مسئول پرونده: مینا حدادیان
مترجم: عطیه مددی نژاد
نقد و بررسی «هنس کوچولو»
«لیلیا راتچوا-استراتیوا»[1] در این مقاله، کندوکاو و بررسی کاملی بر رمان دوجلدی «پادشاه مت اوّل» (۱۹۲۳) و «پادشاه مت در جزیره خالی از سکنه» (۱۹۲۸)، (هنس کوچولو) نوشته «یانوش کورچاک» ارائه میدهد. منتقد آشکار میسازد که این رمان، داستانی لذّتبخش است، اما تفسیری پنهان از فلسفههای آموزشی نویسنده را در خود دارد.
رمان کورچاک با نام پادشاه مَت اوّل، (که در ایران با نام «هنس کوچولو» ترجمه شده)، چاپ شده است. پادشاه مت یا همان هنس کوچولو، پسر کوچکی است که در ظاهر پادشاه است. اما کمکم مسئولیت حکمرانی را به عهده میگیرد و برای بهبود وضعیت کودکان، ایدههایش را به واقعیت تبدیل میکند.
این پسر که بیشتر به مَت اصلاحگر معروف است، روی این نکته پافشاری میکند که بزرگسالان راه و روش اشتباهی را پیش گرفتهاند و باید راه و روششان را تغییر دهند و یاد بگیرند چگونه باید با کودکان درست رفتار کرد. او به دختران و پسران مسئولیتهای دشواری مانند اداره کشور واگذار میکند. اما آدم بزرگها شورش میکنند و برنامههای او برای حکومتداری ویران میشود. با پسری همسن و سال خود به نام «کِلک» و دختر سیاهپوست آفریقایی پُردل و جرأتی به نام «کلوکلو» دوست میشود.
در سال ۱۹۲۳ (۱۳۰۲ ش.) کتابی برای کودکان و نوجوانان به زبان لهستانی منتشر شد که تا امروز نیز مورد توجه خوانندگانش است، و در ادبیات کودک لهستان، اروپا و جهان نقش برجستهای دارد. کتاب دو جلدی، پادشاه مت اوّل (۱۹۲۳) و پادشاه مت در جزیره خالی از سکنه (۱۹۲۸) (هنس کوچولو)[2]، داستان کودک یتیمِ پادشاهی است که دنیا را میخواهد تغییر دهد. نویسنده این رمان که مربی و متخصص بچهها است، پیش از انتشار هنس کوچولو، با نام ادبی «یانوش کورچاک»[3] شناخته شدهبود و به این نام امضا میکرد.
نگرانی کورچاک برای کودکان
کتاب برای کودکان، بیشتر از عشق به آنان زاده میشود. کتاب هنس کوچولویِ کورچاک نیز از این قاعده جدا نیست. کودک برای کورچاک یک معجزه است. پیش از انتشار کتاب هنس کوچولو، نویسندهٔ آن، عشق، اهمیّت و احترام خود را نسبت به بچهها در نوشتههای آموزشی و فعالیتهایش بهعنوان یک پزشک، نشان داده بود. کسانی که کورچاک را میشناختند، بیشتر گواهی میدادند که کودکان برای او چهقدر مهم هستند. در کتاب «یادگاری از یانوش کورچاک»[4]، همکاران یا دانشآموزان او، بارها بیان میکنند که کورچاک در کودکان معنای زندگیاش را میدید. خاطرهٔ زیر تنها یک نمونه از نگرش اوست.
