پیشدرآمد:
چند سالی میشود که به لطف ابزارهای دیجیتال و شبکههای اجتماعی ممدقلی آمده است و جای لولوخورخوره، نمکی و یک سرودوگوش را برای مهار و سرکوب کودکانی که بهانهگیری یا نافرمانی میکنند گرفته است. ممدقلی این هیولای ترسناک چه گونه وارد فرهنگ و مناسبات کودک و والد یا کودک و بزرگسال شد؟ کسی به درستی چیزی نمیداند. در پهنه دنیای مجازی وب و شبکههای اجتماعی هم پژوهشی که شکلگیری این پدیده و به کارگیری نابجای آن را نشان دهد وجود ندارد. نبود یا فقدان پژوهش در این زمینه نشان میدهد که تا چه میزان کودکان ما در لایههای گوناگون خانواده، مدرسه و آموزش و پرورش، بهداشت روان و جامعهشناسی کودکان از سوی بزرگسالان چه در نقش والد و سرپرست و چه در نقش مربی و کارشناس رها شدهاند. کسانی یا نهادهایی نیستند که به آسیبهای دامنگیر آنها به شکل ریشهای بیاندیشند و دستکم راهکارهایی برای آگاهی مردم ارائه دهند.
آنچه که در این جستار کوتاه میآید نه در جایگاه کارشناسی که تنها با انگیزه آگاهیبخشی به بزرگسالانی است که در نقشهای گوناگون از مادر و پدر تا مربی و آموزگار و کتابدار و مروج یا پزشک و پرستار با کودکان به ویژه کودکان در مناطق حاشیهای و کمبرخوردار و مناطق دورافتاده روستایی و شهری سروکار دارند. برخی از این کودکان مانند کودکان کار که بیپناهتر هستند از سوی باندها و گروههایی که کار یا جسم و جان آنها را در کنترل خود دارند با هدفهای شریرانه از بهرهوری کاری تا بهرهکشی جنسی ترسانده میشوند. برخی از کودکان بدسرپرست هم به گونهای دیگر با هدفهای آشکار و پنهان سرپرستان از لولوی ممدقلی به سوی کابوس و هراس ویرانگر رانده میشوند. پدیده لولوی ممدقلی نیاز به یک بررسی روانشناختی و جامعهشناسانه جامع دارد. اما شاید این جستار تلنگری باشد به خود ما کوشندگان فرهنگ کودکی تا نگاهمان را به آسیبهای پیدا و پنهانی که دنیای کودکان را تهدید میکند عوض یا نو کنیم.
لولوی ممدقلی، ریشهها و پیشینه
لولوی ممدقلی الگو یا طرحوارهای است برای ترساندن و سرکوب کودکان. کدام کودکان؟ کودکانی که در قالب خواستهای بزرگسالانه نمیگنجند. خواستهای بزرگسالانه چیست؟ فرمانبری، خاموشی به وقت جنبش مانند بازی و شیطنتهای کودکانه یا تربیت کردن به سبک شبان- رمگی. بزرگسال چوپان است و کودک بره. ممدقلی چوب است که به جای زدن بر پشت کودک بر ذهن و رواناش زده میشود. آیا همه کارکردهای ممدقلی این است؟ در چارچوب خانواده شاید، اما کارکردهای ممدقلی فراتر از این میرود. ممدقلی ابزاری برای فریفتن کودکان و به بند کشیدن آنها برای خواستهای شیطانی گروهی از بزرگسالان روانپلید نیز هست. بزرگسالانی که گاهی به اجبار میخواهند کودکان را طعمهای برای درآمدزایی یا هوسهای جنسی یا نقشههای دیگر خود کنند.
طرحواره ممدقلی که چنین کارکردهایی دارد از کجا ریشه میگیرد؟ به سادگی میتوان فهمید که ممدقلی ترکیبی از لولوی سنتی از جنبه کردار و از جنبه تصویرسازی برگرفته از فانتزیهای گرگینهای (Werewolf) یا گرگنمایی در افسانههای عامیانه است. ممدقلی گرگ است در لباس آدمیزاد. میآید کودکان را در کیسه میکند و میبرد. به کجا؟ کسی نمیداند. آن کودکانی هم که با لولوی ممدقلی تهدید میشوند نمیدانند به کجا. اما طرحواره گرگینهها و نیروهای اهریمنی و شریر به دنیای پایین یا زیر خاک پیوند دارد. کودکان از ممدقلی میترسند چون غریزه ترس از رنج و مرگ در آنها بیدار میشود. جایگاه مرده زیر خاک است. پس این ترس ویرانگر که کودکان را به فروپاشی روانی میکشاند ترس از مرگ یا ترس از تنهایی است که چیزی شبیه به مرگ است برای کودکان.
