان می دهد و مهم تر از همه پرداختن به عشق بین دو نوجوان با تمام پاکی و خلوصش!

 

گزیده‌هایی از کتاب

یکی می گوید بنویس، یکی می گوید ننویس. یکی می گوید بنویس لعنت، یکی
دیگر می آید می گوید پاک کن. من که حاضر نیستم چیزی را که برای
حاج جواد نوشتم پاک کن. اگر این کار را بکنم پولش را پس می گیرد. ولی
این گوریل اگر یک جای دیگر بخواهد چیزی بنویسد، مجبورم برایش بنویسم.

تهیه کننده
فاطمه مرتضایی فرد
سال نشر
۱۳۸۹
ناشران
نویسنده
عباس جهانگیریان
ویراستار
مژگان کلهر
Submitted by editor3 on