در این روزگار که خیلی از بچهها و بزرگترها به هر دلیلی کمتر سراغ کتاب و کتابخوانی را میگیرند، اما هستند بچههایی که نهتنها خودشان طعم دوستی با این یار مهربان را چشیدهاند، بلکه سعی میکنند تا لذت همراهی با کتاب را به بچههای دیگر و حتی بزرگترها هم بچشانند. «پرنیا شعبانی» یکی از همان بچههاست. او در شهر قائمشهر استان مازندران زندگی میکند و از همان بچههایی است که چشم و چراغ ایران عزیزمان هستند. به همین بهانه و برای آشنایی با این دختر نوجوان گفتگوی کوتاهی با او انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
متولد چه سالی هستی و در پایه چندم تحصیل میکنی؟
من متولد سال ۱۳۸۷ هستم، ۱۲ سال دارم و در پایه ششم مشغول تحصیل هستم.
چه شد که به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شدی؟
بچه که بودم مادرم برام کتاب میخواند، بعدها به کلاس قرآن رفتم و بعد در سن ۵ سالگی خواندن را یاد گرفتم و کمکم به کتاب و کتابخوانی علاقهمند شدم.
اولین کتابی که خودت به تنهایی توانستی بخوانی را یادت هست چی بود؟
بله، کتاب «به همه سلام میکنم» نوشته نانامی اسانو از انتشارات قدیانی
بهترین کتاب یا کتابهایی که خوندی کدامها هستند؟
از نظر من همه کتابها بهترینند، چون به ما اطلاعات زیادی میدهند، اما من کتاب «بینوایان» نوشته ویکتور هوگو و کتاب «پلو خوروش» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی را خیلی دوست دارم.
آیا خودت هم کتابی نوشتی؟ یا تصمیم داری بنویسی؟
بله من چندین داستان کوتاه و رمان نوشتم که به دلیل مشکلات مالی هنوز نتوانستم آنها را چاپ کنم. داستانهای کوتاهم به موضوعات مختلفی میپردازد. یک رمان طنز هم نوشتم که خاطرات یک پسر بچه است. در حال حاضر هم یک رمان دارم مینویسم که موضوعش ترویج فرهنگ کتابخوانی است.
شما ساکن شهر قائمشهر هستی، وضعیت کتاب و کتابخوانی در قائمشهر چگونه است؟ (از لحاظ تعداد کتابفروشی و کتابخانه).
البته برای اکثریت جامعه که مطالعه خیلی زیادی ندارند به نظرم خوب است، اما برای من کتابفروشیها خوبند، اما کتابخانهها خیلی کم کتابهای جدید میخرند و منابع خود را شارژ میکنند.
اینطور که گفته شده شما کوچکترین معلم ایران هستی؟ چی شد که معلم شدی؟
البته من خودم رو معلم نمیدانم، فقط در کنار معلمین عزیز برای فهم بیشتر دروس قصه تعریف میکنم. نام معلم برای من افتخار بزرگی است
من علاقه زیادی به قصهگویی داشتم برای همین به مدارس رفتم. در آنجا بچهها قصههای من را پسندیدند. من برای مفاهیم درسی مثل ریاضی ،حروف الفبا و مهارتهای زندگی به مدارس، مهدکودکها و فرهنگسراها میروم و برای یادگیری بیشتر دانشآموزن قصهگویی میکنم.
با توجه به اینکه خودت هم معلم هستی و هم دانشآموز، از دید یک دانشآموز مهمترین مشکل سیستم آموزشی ما چیست؟
کمبود آموزشهای مهارتپروری وعدم ترغیب دانشآموزان به مطالعه. بهتر بود طراحی دروس به شکلی انجام میشد که دانشآموزان مجاب به مطالعه میشدند.
از دید یک معلم چطور؟
وجود سرفصلهای زیاد درسی که معلم را مجبور میکند که فقط درس بدهد بدون این که زمانی داشته باشد برای تحقیق و پژوهش. کمبود وسایل تحقیقی و آموزشگاهی و توجه زیاد والدین به نمره هم به معلم اجازه نمیدهد تا بیشتر به فعالیتهای مهارتمحور بپردازد.
