لزوم سرمایه‌گذاری کانون در شناسایی و تولید اسباب‌بازی بومی

مصطفی میرفندرسکی، متولد ۱۳۳۴ است و در دانشگاه تهران طراحی صنعتی خوانده و در دوره‌های مختلف، در پروژه‌های مختلف داخلی و خارجی حضور داشته است.

او عضو هیات مدیرهٔ انجمن اساتید طراحی صنعتی است، و در این گفت‌وگو، از اهمیت توجه به کسب‌وکارهای کوچک خانگی می‌گوید و معتقد است در شرایط کنونی اقتصادی کشور بهترین راه حمایت از این بنگاه‌های اقتصادی است. او می‌گوید تولید خانگی اسباب‌بازی‌های بومی در روستاها می‌تواند مزایای متعددی مثل رونق اقتصادی پایدار، حفظ روستاها، جلوگیری از مهاجرت به شهر، حفظ محیط‌زیست اطراف روستا توسط روستاییان و حفظ فرهنگی بومی هر منطقه داشته باشد. حمایت از این کسب‌وکارها هم نیازمند بودجهٔ چندانی نیست و بیش‌تر به برنامه‌ریزی نیاز دارد.

با توجه به سابقهٔ کاری و تجربه‌ای که در زمینهٔ طراحی صنعتی محصولات مختلف دارید، شرایط کنونی طراحی و تولید اسباب‌بازی را در کشور چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

اسباب‌بازی از ابتدا تا امروز یکی از لوازم اساسی بشر بوده است. تحت شرایط مختلف و برای سنین مختلف، حتی بزرگ‌سالان، اسباب‌بازی همیشه وجود داشته و دارد. به دلیل گرایش‌های مختلف در جوامع مختلف و با توجه به مسائل اقتصادی و غیره اسباب‌بازی گاهی حالت عروسک پیدا می‌کند، بعضی وقت‌ها بازی فکری می‌شود و غیره. این‌ها مفصل است، اما چیزی که من می‌خواهم راجع به آن صحبت کنم بیش‌تر اهمیت نوآوری در طراحی اسباب‌بازی است. طراحی اسباب‌بازی برای سنین مختلف، مخصوصاً کودکان، می‌تواند جزو برنامه‌های اساسی و استراتژیک توسعه قرار بگیرد.

 دغدغهٔ شخصی من به‌عنوان مشاور سازمان ملل بیش‌تر توسعه و فقرزدایی است. این کار هم می‌تواند منبع درآمد جالبی باشد، همان‌طور که من در پروژه‌هایم تجربه کرده‌ام. در واقع بخش بزرگی از برنامه‌ها و محصولاتی که طراحی کرده‌ام همان عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌های مبتنی بر دانش بومی خود روستاییان بوده است. این‌ها ارزش افزودهٔ خیلی بالایی دارند، اگر بتوانید درست تشخیص بدهید و تعریف کنید، این پروژه می‌تواند منبع درآمد خیلی خوبی باشد، چه برای جذب توریست به داخل ایران و چه در صادرات. انجام این کار نیازمند توجه سیستماتیک و برنامه‌ریزی دقیق است.

تولید اسباب‌بازی بومی باید از حالت تفننی خارج شود و باید به‌صورت یک صنعت جدی به آن نگریست، البته باز هم با توجه به خاصیت بومی بودن آن. منظورم این است که حداقل در مورد کشور ما ضرورتی ندارد که وارد های‌تک شویم و مثل لگو و باربی تولید صنعتی داشته باشیم. این مورد نظر من نیست، چون ما از این بابت نمی‌توانیم با آسیای شرقی رقابت کنیم، ولی این ظرفیت در داخل ایران وجود دارد که حداقل برای طبقات محرومی که در روستا زندگی می‌کنند اشتغال‌زایی کنیم. امروز مهاجرت روستاییان به شهر و حاشیه‌نشینی مشکل ملی ما است و استفاده از این دانش بومی می‌تواند با کم‌ترین هزینه راه‌گشا باشد. این عروسک‌ها چون اغلب توسط زن‌ها تولید می‌شود، برای آن‌ها که در روستاها ستون اصلی خانوار هستند دردآمدزا است و در اصل در توسعهٔ پایدار خیلی مؤثر.

یعنی تشکیل کارگاه‌های کوچک و خانگی؟ دولت هم راحت‌تر می‌تواند از آن‌ها حمایت کند.

 بله، دقیقاً، اصلاً سرمایه‌گذاری خاصی نمی‌خواهد، برنامه‌ریزی می‌خواهد و بیش‌تر یک چیز نرم‌افزاری است. به‌جای این‌که بخواهید کارخانهٔ فلان بزنید که فلان تعداد عروسک تولید کند، می‌توانید روی اسباب‌بازی‌هایی کار کنید که جنبهٔ نوآورانه دارد و فرهنگ را منتقل می‌کند. مشتری این اسباب‌بازی‌ها هم خیلی زیاد است.

