الفی و دوست خیالی اش، مالکوم با جعبه ها یک قطار می سازند و پیپ پدر را به جای دودکش استفاده می کنند. آن ها با خوشحالی بازی می کنند، تا اینکه الفی متوجه یک چیز وحشتناک می شود. پیپ بابا غیب شده! الفی و مالکوم همه جا را می گردند. زیر صندلی ها و میز، داخل جعبه ها و .... همین موقع بابا می آید تو و می پرسد: "پیپ منو ندیدی؟" الفی می گوید: "نه بابا"!
داستان های الفی اتکینز ماجراهای یک کودک کاملا معمولی و تجربه های است که در زندگی روزمره با آن ها رو به رو می شود. این داستان ها به خوبی نشان می دهند که کودکان چگونه دنیا را تجربه و مشکلاتشان را حل و فصل می کنند. در این داستان الفی از دوست خیالی اش کمک می گیرد تا مشکلش را حل کند.