کانون معلولان توانای قزوین، بعد از بیست سال فعالیت اجتماعی برای افراد دارای نیازهای ویژه، چند سالی است که فعالیت خود برای کودکان را آغازکرده است. از اقبال خوب من که دوست دارم برای بچهها کارکنم، در بخش آموزش این کودکان مشغول به فعالیت شدم.
از بین تمام این بچهها، گروه کودکان کم شنوا و ناشنوا بیشتر از همه توجه من را جلب کردند. کودکانی که در دنیای پدیدارشناسی خاص خودشان زندگی میکنند. دنیایی که مفاهیم انتزاعی سخت در آن جا پیدا میکنند.
اولین بار ابراهیم توجهام را جلب کرد که به جای نقاشی، یک صفحه را پر کرد از علامتهای تیک و ضربدر. که هنوز نفهمیدم چرا؟
وقتی خواستم بچهها خودشان را نقاشی کنند حلما گوشهایش را نقاشی نکرد. آتریسا خودش را با ماژیک نقاشی کرد و گوشهایش را با مداد کم رنگ.
هنوز مدرسه نرفتهاند، پردازشگرصدا را لابهلای موهایشان و سمعک را روی لاله گوششان میشود دید.
حلما و آتریسا میدانند به کمک این ابزاراست که میشنوند. ابزاری گران که احتیاج به مراقبتهای زیادی دارد.
دارم فکرمیکنم وقتی حلما و آتریسا توی کلاس دوم نشستهاند، و سر کلاس فارسی معلم درس «مدرسه ی خرگوش ها» را میخواند چه احساسی نسبت به خود پیدا میکنند
معلم خرگوشها میپرسد:«اگر گوش نداشتیم چه اتفاقی میافتاد؟» بچه خرگوشها میگویند:«هیچ صدایی را نمیشنیدیم»
یکی از بچه خرگوشها در جواب معلم میگوید:«اگر صدایی را نشنویم خطراتی برای ما پیش میآید»
در آخر هم همه با شادی خوشحال از داشتن گوشهای شنوا نتیجه میگیرند برای مراقبت از گوشها باید آنها را تمیز نگه داشت و هویج جایزه میگیرند!!!
خطاب به گروه محترم تدوین مطالب کتابهای درسی میپرسم:
آیا نمیشد تصور کرد یک کودک کم شنوا یا کودکی که جراحی حلزون گوش شده پای این درس مینشیند، آیا مطالب درسی را تدوین میکنیم، نمیدانیم با داشتن گوش هم میشود «نشنید»
آیا فقط باید از گوشهای خودمان مراقبت کنیم؟ نمیشد یک خرگوش با سمعک سرکلاس نشسته باشد و شیوههای مراقبت از آن را به دوستاناش یاد بدهد؟ نمیشود این درس از پای یک سرسره شروع شود و کودکی که با داشتن پردازشگر شنوایی نمیتواند سرسره بازی کند چون الکتریسیته باعث سوختن این ابزار گران میشود؟ اصلاً نمیشد این درس در یک کلاس درس با موجودات متنوع شروع میشد که اندام شنوایی متفاوتی دارند؟ یا حتی نمیشد در مورد بتهون نابغه موسیقی باشد؟
این سؤالها همه بیانگر ظرفیت بالای این درس برای اشاره به «حس شنوایی» است.
حتی آشنایی کودکان با زبان اشاره، دعوت از یک مترجم ناشنوایان در کلاس، یا آشنایی با لبخوانی میتوانست موضوع این درس باشد.
اما از آنجا که ما علاقهمند به پند دادن هستیم، ترجیح میدهیم به پیام آموزشی «گوشهایمان را تمیز نگه داریم» بسنده کنیم و از آنجا که به نتیجه گیری هم عشق میورزیم، نتیجه بگیریم پس:«داشتن گوشهای سالم خیلی مهم است».
باشد که رستگارشویم!
اینکه حلما، آتریسا، زینب، ایلیا، روشا، امیرعباس، نازنین و ... چه تصوری نسبت به خود و شنواییشان پیدا میکنند و با چه حسی به خانه برمی گردند بماند.
پیشنهاد میکنم قبل از گردآوری مطالب درسی ضمن توجه به تفاوتهای کودکان با افراد متخصص در مورد محتوای سرفصلهای درسی صحبت کنیم.
از آنجا که من هم عاشق یادآوری هستم، یاد جمله ای در رمان ماتیلدا اثر رولددال افتم، آنجا که میگوید:«اندام شنوایی جیرجیرک درپاهایش است» هرچند رمان موضوع دیگری دارد، کمتر مخاطب نوجوان و کودکی پیدا میشود که پیش خودش بگوید:«آره بابا! می دونم»!
شاید تا مدتها این شگفتی در ذهنش بماند تا وقتی سراغش برود و بیشتر بداند.
اما چندتا دانش آموز بعداز خواندن درس«مدرسهی خرگوشها» موتور جستجوی ذهنشان فعال میشود؟
یک... دو... سه...؟
نمیدانم!
یادداشتی از صدیقه ملایی آموزشگر بخش کودکان کم شنوا و ناشنوا ی کانون معلولان توانای قزوین
درس «مدرسه ی خرگوش ها»، فارسی دوم دبستان