پیش از عصر انقلاب اطلاعاتی به این سادگی نمی‌توانستید این ارزش‌ها را به خریدار یا مخاطبتان منتقل کنید،‌ ولی الان به‌راحتی قابل انتقال است. می‌توانید برای موضوعات مختلف بازاریابی کنید و با یک سیستم حساب‌شده درآمد پایدار قابل توجهی برای نیازمندان فراهم کنیم.

قدم اول این کار چیست؟ از کجا باید شروع کرد؟

 نقطهٔ شروع نقطهٔ شناخت و جمع‌آوری اطلاعات است. من به هر روستایی که وارد می‌شدم ابتدا سراغ پیرزن‌هایی می‌رفتم که در کنج خانه نشسته بودند. با آن‌ها راجع به اسباب‌بازی‌ها و سرگرمی‌هایی که در کودکی داشته‌اند صحبت می‌کردم و در واقع اطلاعات جمع می‌کردم. این اطلاعات را مستندسازی می‌کردم و از آن‌ها می‌خواستم که اگر نمونه‌ای دارند به من نشان بدهند یا بگویند چه‌طور ساخته می‌شود. در نهایت هم می‌خواستم که این را به دختران همان روستا یاد بدهند و خرید تولیداتشان را هم تضمین می‌کردیم. این اطلاعاتی که جمع می‌کردیم در فاز طراحی باید با بسیاری از استانداردهای مصرف امروز منطبق می‌شد. مثلاً فرض کنید مواد اولیهٔ آن بایستی حتماً طبیعی باشد.

اگر یک پیرزنی می‌گفت الان پارچهٔ پلی‌استر آمده که ارزان‌تر است،‌ ما آن را جایگزین نمی‌کردیم، بلکه از همان نمد خودشان استفاده می‌کردیم تا تمام این‌ها رعایت شود. خصوصیات عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌های روستایی همین سازگار بودنشان با محیط زیست است. خب بچه با این اسباب‌بازی‌ها سروکار دارد و باید امن باشد، مثلاً فرض کنید این عروسک قرار است به دست بچه‌ای در آلمان برسد. در عین حال هم نباید به محیط‌زیست صدمه بزند و هم مواد اولیه‌اش در حد امکان از مواد طبیعی همان محیط تهیه شود. بعد هم راهنمایی‌های لازم به‌صورت اتیکت و برچسب نصب می‌شود تا کسی که می‌خواهد استفاده کند کمی هم با آن فرهنگ بومی آشنا شود.

حداقل برای پدرومادری که می‌خواهند این عروسک را برای بچه‌شان بخرند توضیح داده می‌شود که داستان آن چیست. حتی خیلی وقت‌ها همان دختران روستایی که این عروسک‌ها را درست می‌کردند، روی پارچه با همان خط خرچنگ‌قورباغهٔ خودشان توضیح می‌دادند که مثلاً این یک زن باردار است یا توضیحات این‌طوری.

به قول معروف این یک موضوع میان‌رشته‌ای است که باید خیلی به آن توجه کرد، از آن نقطه‌ای که شروع می‌کنید تا آن‌جا که تمام می‌شود. فرض کنید یک خانوادهٔ آرژانتینی در مسافرت به ایران برای دخترشان یک عروسک بومی بخرند؛ او در کشور خودش هم با آن سرگرم می‌شود و وقتی هم بزرگ شد در قفسهٔ کتاب‌خانه‌اش می‌گذارد چون با آن ارتباط عاطفی برقرار کرده است.

به همین خاطر است که هم باید ارزش‌های بومی و فرهنگی خودمان در آن باشد و هم استانداردهای روز دنیا که بشود آن را به طیف وسیعی از مردم دنیا عرضه کرد. اسباب‌بازی بومی درواقع سفیر فرهنگی است؛ ما باید بر اساس استانداردهای بازار هدف محصول خودمان را تولید کنیم، بدون این‌که به خصوصیات اصلی آن که جنبهٔ فرهنگی دارد لطمه بخورد.

چه‌طور می‌شود چنین طرح‌هایی را به مرحلهٔ اجرا رساند؟

آن دیگر به متولی کار برمی‌گردد.

