حتی یک دقیقه کافی است

رها دختر نوجوانی است که با مادر و پدرش در تهران زندگی می کند. تکلیف درس جغرافی او درباره یکی ازشهرهای ایران است. او دوست دارد جایی را انتخاب کند که با دیگرشهرها متفاوت باشد. او بدنبال نقشه ایران به سراغ کمد مادر می رود و به جای نقشه، بسته ای را پیدا می کند که محتویات آن راز تکان دهنده و هولناکی است.

شناسنامه و عروسکی در آن بسته است. شناسنامه هویت واقعی او را فاش می کند. نام او رها سروستانی متولد بم در سال ۱۳۷۸ است. و این یعنی مینو و سعید مادر و پدر واقعی او نیستند. از این پس او با پدر و مادر، با مسئولان مدرسه، با دوستان و همکلاسی هایش و همه و همه دستخوش بحران می شود. مشاور هم کاری از پیش نمی برد و چون سد در برابر آنان می ایستد. شرکت در مسابقه کشوری شطرنج و آشنایی با شیرین دختری از کرمان کمی او را آرام می کند ولی او نقشه دیگری هم در سر دارد. او تصمیم دارد به تنهایی به کرمان برود ولی مینو او را تنها نمی گذارد و همراهش می رود. او در کرمان عمه خود را ملاقات می کند و با حقایق تازه ای درباره زلزله و رویدادهای پس از آن روبرو می شود. دیدن زندگی عمه و دانستن آن حقایق سبب می شود که او خود را باشتاب به تهران برساند و به آغوش خانواده بازگردد. او زمانی که مادر از خستگی جلوی تلویزیون به خواب رفته بالش را زیر سرش می گذارد و پتو را رویش می کشد و آهسته، خیلی آهسته طوری که هیچ کس نشنود در گوش او زمزمه می کند: "دوستت دارم".

داستان به زیبایی و ژرف بحران های روحی نوجوانان، به ویژه آنان که دستخوش چنین مشکلاتی هستند را بیان می کند و همانند سازی با آن موجب تسکین آنان خواهد شد. نشان دادن اهمیت و ارزش فعالیت های اجتماعی زنان به شکل داوطلب در نهادهای مدنی از نکته های با ارزش دیگر کتاب است.


دقیقه ها واحد نسبتا کوچکی از زمان هستند، اما گاهی اوقات می توانند نقش بسیار حیاتی در زندگی آدم ها ایفا کنند؛ برای مثال شاید اگر زلزله بم یک دقیقه کم تر طول می کشید تعداد کم تری از آدم ها جان شان از دست می دادند. شاید هم اگر پدر و مادر رها یک دقیقه زودتر از خواب بیدار می شدند زنده می ماندند و آن وقت رها دیگر دختر مینو وسعید نمیشد. یک دختر بمی باقی می ماند وشاید یک روز در مسابقه های فینال شطرنج رقیبی از تهران را شکست می داد. اما ثانیه ها ودقایق کار خودشان را کردن و رها شد دختر مینو، مینویی که سال ها این واقعیت را از او مخفی کرد ونمی دانست بالاخره روزی ناگزیر از مواجه با واقعیت است. واقعیتی که دستمایه ی رمان حتی یک دقیقه کافی است شده و خواننده ۱۹۲ صفحه را با اشتیاق می خواند تا ببیند سرانجام چه طور این واقعیت بازگو می شود. هویت دغدغه ی همه ی آدم ها، به ویژه در سن نوجوانی، است. حال تصور کنید یک دختر نوجوان یک روز متوجه شود کسی که سال ها خیال می کرده نیست؛ دختری است با نام خانوادگی متفاوت و طبعا از پدر ومادری متفاوت؛ پدر ومادری که هرگز چیزی درباره ی آن ها نشینده، چرا که همه ی عمر زوج دیگری را پدر ومادر خود می دانسته است. در یک لحظه همه چیز عوض می شود واو در جمع کسانی که همیشه آن ها را خویشاوند خود می دانسته است احساس بیگانگی و غربت می کند. خواننده واقعیت را می داند، واقعیتی که رها نمی خواهد باورش کند و هم چنان مقاومت می کند، اما مقاومت در برابر مادر روشنفکری که بخش عمده ای از وقتش را صرف فعالیتهای اجتماعی می کند کار چندان راحتی نیست. حتی یک دقیقه کافی است از معدود رمان های ایرانی است که در آن تصویر اجتماعی و مستقلی از زن/ مادر ارائه شده. به عبارتی حضور زن تنها محدود در چهار دیواری خانه و آشپزخانه نیست و او علاوه بر فرزند خودش ( که البته او هم در واقع فرزند خودش نیست) برای سایر کودکان نیز مادری می کند. طبیعی است که در خلال انجام چنین کاری ممکن است ساعت های کمتری را در کنار خانواده ی خودش بگذراند و این جاست که اشاره ای هم به درددل بچه های طبقه ی متوسط می شود که با داشتن مادران شاغل ناگزیر از تحمل تنهایی در منزل هستند.

ممکن است در نگاه اول پرداختن به بازماندگان زلزله ی بم اندکی تکراری و کلیشه ای به نظر برسد، اما ابعاد این فاجعه به حدی عمیق است که می توان بارها و بارها در آثار گوناگون به آن پرداخت، بون آنکه از ارزش و اهمیت آن کاسته شود.

گفت‌وگوی محمدهادی محمدی با آتوسا صالحی درباره کتاب «حتی یک دقیقه کافی است!»

تهیه کننده
قسمت نخست: فاطمه مرتضایی فرد. قسمت دوم: پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان سال چهاردهم شماره ی ۱
سال نشر
۱۳۸۹
نویسنده
آتوسا صالحی
ویراستار
مریم قنواتی
Submitted by editor3 on