یکی بود یکی نبود. زن و شوهری در آرزوی داشتن فرزندی بودند. یک روز از میان نخودهای خیس خورده آش ناگهان نخودی، جان می گیرد و فرزند آن ها می شود.
نخودی برای گرفتن حق و حقوق پدر و مادرش به جنگ پادشاه می رود. دوست های خیالی اش که از جانداران و پدیده های طبیعی مثل رودخانه، شیر ،آتش و زنبور هستند در این راه به او کمک می آیند. پادشاه که از دست او درمانده شده با دادن سکه های طلا خود را از دست او رها می کند. به این ترتیب داستان به خوبی و خوشی تمام می شود.
داستان بازنویسی از یکی معروف ترین قصه های قومی است. روایت نو روح قصه قدیمی را حفظ کرده است. نخودی ریزه میزه که با جسارت تمام به جنگ و مبارزه پادشاه و آدم بزرگ ها می رود، قصه پیروزی یک شخصیت ضعیف اما زیرک را در مقابل شخصیت قوی و ظالم نشان می دهد. نخودی در جبهه خیر و پادشاه در جبهه شر است. از آن جایی کودکان پیش از دبستان و اول دبستان در آستانه اجتماعی شدن هستند و خیال پردازی از خصوصیات آنان است، با نخودی همذات پنداری می کنند و با مفهوم مبارزه با ظلم آشنا می شوند. همچنین زبان ساده و روان قصه با طرحی زنجیره ای آن را مناسب قصه گویی می کند.