زبان رودی رونده است، که همراه با زمان و انسان به پیش میرود. زبان ادبیات نیز چنین خصلتی دارد. زبانی که روزگاری برای آن مردم روشن بوده است، امروز ممکن است برای ما چندان روشن و مفهوم نباشد. این به ویژه درباره زبانهای عتیق بیش تر صدق میکند. فارسی زبانی عتیق است. زبانی کهن و باستانی که بسیار روایتها در دل خود دارد. این زبان تمامی ریشههای فرهنگی ایران را از باستانیترین روزگار تا امروز در خود بازتاب میدهد. به همین دلیل هنگامی که این زبان شکافته میشود، در آن انبوهی از واژهها هستند که ریشه مادی یا سومری و سانسکریت دارند، ریشه اوستایی یا پهلوی دارند. ریشه عرب دارند، یا معرب هستند. یعنی یکبار از فارسی به عربی رفته و دوباره برگشت خورده و به فارسی درآمدهاند. یا ممکن است فارسی فارسی باشند.
این زبان، به ادبیات خود مفتخر است. ادبیاتی که بسیار کهن است، و ریشههای آن را باید در هزاران سال پیش جست و جو کرد. یکی از آثار ادبی که با فرهنگ و زبان فارسی در رود روند زمان جاری است، کلیه و دمنه است. نسخه دیگر آن را بیدپای میگویند. همان نسخه معروفی که به کوشش دکتر پرویز ناتل خانلری ادیب برجسته در کتابخانههای ترکیه یافته شد و نزدیک به چهار دهه پیش در ایران هم منتشر شد. نسخه بیدپای از نسخه کلیه دمنه نصرالله منشی فارسیتر است. اما هر دوی اینها برآمده از کوشش روزبه پور دادویه معروف به اِبْنِ مُقَفَّع هستند که کلیک و دمنک را از پهلوی به عربی ترجمه کرد. این همان نسخه عصر ساسانی است که خود هرگز یافت نشد اما به کوشش ابن المقفع برای همیشه برای ما به یادگار ماند.
کلیک و دمنک خود برگرفت و ترجمهای از زبان سانسکریت است که در دوره ساسانی به پهلوی درآمده است. ریشههای کلیلک و دمنک را « پنجاتنترا » یا پنج باب میگویند. کتابی که در اصل خود ریشه در فرهنگ شفاهی مردم هند و ایرانی دارد. یعنی باز در یک نقطهای دورتر از مردمی است که یک ریشه، یک فرهنگ و یک زبان داشتند و افسانه میساختند. اما افسانهها هنگامی که در دوره دیگر به نوشتار در آمدند هر کدام رنگ و بوی آن زبان را با خود گرفتند و البته از فرهنگ دینی آن مردم هم تاثیر پذیرفتند. پنجاتنترا ادبیات شاهزاده پروری است و در اصل گونه متن اندرزی- آموزشی برای کودکان درباری یا شاه، وزیر و وکیل بوده است. یعنی طبقه حاکم. پنجاتنترا یکی از سندهای برجسته کهن بودن ادبیات کودکان است.
این نوشتار در دوره ساسانی به پهلوی درآمد و در فرهنگ شاهزاده پرور ساسانی نیز به کار رفت. به کوشش بزرگان اندیشه چون ابن المقفع که استاد چیره دست سه زبان پهلوی، فارسی و عربی بود، این فرهنگ در کشورهای عربی و باز فرهنگ ایران به حرکت ادامه داد و خود را در شعرها و نثرهای دوره بعد بازتاب داد. یکی از کسانی که از فرهنگ کلیله و دمنه در آثار خود بهره برده است، مولوی است که در چند جا افسانههای کلیه و دمنه را از باب تمثیل به کار گرفته است.
کلیه و دمنه سرشار از بازیگرانی است، که در پوست جانور و در مغز انسان هستند. از کلیک و دمنک که خود دو شغالاند، تا شیر، فیل و بوزینهها، خرگوش لاک پشت، بوم و کلاغ که در این افسانهها نقش بازی میکنند. در میان افسانههای کلیله و دمنه دو افسانه هستند، که خرگوش در آنها نقش برجستهای دارد. این دو افسانه در مسیر ترجمه و جهانی شدن کلیله و دمنه بیشتر دیده شده یا تصویرگری شدهاند.
