گزارشی از آموزگار پایه سوم دبستان در مدرسه ارامنه اصفهان:
یک روز پس از کوچ محمد بهمن بیگی، بزرگ آموز کودکان عشایر به دنیای دیگر، من با کلاس سوم ابتدایی کلاس داشتم. می دانستم که دانش آموزان در کتاب های درسی شان در مورد ایل درس دارند. در حالی که کتاب "تاریخ ادبیات کودکان ایران/ جلد ۵" نشرچیستا و کتاب" به اجاقت قسم" زنده یاد بهمن بیگی را به همراه داشتم، وارد کلاس شدم . سخنم را با توضیح درباره عشایر و ایلات آغاز کردم و درباره عشایر، چگونگی زندگی، علت کوچ و محل زندگی آن ها پرسش هایی از دانش آموزان کردم. پاسخ کودکان، کم و بیش در همه ی زمینه ها درست بود. سپس، از آن ها در باره سیاه چادر پرسیدم . آن ها گفتند که سیاه چادر را از پشم و موی بز می بافند و زمستان ها گرم و تابستان ها خنک است. آن گاه از چگونگی آموزش کودکان عشایر پرسیدم. در این باره چیزی نمی دانستند. یک صفحه از کتاب" به اجاقت قسم" را به آن ها نشان دادم و گفتم مدرسه ی بچه های ایل، سپید چادری سیار است و درباره نخستین کسی که این سپید چادر ها را بر پا کرد، توضیح دادم و بخش گفت و گو با شادروان محمد بهمن بیگی را در کتاب "تاریخ ادبیات کودکان ایران" به آن هانشان دادم.
آن ها به این ترتیب از نزدیک با تصویر مردی آشنا شدند که سپید چادرها را برافراخت. برای شان توضیح دادم که آقای محمد بهمن بیگی روز گذشته از دنیا رفته است و در پاسخ آن ها درباره سن او گفتم که محمد بهمن بیگی پدربزرگ مهربان کودکان ایل بود و اکنون این کودکان سوگوار اوهستند که در گذشته همواره به آن ها سر می زد و از نزدیک آموزش شان را زیر نظر داشت. حتا سوار بر اسب می شد و به مناطقی می رفت که راه ماشین رو نداشت.
بعد، ازدانش آموزان خواستم برای هفته آینده این موضوع را به صورت قصه بنویسند: "اگر من فرزند ایل بودم...".
هفته بعد، یک سیاه چادر و یک سپید چادر برپا کردم. در ورودی سپید چادر، جمله مشهور زنده یاد بهمن بیگی را نوشتم: "کلیه مشکلات ما در لابه لای الفبا خفته است و من اینک شما را به یک قیام جدید دعوت می کنم، قیام برای با سواد کردن مردم ایلات و عشایر."
بچه ها نوشته های شان را خواندند و سپس با حضور در کنار سیاه چادر و سپید چادر، عکس یادگاری گرفتند و یاد محمد بهمن بیگی را با خواندن بخشی از خاطرات محمد بهمن بیگی از کتاب "به اجاقت قسم" نوشته محمدبهمن بیگی گرامی داشتند.