گرگینهها کهنالگویی برساختی از تاریکی شب، آخرین چرخه از کامل شدن ماه و نور آن با شرارتهای اهریمنی که به گرگ و انسان نسبت داده شده شکل گرفتهاند.
ممدقلی این موجود شریر و ناپیدا که اکنون خود را در قالب یک تصویر و روایتی صوتی نشان میدهد، چهگونه و در چه زمانی پیدا میشود؟ او به درخواست یک بزرگسال که در این کلیپ بیشتر بزرگ خانواده است یا اشارههای کلیپ این طور میگوید حاضر میشود. از کجا میآید؟ روی زمین که نیست. او از زیر خاک درمیآید از جهان مردگان. طرحواره تصویری او که یک کلیشه است ممدقلی را با چشمان ورقلنبیده و خون آلود همچون نرینهای شریر نشان میدهد که البته این تصویر برگرفته از همان گرگینه خونین چشم است. در کلیت این روایت زنگ زدن به ممدقلی و درخواست کمک والدین یا بزرگسالان برای آمدن و بردن بچه شنیده میشود. پس از آن ممدقلی با صدایی خشدار نشانی خانه کودک را میخواهد تا با کیسهای سفید بیاید و آن کودک بخت برگشته را ببرد.
من کودک نیستم که بخواهم خودم را جای آنها بگذارم و بفهمم تا چه اندازه از این کلیپ وحشتناک درگیر کابوس و رنج میشوند. اما میتوانم به تجربه شخصی خودم برگردم. ما کودکان عصری بودیم که هنوز اسطورهها و روایتهای شفاهی جان داشتند. فضای خانهها با مطبخها و زیرزمینهای تاریک و نمور با برافتادن آفتاب چنان ترسناک میشد که کودکان برای رفتن حتا به دستشویی و توالت یا چاهکهای کودکانه که آن زمان کنار مستراحهای عنکبوت گرفته به سقف و دیوار بود گاهی چنان میترسیدند که جای خود را خیس میکردند اما حاضر نبودند تنهایی به آن نقطه که در فضای خانههای ایرانی به طور معمول گوشه حیاط بود بروند. در این فضا و احوال، کودکی چون من را از یک سر دوگوش میترساندند و این ترس چنان برای من مهیب و ویرانگر بود که رهایی از کابوسهای آن تا پایان دوره کودکی دست از سرم برنمیداشت. یک سر دوگوش چه بود. آن را هم کسی نمیداند. تنها یک نامواژه بود که مادران و پدران بچههای خود را با فراخواندن آن میترساندند. ریشهاش را هم کسی نمیداند. تنها در شعر استاد ادب فارسی علی اکبر دهخدا نامی از او و نامی هم از لولو که ریشهدارتر از یک سر دوگوش است آمده:
خاك به سرم بچه به هوش اومده
بخواب ننه، یک سر دوگوش اومده
گریه نكن لولو میآد، میخوره
گرگه میآد بزبزی رو میبره
...
تصویری که دهخدا در این چند بند میدهد به گونهای تاریخ سرکوب کودکان از راه ترساندن آنها با موجوداتی است که برای ترس و مهار کردن کودکان آفریده شدهاند.
اما آیا این موجودات شریر که ساخته ذهن بیمار بزرگسالان بوده است، تنها مختص ایران است یا در همه جای جهان وجود دارد؟
لولوترسانی و تجربه فرهنگ بشری
بررسیهای پژوهشی نشان میدهد که فرهنگ بشری در سرکوب و مهار کودکانی که از نگاه بزرگسالان نافرمانی یا شرارت میکنند، از دیرباز تاریخ یکسان عمل کرده است. در فرهنگ لاتین موجودی داریم به نام بوژیمن یا بوگی من (bogeyman) که همان لولویی است که در بعضی از فرهنگهای دیگر با نامهایی مانند آل کوکو (El coco) در اسپانیا و پرتغال و گستره پهناوری از امریکای لاتین و شبیه به آن در بخشی از افریقا اله کو (Eloko) نامیده میشود.