بخشی از این اثر در متن کلیله و دمنه نصرالله منشی به زبان فارسی چنین است:
در ولایتی از ولایات پیلان امساک بارانها اتفاق افتاد چنانکه چشمها تمام خشک ایستاد، و پیلان از رنج تشنگی پیش ملک خویش بنالیدند. ملک مثال داد تا بطلب آب بهرجانب برفتند و تعرف آن هرچه بلیغتر بجای آوردند. آخر چشمهای یافتند که آن را قمر خواندندی و زه قوی و آب بی پایان داشت. ملک پیلان با جملگی حشم و اتباع بآب خوردن بسوی آن چشمه رفت. و آن زمین خرگوشان بود، و لابد خرگوش را از آسیب پیل زحمتی باشد، و اگر پای بر سر ایشان نهد گوش مال تمام یابند. در جمله سخت بسیار از ایشان مالیده و کوفته گشتند، و دیگر روز جمله پیش ملک خویش رفتند و گفتند: ملک میداند حال رنج ما از پیلان، زودتر تدارک فرماید، که ساعت تا ساعت بازآیند و باقی را زیر پای بسپرند. ملک گفت: هرکه در میان شما کیاستی و دهایی دارد باید که حاضر شود تا مشاوری فرماییم که امضای عزیمت پیش از مشورت از اخلاق مقبلان خردمند دور افتد. یکی از دهات ایشان پیروز نام پیش رفت،و ملک او را بغزارت عقل و متانت رای شناختی، و گفت: اگر بیند ملک مرا برسالت فرستد و امینی را بمشارفت با من نامزد کند تا آنچه گویم و کنم بعلم او باشد.....
طبیعی است چنین زبانی برای کودک امروزی یا حتا بزرگسالان خیلی روشن و روان و فهمیدنی نیست. اما این زبان عتیق است و بخشی از فرهنگ فارسی را در خود جای داده است. مولانا نیز در مثنوی این افسانه را از باب تمثیل آورده است، اما زبان شعری او شاید ثقیلتر باشد.
این بدان ماند که خرگوشی بگفت
من رسول ماهم و با ماه جفت
کز رمهی پیلان بر آن چشمهی زلال
جمله نخجیران بدند اندر وبال
جمله محروم و ز خوف از چشمه دور
حیلهای کردند چون کم بود زور
از سر که بانگ زد خرگوش زال
سوی پیلان در شب غرهی هلال
که بیا رابع عشر ای شاهپیل
تا درون چشمه یابی این دلیل
.....
چنین افسانههایی با چنین پشتوانههایی از زبان و فرهنگ ایرانی و جهانی، نمیتواند هنگامی که به زبان امروزی و به زبان ادبیات کودکان برگردانده میشود، تنها با ساده کردن جملهها و واژهها آن عتیق بودن این افسانهها و این فرهنگها را در خود جای دهد. کاری که متاسفانه بیشتر کسانی که به سوی بازنویسی این آثار میروند برمیگزینند. یعنی انگار هدف فقط همین است که هسته روایت برای مخاطب کودک یا نوجوان آشکار شود، آن مایههای زبانی و آن که با برگرفت از این آثار بتوانند روح زمانه را در آن بگنجانند، اثری دیده نمیشود.
خرگوشان چشمه ماه، بازآفرینی محمدهادی محمدی، با تصویرگری خلاقانه امیر شعبانی پور میکوشد که تجربهای تازه در این زمینه باشد. یعنی فرهنگی که عتیق است، در پیکره یک کار تازه با بازنمایی آنها ارزشهای زبانی و تصویری دوباره خلاق شده است تا مخاطب کودک نوجوان بتوانند تجربهای نو از افسانهای داشته باشند که در رود زمان جاری است.
عجب جشن و خروشی
چه خرطوم که در آب، به این سو و به آن سو
که فواره ی آب است
هم آب است و چه جان است
از این چشمه و از برکه بنوشند
همه فیل و همه بچه ی فیلان
چه خرگوش همه اشک وبه چشم و همه گریان
چه آشفته سرایی!
اگر چشمه بخشکد
نه تو مانی و نه خرطوم و نه عاج ات
و نه خانه ی ما گوش درازان
....
چنین زبانی که برآمده از سالها کار نویسنده روی زبان فارسی است، در بازآفرینی «آرش کماندار» خود را در ساخت یک زبان حماسی اما امروزی نشان میدهد. در این اثر هم مانند روایت «طوطی و بقال» نویسنده در جست و جوی زبانی تازه بوده است، که نقطه اتصال به برداشتهای متفاوت از این افسانه داشته باشد. در حقیقت به گونهای زبانی که نثر فخیم کلیله و دمنه را با زبان شعری مولانا در خود دارد، اما نه این است و نه آن . بلکه امروزی امروزی است، امروزیی که رنگ و بوی عتیق بودن در آن دریافتنی است.
این دومین کار مشترک از سه گانهای است که این نویسنده با همین تصویرگر کاری مشترک را پیش میبرند. نخستین این اثر سه گانه طوطی و بقال بود، دومین همین کتاب و سومین آنها روایت شیر در نخچیرگاه است که باز در آن خرگوشان نقش اصلی را دارند.
کتاب از سوی انتشارات موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان (کتاب تاک) در تیراژ سه هزار نسخه منتشر شده است و جدای عرضه در کتاب فروشیها، در چارچوب برنامه با من بخوان هم به دست کودکانی میرسد که از دسترسی به کتابهای باکیفیت محروم هستند.