علی توکلی
در این صفحه می توانید اطلاعاتی از لیست کتاب ها، مقالات، خبرهای مرتبط با علی توکلی را مشاهده کنید.
الفی اتکنیز چهار سال دارد. ساعت ۹ شب است. پدر او را به رختخواب می فرستد اما الفی نمی خواهد بخوابد. بنابراین با ترفندهای گوناگون از خوابیدن طفره می رود. اول از پدر می خواهد که برایش کتاب بخواند، بعد یادش می آید که مسواک نزده است، بعد تشنه اش می شود، با ریختن آب روی تختش بابا را به دردسر می اندازد، بعد می خواهد به دستشویی برود .....
سرانجام پدر از خستگی روی زمین به خواب فرو می رود. بنابراین الفی هم تصمیم می گیرد که بخوابد چون دیگر کسی نیست که خواسته هایش را برآورده کند.
 دوشنبه, ۲ آبان
الفی و دوست خیالی اش، مالکوم با جعبه ها یک قطار می سازند و  پیپ پدر را به جای دودکش استفاده می کنند. آن ها با خوشحالی بازی می کنند، تا اینکه الفی متوجه یک چیز وحشتناک می شود. پیپ بابا غیب شده! الفی و مالکوم همه جا را می گردند. زیر صندلی ها و میز، داخل جعبه ها و ....  همین موقع بابا می آید تو و می پرسد: "پیپ منو ندیدی؟" الفی می گوید: "نه بابا"!
 دوشنبه, ۲ آبان
همه می دانند که الفی از دعوا کردن و کتک کاری خوشش نمی آید. البته بعضی ها فکر می کنند او ترسو است ولی الفی می گوید فقط نمی خواهد بچه ها را بزند. هنگام دعوا الفی فرار می کند یا وانمود می کند شکست خورده است. او ترجیح می دهد دعوا زود تمام شود.
 اما یک روز وقتی که سه همکلاسی جدید و قلدر الفی می خواهند با او کتک کاری کنند الفی پیش همه اعتراف می کند که از دعوا کردن و کتک خوردن می ترسد. برخلاف انتظار الفی حالا همه معتقدند که او پسر واقعا شجاعی است که چنین اعترافی کرده است.
 چهارشنبه, ۳۰ شهریور
 
     
 