«یکبار دوست کورچاک او را در پارک «ساسکی» ورشو میبیند که روی صندلی نشسته است و کودکان را نگاه میکند. دوستش از او میپرسد: چرا پزشکی خواندی، در حالی که میخواستی نویسنده بِشَوی؟ کورچاک پاسخ میدهد:
برای این که نوشتهٔ باارزشی بنویسی، باید بهخوبی تشخیص بدهی، یعنی ضروری است که انسان و بیماریهایش را بشناسی. اما بشر تا کنون آفریدهای کاملاً ناشناخته است... از دیدگاه من، نویسنده نهتنها همت یادگیری باید داشتهباشد، بلکه روح انسان را نیز باید درمان کند.» (بارسزکزوسکه[5] ۱۹۸۱، ۲۲۵)
در پرداختن به نگرش کورچاک دربارهٔ کودکان، دو واژه بسیار اهمیّت دارد: «عشق» و «احترام». حتی نام آثار آموزشی او بهتنهایی کافی است تا این واقعیّت را آشکار سازد: «چگونه به کودکان عشق بورزیم»[6]، «احترام حق کودک»[7]. بیگمان این نگرانی کورچاک برای کودکان، با نمونهای از زندگی و مرگ او اثبات شده است: او فرزندی نداشت. کودکان او شاگردانی یهودی از یتیمخانهای در خیابان «کروچمالنا» در شهر ورشو بودند. او زندگیاش را وقف سازماندهی و ادارهٔ این یتیمخانه کرد. کورچاک نهتنها کودکان را دوست داشت و از آنها مراقبت میکرد، بلکه زندگیاش را نیز قربانی آنها کرد. در جنگ جهانی دوم، این یتیمخانه مجبور شد به بخشی از «گتوی ورشو» تبدیل شود. کورچاک فرصتهای فراوانی برای ترک گتو و نجات جانش را داشت، اما از این کار خودداری کرد و تا پایان، کنار کودکانش ماند و هنگام اخراج از گتو، همراه آنها به اتاق گاز «تربلینکا» رفت. او آخرینبار در ششم آگوست ۱۹۴۲، در مرکز حملونقل ورشو دیده شد. به این ترتیب، کورچاک نماد بشریت و مراقبت از کودکان است. او همانند کودکانش «زمینی معلّق در ابدیت» شد.
سرچشمه علاقه و نگرانی کورچاک به کودکان و دوران کودکی چیست؟
دگرگونیهای سده نوزده میلادی، رشد شتابان آموزش و پرورش بهعنوان رشتهای علمی و پیشرفت علوم زیستشناختی، همراه با بررسیهای رفتاری و روانشناسی انسان را بهدنبال داشت. اندیشههای تعلیم و تربیت در این دوره، بهدنبال احترام بود، نه اطاعت و مجازات؛ روشی که در اروپا معمول بود. اروپا در نخستین دههٔ سده بیستم، در روش پرورش کودکان اصلاحات بسیاری را انجام داد، که این روشها همچنان بهکار میروند. یک نمونه از آنها، روش «ماریا مونتهسوری» (۱۸۷۰ - ۱۹۵۲) است، که برپایه باور به پتانسیل خلاقیت کودکان است؛ انگیزهٔ یادگیری و حق آنها برای رفتار بهعنوان یک فرد. مونتهسوری مدرسههایی را برای کودکان محروم راهاندازی کرد، و دربارهٔ لزوم ایجاد نظم و انضباطِ درونی نوشت. نمونه دیگر، آموزگار فرانسوی به نام «سلستین فرنه»[8] (۱۸۹۶- ۱۹۹۶) است. او پس از جنگ جهانی اوّل، روشی را پدید آورد که به کودکان کمک میکند بدون اتکا به دستورکار کلاسی، خودشان بتوانند بیاموزند.
کورچاک در دوران زندگیاش در برلین (۱۹۰۷)، پاریس (۱۹۰۹) و لندن (۱۹۱۱)، این فرصت را داشت تا با گرایشهای نو در آموزش و پرورش و همچنین با نظریههای آموزشی «یوهان هاینریش پستالوزی»[9] در سوئیس و «هربرت اسپنسر»[10] که در سده نوزدهم در انگلیس پدید آمد، آشنا شود. کورچاک از وقت خود، هنگامی که در جنگ جهانی اوّل، در ارتش پزشکی میکرد، نهتنها برای درمان بیماران، بلکه در مراجعه به مؤسسههایی که روشهای ماریا مونتهسوری را بهکار میبردند، بهره میبرد. پیشتر، یانوش کورچاک دیدگاههای آموزشیاش را گسترش داد و در نیمه نخست سده بیستم، به یکی از گروههای اصلاحطلب آموزشی اروپا تبدیل شد. همه این پیشگامان بر این باورند که با کودکان با احترام باید رفتار شود و سامانههای آموزشی آنها دربرگیرندهٔ احترام واقعی به احساسها، نیازها و دغدغههای کودکان و شناخت ژرفتر از روانشناسی کودک است.
