بزرگترین وزارتخانه ایران، یعنی آموزشوپرورش این روزها خود را برای حضور وزیر جدید آماده میکند. وزارت آموزشوپرورش اندازه و ابعادی غولآسا دارد که بههیچوجه نشانهای از توسعهیافتگی نیست و برعکس نشانهای روشن از ناکارآمدی این نظام در جهتگیری توسعه در ایران است.
در این وضعیت، انتظارات هم از وزیر زیاد است. اگر وزیر آینده بخواهد خودش را غرق مطالبات روزمره در این نهاد کند، بههیچوجه در پایان مأموریت وزارت، نامی نیکو یا درخشان از خود برجا نخواهد گذاشت. مروری کوتاه بر کارنامه وزیران آموزشوپرورش در دوره پس از انقلاب نشان میدهد محمدعلی نجفی در میان آنها جایگاه ویژهای دارد، زیرا نگاه او به امور در همان زمان هم یک نگاه توسعهگرا بوده است و اکنون هم که در آخرین سخنرانی ایشان در کتابخانه ملی پای سخنشان نشسته بودم، پختگی و عزم راسخ را در راه توسعه همهجانبه، در کلام ایشان میشد بهروشنی دید. وزیر آینده ناگزیر است تعادلی روشن و شفاف میان امور راهبردی و روزمره بیابد تا هم به مطالبات برحق آموزگاران و خانوادهها پاسخ دهد و هم برنامهریزی برای سمتگیری پویا و آیندهنگر را در نظر داشته باشد. برای طراحی این چارچوب هم چندان نیاز نیست که وزیر و مشاورانش به تئوریپردازی یا همسازی تئوریهای بیگانه با هدفهای توسعهای آموزشوپرورش در ایران بپردازند. در همین ایران و در گذشته، تجربههایی بسیار ارزشمند بوده است که میتوان با بهرهبردن از آنها روح شکوفایی را در آموزشوپرورش دمید. دو نمونه از این تجربهها اکنون در قالب دو کتاب؛ «تجربههای مدرسهداری» و «گفتوگو با زمان» موجود است و وزیر آینده و مشاوران او میتوانند با خواندن این آثار ویژگیهای آموزشوپرورش پیشرو و انسانگرا را که بومیشده سرزمین خودمان است، بشناسند. یکی از خروجیهای مهم این نگاه به آموزشوپرورش در ایران دهه ١٣٤٠، پایهگذاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود. اندیشههای جاری در این دو اثر نشان میدهد که نگاه توسعهگرا و کیفینگر میان نخبگان آن زمان، سرانجام به این نتیجه رسید که آموزشوپرورش ایران فاقد مؤلفههای لازم برای گسترش «خواندن» بهعنوان یک کنش فرهنگی در میان کودکان قشرهای گوناگون جامعه است؛ پس با کتابخانهسازی و انتشار کتابهای باکیفیت این کار پایه گذاشته شد. اکنون کسی نیست که در وجود کانون پرورش فکری بهعنوان نهادی یگانه و کممانند در آسیا و شاید هم در جهان تردید داشته باشد. اما چون پس از انقلاب اختیار این نهاد بیش از همه به آموزشوپرورش واگذار شد، شاید مدیران آموزشوپرورش خواسته یا ناخواسته به این فکر افتادند که بهعنوان مدیران ارشد، نهاد زیردست خود را همانند همان نهادی کنند که در آن مدیریت میکنند، یعنی آموزشوپرورش. این نکته با فلسفه وجودی کانون ناهمساز است و اگر وزیری در این راستا حرکت کند، باید مطمئن باشد نمره قبولی را بهعنوان وزیری توسعهگرا از تاریخ نخواهد گرفت. وزیر آینده باید بداند که کانون پرورش فکری به سبب ساختار درست و سنجیده خود تاکنون در برابر همانندسازی با نهاد آموزشوپرورش مقاومت کرده است و گروه تازه همراه وزیر آینده به جای همسانسازی کانون با آموزشوپرورش باید بکوشند آموزشوپرورش را همانند کانون کنند. کانونیکردن آموزشوپرورش هم تنها از یک راه ممکن است. همانگونه که در جستار پیش از این گفته شد، آموزشوپرورش باید در بنیادیترین عنصر این نهاد که نظام خواندن است، تجدیدنظر و نظام خواندن را از کنشی شناختی – مهارتی به سوی کنشی فرهنگی سوق دهد. این شاهکلید آموزشوپرورش و سمتگیری به سوی توسعه همهجانبه است. وزیر و مشاوران آنها باید کانونیسازی مدرسهها را بهعنوان بالاترین هدف خود قرار دهند. برای اینکه مدرسهها کانونی شود، باید خود کانون بهعنوان یکی از نهادهایی که اکنون زیر نظارت آموزشوپرورش اداره میشود، به جایگاه شایستهاش برگردانده شود. کانون کمنفس امروز نمیتواند الگویی برای ترویج کنش فرهنگی خواندن در جامعه ما باشد. کانون نهادی بسیار تخصصی است که وجود کارشناسان فرهنگی پرتوان و باسواد ادبیات کودکان در آن ضروری است. اکنون چنین کارشناسان شایستهای در کانون کم نیستند، در بیرون کانون هم کم نیستند. وزیر آینده باید از مدیر کانون بخواهد که در هدایت کانون، رو به سوی ساختار آموزشوپرورش نداشته باشد و هرچهبیشتر از این ساختار دور شود. همانگونه که مدیر شرکت مخابرات نباید آموزگار یا کتابدار را بهعنوان معاون فنی خود انتخاب کند، به همان ترتیب هم مدیر کانون نباید غیرکارشناسان را در حساسترین معاونتهای کانون قرار دهد. همسویی با این خواسته، آغازی برای این است که کارشناسان باور کنند وزیر آینده نگاهی توسعهگرا و خلاقیتمحور به آموزشوپرورش دارد.