با توجه به اینکه در حوزه کتاب و کتابخوانی فعال هستی و با بچهها هم کار میکنی، آیا طرح و ایدهای برای بهبود اوضاع کتابخوانی در میان بچهها داری؟
یکی از طرحهایی که خودم مطرح کردم این بود که در هفته یک زنگ با کتاب (به صورت اجباری) در مدارس داشته باشیم. مثل زنگ ریاضی یا فارسی که لااقل دانشآموزان با چند کتاب و نویسنده یا انتشارات آشنا شوند. در این طرح میتوان بر اساس نظرات کارشناسی کتابهای مناسب برای هر مقطع را انتخاب و معرفی و پیشنهاد کرد. متاسفانه تاکنون در شهرستان قائمشهر خیلی به این طرحم توجه نشده، اما من تلاشم را برای تصویب طرحم در مجلس میکنم.
وقتی که خودت در کلاس به عنوان معلم حضور داری، بیشتر روی چه مباحثی (به جز سرفصلهای از پیش تعیین شده) تمرکز میکنی؟
من در کنار آموزش مهارتهایی که در زندگی مورد نیاز است مثل: حسادت نکردن - زور گوش نکردن، مراقبت از بدن و دوستیابی و .... ) سعی میکنم هنگام کار قصهگویی را با مشارکت خود دانشآموزان انجام دهم تا اعتماد به نفس کافی به دست بیاورند و خوب حرفزدن را هم یاد بگیرند.
وقتی به عنوان معلم در کلاس هستی، آیا در هنگام تدریس برای بچهها فعالیت خاصی انجام میدهی که بچهها بیشتر برای یادگیری تشویق شوند؟
بله من سعی میکنم فعالیت قصهگویی را هر روز به شکلهای مختلفی انجام بدهم؛ برای مثال آخر داستان را آزاد میگذارم که خود بچهها آخرش را تمام کنند یا چند کلمه میدهم که خود دانشآموزان با آن کلمات قصه بگویند، یا جملاتی را در کاغذ مینویسم و هر کس کاغذی را انتخاب میکند و آن جمله را ادامه میدهد.
توی صحبتات گفتی قصه گویی میکنی. از چه زمانی این کار را شروع کردی و از کی یاد گرفتی؟
از کلاس سوم قصهگویی میکنم. قصهگویی را از مادرم یاد گرفتم. او همیشه پشتیبانم بوده و هر چی دارم از مادرم دارم.
شیرینترین قصهای که شنیدی اسمش چیه؟ خودت کدام قصه را بیشتر دوست داری؟
شیرینترین قصهای که شنیدم قصههای هزار و یکشب هست و خودم داستانهای کهن را بیشتر دوست دارم.
شما یکی از مهمانان برنامه اعجوبهها بودید. برنامهای که با هدف کشف و معرفی استعدادهای برتر کودک و نوجوان ساخته شد. از تجربه حضور خودتان در آن برنامه بگویید.
اجرا در کنار هنرمندانی چون آقای مهران غفوریان مجری برنامه، کارگردان محترم جناب آقای مهرانفر و همه عوامل خوب این برنامه برای من افتخار بود. این برنامه فرصتی را فراهم کرد تا کودکان و نوجوانانی مثل من بتوانند خودشان را به دیگران معرفی کنند.
در حال حاضر چه آرزویی داری؟ دوست داری در آینده چه جایگاهی داشته باشی؟
آرزو دارم برای همه بچههای ایران قصه تعریف کنم. خیلی دوست دارم در شبکه نهال و پویا برای کودکان عزیز قصه بگم. در کنار اینها دوست دارم در آینده نماینده مجلس بشوم تا از حق مردمم دفاع کنم.
برای «پرنیا شعبانی» عزیز آرزو میکنیم که هر چه زودتر به آرزوهایش برسد. گفتگو با بچههایی مثل «پرنیا شعبانی» ما را امیدوار میکند به آینده ایران عزیزمان و آرام زمزمه میکنیم: «ما روزی دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد ...» .
اگر مایل بودید بیشتر و بهتر با فعالیتهای «پرنیا شعبانی» آشنا شوید به صفحه شخصی او در شبکه اجتماعی اینستاگرام به آدرس زیر مراجعه کنید: