در ماه می ۲۰۱۹ نشست «نقشهای کلیشهای در کتابهای کودک و تربیت کودک» با سخنرانی «آلموت شرینگ» و «ساشا فرلان» در کتابخانه مرکزی شهر بن برگزار شد.
آلموت شرینگ و ساشا فرلان زوجی هستند که در زمینهٔ کلیشههای جنسیتی و تربیت کودک پژوهش میکنند و انجمنی نیز راهاندازی کردهاند. شرینگ خبرنگار نیز هست و دانشآموخته در زمینهٔ آموزش و پرورش کودک است. اکنون این زوج برای مربیان و علاقهمندان به موضوع آموزش و پرورش کودکان سخنرانی میکنند و کارگاههای آموزشی برگزار میکنند. آنها چمدانی آماده کردهاند به نام «چمدان رسانههای گروهی». در این چمدان کتابهای تصویری و آموزشی – بدون تفاوت نقشها و کلیشههای دختر و پسر - در رشتههای گوناگون علمی، جورچین، دستنامه و راهنمای کار با آنها، همراه با عروسکهایی برای اجرای نمایش و نشانی پایگاههای اینترنتی برای راهنمایی مربیان و پدران و مادران وجود دارد. این چمدانها به کودکستانها و دبستانها امانت داده میشود. هدف از اجرای این پروژه، پرورش و تربیت کودکانی قوی، بدون کلیشههای تبعیض جنسیتی و نژادی است. کودکان خودشان تعیین کنند چه چیزی برای آنها مناسب است، و از پیشداوریها دور شوند. به ارزش تفاوتهای فرهنگی آگاه باشند و برابری و مساوات را تجربه کنند.
در ادامه گزارش کوتاهی از این نشست را میخوانید:
آیا بچهها را بدون کلیشه میتوان پرورش داد؟ ادبیات کودک در این پرورش چه نقشی دارد؟
وضعیّت کنونی ادبیات کودکان در پیوند با تعیین این نقشها چیست؟
از هنگامی که مادر باردار درمییابد فرزندش دختر یا پسر است، با توجه به جنسیت بچه، همه رفتارهای مادر و کودک بهدنیا نیامده، شکل دیگری مییابد.
پس از تولد فرزند، دوباره کلیشههای جنسیتی ادامه پیدا میکند. وسایل و لباسهای او،رنگ صورتی، رنگ آبی و... .
هنگامی که کودکمان بزرگتر شد، اگر دختربچه باشد و زمین بخورد، میکوشیم او را آرام کنیم؛ ولی اگر پسربچه باشد، میگوییم تو مردی و باید قوی باشی. اگر دختر گریه کند، میگوییم حتماً ترسیده است و اگر پسر گریه کند و ما علتش را ندانیم، میگوییم حتماً از چیزی عصبانی است.
شمار شخصیتهای مذکر در ادبیات داستانی بیش از هفتاد درصد است. تشویق دخترها و پسرها به شغلهای از پیش تعیین شده. در کتابهای درسی و غیردرسی، سمبل مردها بیشتر ببر، شیر و گرگ هستند و خالهسوسکه و یا موش و... سمبل مؤنث هستند. پسرها در کتابهای داستانی نقش و وزن غالب را دارند و بیرون از خانه هستند و دخترها نقش درجه دو دارند و بیشتر در خانهاند.
در انتخاب رنگها نیز کلیشهٔ رنگ آبی و رنگ صورتی چنان چیرگی دارد که عادی بهشمار میآید. در داستانها، شاهان و فرمانروایان مَردند. دخترها پنبه و پسرها آتش بهشمار میآیند. دخترها احساسات خود را نشان میدهند و پسرها اجازه ندارند احساساتی باشند. نوع حرف زدن با پسرها و دخترها متفاوت است. نوع برخورد به اشتباهها نیز برپایه جنسیت و نوع اتفاقی که افتاده، یکسان نیست. پسرها ماجراجو هستند و دخترها ظریف و لطیف. دخترها باید مراقب اندام و بدنشان باشند، ولی برای پسرها این چیزها مهم نیست.
کلیشههای اجتماعی تأثیر بسیاری در چگونگی نگاه و تربیت ما دارند، و بهویژه در کودکان بسیار تاثیرگذارند و نهادینه میشوند. هنوز در بسیاری از کشورها نقش پسر و دختر، مادر و پدر متفاوت است و به بچهها القا میشود که چنین باشند.
از نوع پوشش تا تربیت کودکان را در ادبیات کودکان بهروشنی میتوان مشاهده کرد. گرچه در کشورهای غربی کوشش میشود به مادر و زن نقش اجتماعی و مدیریتی بیشتری داده شود، همچنان آمارها شاهد گویایی هستند که زنان در کارهای فنی بسیار فعالیّت اندکی دارند.
ادبیات، کتابهای درسی و صنعت سازندگان اسباببازی، همچنان دخترها را سمبل افسانهها، زیبایی و خانهداری و کدبانوگری میدانند و بازی با عروسک و پوشیدن لباسهای زرد و براق برای پسرها تابو و ممنوعه هستند.
اکنون این پرسش پیش میآید که با این کلیشهها چگونه میتوان مقابله کرد و دستکم در کتابهایی که امروزه برای کودکان نوشته میشود، با بدون این کلیشهها، جایگاه دختر و پسر را نه با نوع جنسیتشان بلکه با تواناییهای برابر آنان نشان دهند؟