ژاپنیها دیو شریری به نام نماهاج (Namahage) داشتند که در سال نو ژاپنی به در خانههای مردم میرفتند و یکی از کارهایی که برعهده داشتند حسابرسی و تنبیه کودکانی بود که در سالی که رو به پایان بود، نافرمانی کرده و مهارناپذیر بودند.[1]
تا چند دهه گذشته فرهنگ سرکوب کودکان از راه لولوترسانی چنان شایع بود که در همه خانهها چه آنان که در طبقات اشراف بودند چه قشرهای فرودست به گستردگی به کار گرفته میشد. اما کمکم با گسترش علوم نو مانند روانشناسی تربیتی برخی از خانوادههایی که از قالب سنتی تربیت فرزند به قالبهای نو درمیآمدند لولوترسانی را کنار گذاشتند. اما فرهنگ استفاده از لولو در بخشهای بزرگی از جامعه به ویژه بخشیهایی که والدین کمسوادتر بودند به کار گرفته میشد و البته هم چنان به کار گرفته میشود. ویژگی لولوی ایرانی چنان بود که چهره مشخصی نداشت. گاهی برای شبیهسازی آن چیزی پشمالو مانند ابزارهای گردگیری یا پوستین گوسفند در تن آدمی را لولو مینامیدند. هرچه که بود کودکان از این لولو به شدت میترسیدند و چه شبها که هزاران هزار کودک از ترس ربایش لولوها با کابوس دست و پنجه نرم میکردند.
تا این که در چند سال گذشته ممدقلی با کمک ابزارهای رسانهای دیجیتال آمده و جای لولوی سنتی را گرفته است. اما چرا ممدقلی میتواند وحشتناکتر و تاثیرگذارتر از لولوی سنتی باشد؟ به سبب این که ممدقلی تبدیل به یک نمایش رادیویی کوتاه شده است که در تلفنهای همراه بسیاری از خانوادههایی که با روشهای درست تربیتی آشنا نیستند وجود دارد و با آن بچهشان را به اصطلاح زَهره تِرَک (عامیانه: زهله ترک) میکنند. همان گونه که گفته شد کاربرد ابزار ممدقلی تنها در دست خانوادهها نیست و گروههایی از بزرگسالان شریر برای سوءاستفاده از کودکان از این ابزار بهره میبرند. هم چنین دیده شده است که گروهی از نوجوانان و جوانان برای ترساندن کودکان به جهت خنده و شادی از این ابزار بهره میبرند بیآنکه بدانند چه گونه و تا چه اندازه خطرناک به فروپاشی جسم و جان این کودکان یاری رساندهاند.
تجربه برنامه با من بخوان از نقش تباه ممدقلی
اما ما چه طور از نقش تباه ممدقلی بر ذهن و جان کودکان باخبر شدیم؟ گروهی از همکاران ترویجگر ما در برنامه با من بخوان هنگامی که کتابهایی در حوزه ترس زدایی یا کتاب درمانی مانند سلام ترس! و لولو (از کتابهای تاک)را برای این کودکان بلندخوانی میکردند، ابتدا به طور پراکنده با نام ممدقلی آشنا و بعد متوجه شدند که کودکان به ویژه در مناطق کم برخوردار و حاشیهای مانند حاشیه شهر تهران در هنگام گفت و گوها و برون ریزی احساسات درباره ممدقلی میگویند و احساس ترسشان به شدت بالا است.
در یکی از این تجربهها مربی ترویجگر گزارش کرده است: بعد از استراحت کوتاهی بچهها برای بلندخوانی آماده شدند و کتاب «ایزی و راسو» را بلندخوانی کردیم.
البته قبل از بلندخوانی از بچهها پرسیدیم که نخودی از چه چیزی ترسیده بود؟ شما از چه چیزی میترسید؟ پاسخ آنها مار، خرس، تاریکی، بلندی بود. در این میان یکی از آنها گفت از ممدقلی میترسد. وقتی دوباره ترسهای بچهها را مرور کردیم ..... گفت من از هیچ چیزی نمیترسم فقط از ممدقلی میترسم. همه گفتند ممدقلی وجود ندارد. اما ......گفت وجود دارد. مادرم گفته که ممدقلی تو را با خود میبرد و من خیلی میترسم....
و در گزارشی که از ترویجگر دیگری از جای دیگر آمده است: بعداز کمی استراحت دوباره سراغ تابلو احساسات رفتیم و در کنار تابلو همراه کتاب «احساسهای من» به طور هم زمان از احساسات مختلف گفتیم.
