گرگ شرور است، خرگوش ترسو، روباه زیرک است و جغد باهوش؟ یا اینها: «باورهای سادهلوحانهی مردم است.»؟ کتاب «گرگ نیکوکار» داستان گرگی درمانگر است اما در لایههای کتاب، داستان دیگری میبینیم که در آن شخصیت اصلیاش نه یک گرگ نیکوکار، که یک جغد خبیث و شرور است.
گرگی در جنگلی زندگی میکند که از پدراناش آموخته که باید مراقب جنگل باشد. اگر خرگوشی شبها میخواست بیرون برود، دندانهای سفید گرگ راه را به او نشان میداد و غرش گرگ، او را فراری میداد تا در بیشه پنهان شود و از خطر دور.
از همان صفحهی ابتدای کتاب، ما با داستانی متفاوت روبهرو هستیم اما این داستان، کم کم ما را به روایتی عجیب میکشاند از داستان جغد و روباهی که در نبود گرگ داستان، وحشت و ترس را به جنگل میآورند.
گرگ با ترسی که در دل دیگران میاندازد، آنها را از خطر دور میکند اما باز هم او حکمران جنگل است با وحشتی که از او دارند و جغد این را نمیخواهد! پس به گرگ میگوید که بهتر است برود و دنیا را بگردد و یک کار درست و حسابی یاد بگیرد تا جانوران دیگر از او نترسند. گرگ تصمیم میگیرد که خودش را عوض کند و از جنگل میرود. اما آیا با رفتن گرگ، صلح به جنگل میآید و ترس و از میان میرود؟
زمان زیادی از رفتن گرگ نمیگذرد که جغد مژدهی آمدن دورهای زرین را میدهد: «دورهی حکومت وحشت به پایان رسیده است و همه آزادند...» روباه با تایید حرف جغد در همان لحظه مرغی را به دندان میگیرد. این یعنی، دورهای خوش برای خیلیها شروع شده بود و هیچکس نمیبیند که قویترها نیرومندتر شدند و گستاخها، پرروتر: «هیچکس متوجه نشد که ترسوها ترسوتر و بیسروصداها کموبیش لال شدند...» حالا نوبت جغد است تا حکمرانی وحشت را آغاز کند!
زمستان از راه میرسد و گرگ که درمانگر شده به جنگل باز میگردد اما کسی به مطب او نمیرود چون جغد به همه میگوید: «گرگی که درمان میکند، گرگی است در لباس میش!»
در همهی صفحههای کتاب کنشها و واکنشهای میان جغد و روباه را میبینید و میخوانید. جغدی که جانوران را طعمهی روباه میکند. رفتار روباه تاییدی است بر کنشهای جغد، بر حکومتی وحشتی که او به راه انداخته. حتی تا پایان داستان، جغد مانع میشود تا کسی به گرگ اعتماد کند اما روباهی که درد به سراغاش آمده اینبار نمیتواند جغد را تایید کند و برای درمان پیش گرگ میرود.
داستانی عجیب و پیچیده از رابطهی میان جاندارانی که بهظاهر در جنگل زندگی میکنند! کتاب «گرگ نیکوکار» داستان اعتماد و باور است. داستانی که به ما نشان میدهد نباید سادهلوح بود! داستان گرگهایی که میتوانند خوب باشند و جغدهایی که میتوانند شرور باشند، یادآوری این نکته است که گرگ، روباه یا جغد، تنها لباسی هستند بر تن جانداران و نقشها می توانند به سادگی تغییر کنند. مهم نیست از چه چیزی یا چه کسی میترسید، مهم این است که ترس میتواند بر شما حکومت کند و جغد به آسانی حتی بدون خوردن یک جاندار این کار را انجام میدهد. این کتاب را با کودکان بخوانید تا از زاویهای دیگر به دنیا نگاه کنند.
درباره تصویرگر کتاب گرگ نیکوکار بیشتر بدانید: