ول‌ام کن شب بی‌کله!

عنوان لاتین
Försvinn dumma natt

«ول‌ام کن شب بی‌کله!» داستان شبی است که یک شب قهر می‌کند و وی‌وی، شخصیت اصلی داستان، باید راهی پیدا کند تا شب را دوباره به خانه‌اش بازگرداند! این ایده‌ی شگفت، داستانی برای خردسالان است. اما چنان پرداخت ماهرانه‌ای دارد که برای بزرگسالان هم جالب و خواندنی است.

شب و خوابیدن یکی از مسئله‌ها و دغدغه‌های بزرگسالان است. اما درک مفهوم زمان برای خردسالان، خود، مسئله‌‌ای بزرگ‌تر است. کتاب‌هایی که با موضوع شب برای خردسالان نوشته می‌شوند، اغلب نشان می‌دهند که شب چیزی برای ترسیدن ندارد و اگر هیولایی هم باشد، موجودات خیالی بامزه‌ای هستند که می‌شود با آن‌ها دوست شد! این موجودات زاده‌ی شب هستند و با درآمدن آفتاب می‌روند. پس نباید از آن‌ها ترسید؛ چون شب زمانی است مانند روز! 


خرید کتاب کودک درباره خواب


اما «ول‌ام کن شب بی‌کله!» نگاه دیگری به موضوع شب دارد. موضوع کتابْ بی‌خوابی یا ترس کودکان از تاریکی و سکوت و صداهای عجیب‌وغریب نیست. این داستان از دغدغه‌ای می‌گوید که بین کودکان و بزرگسالان مشترک است: دوست نداشتن شب! در این کتاب، هیولاها، موجودات خیالی و ترسناک یا صداها، شخصیت‌های اصلی نیستند، بلکه خودِ شب شخصیتی است در کتاب!

وی‌وی در حال نقاشی ‌کشیدن است؛ اتوبوسی با خط‌های زیاد که باید درست و دقیق کشیده شوند. وی‌وی نقاشی کشیدن را از صبح شروع کرده، از زمانی‌که آفتاب بوده است. حال، کتاب از زمانی می‌گوید که سپری می‌شود و وی‌وی هنوز دارد نقاشی می‌کشد. هوا بارانی می‌شود، ظهر می‌شود و بعدازظهر و باز هم وی‌وی مشغول است!

یک‌دفعه کاغذ نقاشی وی‌وی تاریک می‌شود. شب سروکله‌اش پیدا شده است! اما وی‌وی هنوز نقاشی‌اش را تمام نکرده است. در کتاب، بزرگسال یا شخص دیگری را در خانه پیش وی‌وی نمی‌بینیم. از طرفی، داستان نمی‌گوید وی‌وی کودک است. او یک موش است با هیبتی انسانی! دست‌ها و انگشت‌هایی که شبیه انسان است. حتی پوشش و نحوه‌ی دراز کشیدن و نشستن و راه رفتن‌اش روی دوپا شبیه انسان است و تنها چیزی که او را از انسان متمایز می‌کند، صورت‌اش است. 

وی‌وی‏ دوست دارد اتوبوسی با طبقات زیاد بکشد. برای همین هم از شب عصبانی می‌شود که چرا با تاریک کردن هوا مزاحم نقاشی‌اش شده است؛ پس فریاد می‌زند: «ول‌ام کن شب بی‌کله!» و شب، که انگار خیلی زود هم بهش برمی‌خورد، بارش را می‌بندند و می‌رود: «تاریکی اول کم‌رنگ شد. مثل شربتی رنگی که روی‌اش آب بریزی، روشن و روشن‌تر شد تا اینکه از حال‌وهوای شب فقط پرده‌ای نازک باقی ماند.» شب از کف اتاق و لای پنجره می‌رود و همه چیز روشن می‌شود و وی‌وی کارش را ادامه می‌دهد. وی‌وی بی‌کله‌تر است یا شب؟

وی‌وی یک‌عالمه پنجره و چرخ برای اتوبوس می‌کشد. کارش که تمام می‌شود، خمیازه سراغ‌اش می‌آید. حالا وقت خواب است. پس مسواک می‌زند، لباس خواب می‌پوشد و به تخت می‌رود، اما از شب خبری نیست! «وی‌وی سرش را روی بالش گذاشته بود. پتو را هم که کشیده بود روی خودش. آیا شب نمی‌دید که او دراز کشیده و برای خوابیدن آماده‌ی آماده است؟»

کتاب ول ام کن شب بی کله!

حتماً برای‌تان پیش آمده است که حس کنید ساعت‌های روز برای تمام کردن کارهای‌تان کافی نیست و بیست‌و‌چهار ساعت شبانه‌روز باید بیشتر شود یا اصلاً شب نشود! کودکان، به‌ویژه خردسالان، که درک کاملی از مفهوم زمان ندارند، این‌گونه‌اند. برای والدین پیش می‌آید که از کار روزانه یا مهمانی به خانه برگردند. اما کودک‌شان تا نیمه‌های شب بخواهد با آن‌ها بازی کند یا دل‌اش نخواهد برق خاموش شود. جالب این است که هم کودکان و هم بزرگسالان گاهی نمی‌خواهند شب بیاید! 