بچهها میگفتند از هیولا، ممدقلی، حیوانات وحشی مثل گرگ و شیر و دزد میترسیم. اکثراً به ممدقلی اشاره میکردند که خیلی میترسیم و چون مشکل همه بود کمی درمورد آن گفتوگو کردیم. پشت تابلو رفتم و صدایم را عوض کردم که من ممدقلی هستم آمدهام تا شما را ببرم، ..... میگفت با گونی میبری؟ از پشت تابلو بیرون آمدم و گفتم این گونه شخصیت او درست شده، آیا من واقعاً ممدقلی بودم؟ بچهها میخندیدند، ..... میگفت ممدقلی خاله ستاره است، الکی است.
تجربه سوم که از یکی از مناطق مرکزی ایران در حوزه زاگرس گردآوری و گزارش شده است، برپایه نقش بازنمایی ترسها از راه تصویر و نقاشی کردن بوده است. نمونه زیر کار یکی از کودکان است که ممدقلی را با دندانهای تیز گرگینهسان کشیده است.
بازنمایی تصویری ترس ....... هفت ساله از ممدقلی در قالب نقاشی
بررسی این گزارش ها نشان میدهد که این پدیده در سطح گسترده خانوادههای با سطح سواد پایینتر یا خانوادهها در مناطق حاشیهای و در مناطق روستایی را بیش از خانواده های دیگر درگیر کرده است. به طور مشخص در برخی از این خانوادهها یکی از والدین یا سرپرستان، کودکان را با کلیپ ممدقلی تهدید کردهاند. تهدیدی که به راستی میتواند زهره آنها را بترکاند. در مورد کودکان بیسرپرست و کودکان کار تهدید ممدقلی میتواند کارکردهایی دیگر داشته باشد که در متن این جستار به آن اشاره شد.
ممدقلی زخمی بر تن و روان کودکان ما
ممدقلی این هیولای ساخته شده از سوی جامعه بزرگسالان ناآگاه میتواند ساختار روانی و جسمی کودکان بیپناه به ویژه کودکان گروه سنی ۳ تا ۷ ساله و گروه کودکان در وضعیت بحرانی یا وضعیت ویژه مانند کودکان کار و کودکان بدسرپرست را تا ۱۰- ۱۲ سالگی تهدید کند. شگفتانگیز این که برخی سایتهای ایرانی بدون در نظر گرفتن پیامدهای ویرانگر کلیپ ممدقلی بدون کمترین احساس مسئولیت و تعهد به بهداشت روان کودکان آن را در دسترس گذاشتهاند. به احتمال در شبکههای اجتماعی هم این کلیپ دست به دست میشود و گاهی سبب خنده و تفریح بزرگسالان و هراس و کابوس کودکان. غافل از این که زخمها و تروماهایی که کودکان در دوره کودکی میبینند میتواند بر رشد آنها تأثیر بگذارد و احتمال آسیب را در مراحل بعدی زندگی افزایش دهد. یکی از کمترین این آسیبها در دوره نوجوانی و جوانی درگیر شدن با افسردگی و میل به اعتیاد است. زیرا کودکانی که در این دوره درگیر با بینظمی عاطفی میشوند در دورههای بالاتر رشد جسمی و روانی نمیتوانند به تنهایی این گرههای گوریده در ذهن و روانشان را باز کنند و به ناگزیر و بی اختیار درگیر آسیبهای دیگر میشوند.
راهکارهای درمانی برای زخم ممدقلی
راهکارهای درمانی زخم ممدقلی دو بخشاند. زمانی زخمها و آسیبهای روانی که بر روان کودک نشسته است، چنان عمیق است که نیاز به مشاوره با کارشناسان بهداشت روان کودک دارد که در پروتکل درمانی اجازه استفاده از همه روشها را دارند. گاهی آسیبهای وارده بر روان این کودکان چنان است که میتوان از راههایی مانند کتابدرمانی بهره برد. کتابدرمانی شیوهای شناخته شده و جاافتاده از کاربرد درمانی کتابهای ادبی به ویژه داستانها برای گفتوگو و برونریزی آسیبهایی مانند ترس است در طیف گسترده آن مانند ترس از مدرسه، ترس از پزشک تا ترس از تاریکی و ... تا موضوعهایی مانند طلاق والدین و جدایی فرزندان و ترومای ناشی از رخدادهای فاجعهبار طبیعی و بسیاری موارد دیگر. داستانهایی که برای کتابدرمانی به کار میروند در دو سطح بیقاعده و باقاعده به کار گرفته میشوند. در سطح بیقاعده بزرگترها کتابی را که به آنها توصیه شده است با کودک کار میکنند. در سطح باقاعده روی آن کتاب دستنامه و کاربردهایی از سوی کارشناسان کتابدرمانی آمده است که راهها و زمان بهکار گرفتن کتاب آمده است. در این جا چند کتابی که در برنامه بامن بخوان برای کتابدرمانی در حوزه ترس کودکان کاربرد دارد معرفی میشود:
سلام ترس!