سرچشمه دیگر علاقهٔ کورچاک به کودکان، شاید تجربهٔ کودکی او بوده است. «هنریکِ» کوچک - نام واقعی یانوش در کودکی - بچههای فقیری را که در حیاط خانهشان در ورشو بازی میکردند و با او اجازهٔ بازی نداشتند، میدید. بعدها کورچاک همان تجربه را به قهرمان رمان خود، هنس کوچولو نسبت میدهد. از آن هنگام، هنریک کوچک آغاز به بازتاب بیعدالتی در جهان کرد و مانند هنس کوچولو، آرزوی تغییر جهان را داشت. کورچاک سالها بعد، در دفتر خاطرات خود نوشت:
«پیش از این، هنگامی که در گفتوگوهای رودررو با مادربزرگم از برنامههایم برای بازسازی دنیا اعتراف میکردم، مثلاً ممنوعیت تمام پولها. از کجا و چگونه، و بعد چهکاری باید انجام دهم، البته، نمیدانستم. خیلی جدی دربارهٔ من داوری نکنید. من آن زمان پنج سالم بود و کار بسیار دشوار بود. چهکاری انجام بدهم تا کودکان دیگر کثیف، ژندهپوش و گرسنه نباشند، مانند آنهایی که در حیاط خانه با من اجازهٔ بازی نداشتند.» («دفتر خاطرات روزانه»، ص ۵۱۳)
یکی دیگر از دلایل علاقه کورچاک به کودکان، شیوه معاصر پرورش کودکان بود، که بسیار به تنبیه متکی بود. قاعده اصلی این رفتار این بود: «بهتر است او الان گریه کند تا در آینده، برای خود کودک». این رفتار بیشتر باعث میشود کودکان احساس بدبختی، وحشت و بدرفتاری کنند، و یا همیشه با حس گناه زندگی کنند. این اصول، یا به بیانی بهتر، نبود آن، در بسیاری از آثار ادبی کورچاک یافت میشود. برای نمونه، در رمان هنس کوچولو، «فلک»، دوست هنس، بیشترِ تهدیدهای پدرش را با هنس بازگو میکند؛ پدر در موقعیّتها و به علتهای گوناگون وعده میدهد، و سرانجام آنقدر فلک را کتک میزند تا پوستش کنده شود. فلک در یادداشتی به هنس مینویسد که پدرش او را بسیار کتک زده و دشنام داده است، زیرا هنگامی که پدر آمادهٔ رفتن به جبهه جنگ میشده، او، قمقمهٔ آب، چاقوی جیبی، و حمایل فشنگ او را برداشته است. بیگمان فلک، هرگز صاحب آنها نیست که آنها را بردارد. همچنین نخستین واکنش پدر فلک هنگامی که درمییابد فلک به گرفتن نشان برگزیده از سوی هنس پافشاری میکند، او را بهشدّت کتک میزند.
نگرش کورچاک به کودکان و تمرینهای آموزشی که او در کودکی دیده و بعدها در جایگاه پزشک متخصص کودکان و مربی آنان، تحقیرهایی که خود او در کودکی یا کودکان دیگری که او دیده است، در آثار ادبیاش بازتاب دارد. کورچاک در یکی دیگر از آثار خود با عنوان «کودک سالن»[11] (۱۹۰۶)، نمونههایی چشمگیری از چگونگی برخورد با کودکان دورانش را در خانواده، مدرسه، یا جامعه نشان میدهد. او صحنهای را روایت میکند که در آن کودکی به نام «استاسیک» که برای دستمزد ناچیز یک روبل در هفته، باید از نه صبح تا هفت عصر کار کند، دیر سرکارش میرسد و از سوی پدرش تنبیه میشود. راوی با لحن واقعگرای خود، شرح میدهد که چگونه پدر، شلوار استاسیک را پایین میکِشد، پیراهن او را بالا میزند، سر پسرش را میان پاهای خود میگیرد، و با کمربندش استاسیک را بیرحمانه کتک میزند. راوی با همان لحن واقعگرای خود میگوید که استاسیک نُه سال دارد. نگرش پدر استاسیک این است: او کسی را که دوست دارد، کتک میزند، در حالی که کسی که فرزندش را میبوسد، اشتباه میکند.