حالا وی‌وی باید چه‌کار کند؟ شب رفته و قرار نیست بیاید و وی‌وی هم خسته است و می‌خواهد بخوابد. وی‌وی دوروبرش را نگاه می‌کند، اما خبری از شب نیست! داستان از اصطلاحات و استعاره‌های زیبایی برای شب استفاده می‌کند یا برای نبودن شب می‌گوید: 
«پلکی روی هم نمی‌افتاد
ماهی نمی‌تابید
رؤیایی به چشم نمی‌آمد.» 

این جمله‌های شاعرانه است که کتاب را برای تمامی گروه‌های سنی خوش‌خوان و جذاب کرده است!

وی‌وی از شب خواهش می‌کند که برگردد: «بدون تو خواب‌ام نمی‌برد.» این شب می‌تواند تاریکی باشد یا کسی که دوستش دارید و نادیده‌اش گرفته‌اید و حالا رفته است! همین استعاره‌هاست که کتاب را برای بزرگسالان جذاب می‌کند.

اما شب که انگار خیلی ناراحت شده است گوش‌اش به این حرف‌ها بدهکار نیست. شب بی‌کله‌ای است! 

شب جای دیگری است، پس وی‌وی باید جایی برود که شب آنجا باشد. او به دوست‌اش زنگ می‌زند و بتی می‌گوید شب مانند هر شب به آنجا آمده است. پس وی‌وی به خانه‌ی بتی می‌رود و آنجا می‌ماند: «شاید بعداً کمی از شب‌ات بردارم و با خودم ببرم.» 

پیش از آنکه بخوابند، بتی یک جعبه می‌آورد و در هوا می‌چرخاند و آن را لبریز از شب می‌کند. چقدر این کتاب شب را زیبا نشان می‌دهد؛ چه ترجمه‌ی دلپذیری دارد این کتاب!

روز بعد وی‌وی با شب به خانه می‌رود. اما غروب که می‌خواهد شب را در خانه بپاشد، چشم‌اش به نقاشی‌اش می‌افتد و هوس می‌کند اتوبوس ده‌طبقه‌اش را به اتوبوسی بیست‌ودو طبقه تبدیل کند یا یک اتوبوس سی‌وپنج طبقه! پس باز هم خبری از شب نیست و شب حالا حالاها باید توی جعبه بماند!

«ول‌ام کن شب بی‌کله!» یکی از کتاب‌هایی است که حتماً باید در کتابخانه‌ی خانه‌ و مدرسه‌ یا کتابخانه‌ی محله و شهرتان داشته باشید. این کتاب تصویری زیبا با تصویرهای ساده و پرجنب‌وجوش همانند یک انیمیشن، رخدادهای داستان را به نمایش می‌گذارد و هر کودکی از دیدن و خواندن آن به شوق می‌آید. با کودکان این کتاب را بخوانید و برای‌شان از مفهوم زمان بگویید، اینکه هر زمانی ویژه‌ی یک کار است؛ همچنین از کارهایی بپرسید و بگویید که آن‌ها در طول روز یا شب انجام می‌دهند.

این کتاب برای بزرگسالان هم پند خوبی دارد، بی‌کله نباشیم! زمان کوتاه است و رفتنی و همین زیبایش می‌کند. کارها می‌توانند تا روز بعد منتظر بمانند. حواس‌مان به آنچه دوست داریم، باشد. شاید اگر همه‌ی حواس‌مان را به کار بدهیم دوست‌داشتنی‌های‌مان مانند شب بی‌کله‌ی کتاب بروند و برنگردند! این دوست‌داشتنی‌ها می‌تواند دوستی‌ها باشد یا حتی سلامتی‌مان!

گزیده‌هایی از کتاب

اگر وی‌وی کمی روی کاناپه منتظر می‌ماند، شب برنمی‌گشت؟ 
وی‌وی اول فیلمی درباره‌ی کوسه‌ها تماشا کرد.
سپس برنامه‌ای درباره‌ی خرس‌ها دید.
شب نیامد.
به آشپزخانه رفت.
شب آن‌جا هم نبود.
هرچند ساعت دیگر یازده‌ونیم شده بود.
پچ‌پچ‌کنان گفت: «خواهش می‌کنم برگرد شب. بدون تو خواب‌ام نمی‌برد.»

تصویرگر
تصویرگر
Klara Persson
سال نشر
۱۴۰۱
قالب کتاب
نویسنده
Klara Persson
نگارنده معرفی کتاب
پدیدآورندگان
Submitted by editor69 on