«سلام ترس!» کتابی در مورد شناخت احساس ترس است. عنوان کتاب از همان ابتدا روشن میکند که باید با ترس آشنا شد و به او سلام کرد. کتاب «سلام ترس!» با زبانی ساده امکان شناخت احساس ترس را نه تنها برای کودکان، بلکه برای همه افراد از نوجوان گرفته تا بزرگسالان فراهم میکند. ترس احساسی است که در واکنش به تهدید آشکار یا مبهم و پنهان در هر انسانی شکل میگیرد. همه انسانها در وضعیتهای گوناگون و به میزانهای متفاوت بارها و بارها آن را تجربه کردهاند. کتاب «سلام ترس!» مخاطب را دعوت میکند که به جای ترسیدن از ترس، درباره آن گفت و گو کند.
«سلام ترس!» پنجرهای برای شناخت و آشنایی با ترسهای گوناگون است. اینکه بدانیم یک نوع ترس وجود ندارد. گاه موضوع ترسهای ما همگانیتر است. مانند ترس از جنگ و خشونت، صدای انفجار، ترس از دست دادن عزیزان و...؛ اما ترسهایی هم هستند که جنبه فردی و شخصیتر دارند. مثل ترس از جانوران بیآزار و حتا خانگی. بنابراین این کتاب در مورد ترس خاص از ممدقلی یا لولوها کاربرد دارد.
کتاب لولو
بچهگرگی که هیچ وقت خرگوشی ندیده، با عمویش به شکار میرود. در راه عمو میمیرد و بچهگرگ مستأصل به سراغ نخستین موجود زنده اطراف که از قضا یک خرگوش است میرود. خرگوش –تام- هم که تا آن روز گرگی ندیده است به بچهگرگ کمک میکند عمویش را به خاک بسپارد، برایش اسم انتخاب میکند و او را زیر بال و پر خود میگیرد تا بچهگرگ، که حالا لولو نام دارد، کمکم بزرگ میشود. لولو هم تند دویدن و ترساندن را به تام یاد میدهد. تام و لولو با هم بازی «کی از گرگ میترسه» میکنند و یکبار تام آنقدر میترسد که تصمیم میگیرد دیگر هیچ وقت از لانهاش بیرون نیاید.
لولو هرچه میکند موفق نمیشود دل تام را به دست بیاورد و دوستی را تمام شده میپندارد. به سمت کوهستان میرود تا دوست تازهای پیدا کند. در تاریکی شب کوهستان گرگها با تصور اینکه لولو یک خرگوش است به او حمله میکنند و لولو تازه میفهمد که «بازی کی از گرگ میترسد چه ترسی دارد.» لولو با تجربه تازه پیش تام برمیگردد و تام اینبار او را باور میکند و دوستی لو را میپذیرد.
داستان لولو یکی از بهترین داستانها برای شکافتن موضوع ممدقلی و ترسهای برآمده از آن است که گریبان کودکان را گرفته است. لولو از این جهت ظرفیت کتابدرمانی بینظیری دارد که شخصیت بچهگرگ این اجازه را میدهد که مربی یا بزرگتر کودک با او درباره مفهوم دوگانه ترسزایی و ترسزدایی گفتوگو و روند درمان با کتاب را پیش ببرد.
نویسنده و تصویرگر کتاب لولو سولوتارف فرانسوی است که خود پزشک هم هست. او برخی از این کتابها را با این هدف خلق کرده است که نه تنها زیباییهای یک کتاب تصویری را برای کودکان به نمایش بگذارد بلکه برخی از ترسهای بنیادی آنها را در روندی هوشمندانه از پیکر این کودکان بزداید. در کنار کتاب لولو، کتاب ماسک است.
ما این کتاب را با همین هدف ترجمه کردیم که به ترسزدایی کودکان کمک کرده باشیم. اما متاسفانه این کتاب از سوی کارشناسان وزارت ارشاد ترسزا ارزیابی شد و اجازه انتشار آن داده نشد. شاید تجربه و نقش ویرانگر لولوی ممدقلی در تهدید کودکان سبب شود که این کتاب هم به برنامه کتابدرمانی با من بخوان اضافه شود.
پانویس
۱- Namahage