کورچاک در کتاب «وقتی که دوباره کودک بشوم»[12] (۱۹۹۲)، شخصیت اصلی مدارس رؤیاهایش، شاید مدارس آینده را، با آموزگارانی خندان و خوشقلب توصیف میکند. قهرمان این داستان، بزرگسالی است که کودک شده و وظیفهٔ او نقاشی کردن تصویری سه بخشی با موضوع «مدرسهٔ سابق» است که سه صحنه از مدرسه کودکیاش را باید در آن نقاشی کند. در تصویر میانی، تصویری از استراحت است که در آن آموزگار گوش یکی از دانشآموزان را گرفته است و او را با میلهای میزند، در حالی که دانشآموز گریه میکند و میکوشد خود را رها کند، بقیه دانشآموزان حرفی نمیزنند و بسیار ترسیدهاند، و با سر خَمیده، نقاشی شدهاند. تصویر سمت راست نمایانگر یک کلاس است. آموزگار کودکی را با خطکِش کتک میزند در حالی که بقیه با او همدردی میکنند و تنها یک دانشآموز در نیمکت اوّل میخندد. نقاشی سمت چپ، تنبیه بسیار بیرحمانهای را تصویر میکند. دانشآموز روی نیمکت دراز کشیده، مدیر مدرسه پاهای او را نگه داشته، و آموزگار خوشنویسی، دستش را با میلهای بالا برده و آمادهٔ ضربه زدن است. این نمایی واقعی از مدرسهای است که شخصیت اصلی هنگامی که هشت ساله بوده در آن حضور داشته است. او بعدها اقرار کرد که در آن هنگام بسیار وحشتزده شده بود. همچنین او اعتراف میکند که مدارس سختگیر و خستهکننده بودند؛ همه چیز ممنوع بود. آنقدر غریب، سرد و خفهکننده بود که سالها بعد، هنگامی که مدرسهاش را در خوابش میدید، غرق در عرق بیدار میشد، و همیشه خوشحال بود که همه اینها، خواب بوده است.
کودکانِ کار ده ساعت در روز، هفت روز در هفته و بدون هیچ درآمد؛ کودکانی که کتک میخورند و دشنام میشنوند، زیرا پدر و مادرشان آنها را به دلیل بدبختی خود سرزنش میکنند، یا تنها به این علت که آنها را ترغیب کردهبودند کودکان باید شکنجه شوند. کودکان وحشتزده، - کودکان جدی و نگران - جهان در آن زمان مکان آسودهای برای یک کودک نبود. این دیدگاه و این نگرش نسبت به کودک بود که یانوش کورچاک با نوشتهها، عملکرد و زندگیاش میخواست آن را تغییر دهد.
ادامه دارد ...
منابع:
Ratcheva-Stratieva, Lilia. (2006)."Earth Hanging in Infinity: Janusz Korczak's King Matt the First." Dana Ferguson (ed.) Children's Literature Review, Vol. 152, pp.100-109.
Ratcheva-Stratieva, Lilia. (2010). Janusz Korczak 1878-1942. In D. Ferguson (Ed.), Children's Literature Review (Vol. 152, pp.100-109). Gale.
[1] Ratcheva-Stratieva, Lilia
[2] نام و نامخانوادگی او «هنریک گلداسمیت» است.
[3] این رمان در ایران به نام «هنس کوچولو» با ترجمهٔ «بهرام حبیبی» در سال ۱۳۵۷ چاپ و منتشر شد.
[4] Remembrance of Janusz Korczak
[5] Barszczewska
[6] How to love a child
[7] The child's right to respect
[8] Celestine Freinet
[9] Johann Heinrich Pestalozzi
[10] Herbert Spenser
[11] The Salon Child