با توجه به تجربه‌تان، فکر می‌کنید متولی آن در ایران باید کجا باشد؟

 کشور ما دولتی است و اقتصادش هم مبتنی بر نفت، بنابراین الان که دولت به دنبال اقتصاد مقاومتی است و روی توسعهٔ مناطق محروم تاکید می‌کند باید به این قضیه هم اهمیت بدهد و برای آن سرمایه‌گذاری کند. همان‌طور که گفته‌ام سرمایه‌گذاری این کار هم خیلی ناچیز است و درواقع یک کار پژوهشی. این کار را باید در سراسر ایران انجام داد و عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌های هر منطقه را شناسایی کرد. من در خراسان جنوبی، کرمان و غیره کار کرده‌ام، ولی این پروژه باید به‌طور سیستماتیک انجام شود. این همان روشی است که در چین استفاده می‌کنند. همهٔ کارهای ما باید روی حساب‌وکتاب باشد.

 باید یک بانک اطلاعاتی خیلی مفصل تشکیل شود که تمام اسباب‌بازی‌ها و سرگرمی‌های کهن ایرانی را در دل خود داشته باشد. در مرحلهٔ بعد و طراحی این‌ها باید احیا شوند. برای مثال فرض کنید همان بازی‌ای که در شهر سوخته پیدا شده و مربوط به پنج هزار سال پیش است. این یک بازی است که محدودهٔ آن به بزرگ‌سالان هم می‌رسد، ولی باید احیا شود. این یعنی باید خیلی سیستماتیک جنس چوب، بسته‌بندی، قیمت، شیوهٔ تبلیغ و موارد دیگر آن انتخاب شود.

مجموعاً شاید کل این کار تبدیل به یک هزار پروژه شود. هر محصول پروژه‌ای است که مخاطب آن هم معلوم، یکی برای بچه‌های دوسه‌ساله است و یکی بزرگ‌ترها را هم سرگرم می‌کند، مثل شطرنج و تخته نرد. بااین‌حال پایهٔ همهٔ این‌ها باید روی ایران و فرهنگ ایرانی باشد که خیلی وقت است دارد خاک می‌خورد.

همیشه هستند افراد دلسوزی که خودانگیخته به دنبال حفظ فرهنگ و هنر می‌روند. در زمینهٔ شناسایی عروسک‌ها، کانون هم سالیانی است وارد شده و در حال تولید برخی عروسک‌های اقوام است. فکر می‌کنید جشنوارهٔ ملی اسباب‌بازی که دومین سال برگزاری آن هم هست تاثیری برای کمک به این افراد و دغدغه‌های فرهنگی آن‌ها دارد؟

 بله، می‌تواند داشته باشد. وقتی می‌گوییم جشنوارهٔ ملی، اسمش روی آن است؛ ملی است. بنابراین مخاطب شما مهم است، برای چه کسی می‌خواهید کار کنید؟ خیلی از جشنواره‌هایی که در آن شرکت می‌کنم بیش‌تر نمایش است، یعنی وقتی که تعطیل شد هر کسی دنبال کار خودش می‌رود. قاعدتاً مخاطبان اصلی این جشنوارهٔ ملی باید کسانی باشند که بتوانند روی ماجرا تأثیر بگذارند. خب حالا دولت یک طرف قضیه است. دولت سازمان گردش‌گری، جهان‌گردی و غیره دارد که یک منطق اقتصادی و فرهنگی پشتشان است.

 در یک قسمت دیگر وزارت آموزش‌وپرورش و فرهنگ و ارشاد دارد که یک‌جور منطق علمی و فرهنگی آن‌طرف هست. یک بخش دیگر هم سازمان توسعهٔ تجارت و وزارت صنایع و غیره است که آن‌ها هم تعریف خودشان را دارند. این کارگاه‌هایی که از آن صحبت کرده‌ام در قسمت صنایع کوچک تعریف می‌شود. در تایلند یک کارگاه کوچک روستایی را تجهیز کرده‌اند و بعد از آن یک محصول درست نمی‌کند، فرض کنید ۲۰ نوع اسباب‌بازی می‌سازد. کارگران کارگاه هم اعضای همان خانواده‌اند یا از همسایه‌ها می‌آیند. این یعنی یک بنگاه تولیدی اقتصادی در مقیاس خیلی کوچک، ولی حساب‌شده.

فرض کنید طرف می‌داند که طبق برنامه‌ریزی با وزارت گردش‌گری، آخر هفته یک عده توریست می‌آیند. این‌ها خودشان را آماده می‌کنند برای عرضهٔ محصولی که برای آن گردش‌گران مناسب است. مثلاً برای آمریکایی‌ها یک چیزی می‌آورند و برای ژاپنی‌ها چیز دیگری. این‌ها تنوع محصول دارند. طبیعتاً خود روستایی‌ها نمی‌توانند این‌طور بازار بسازند. این‌جا باید دولت وارد شود. برای مثال کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان می‌تواند از طرف دولت مسوولیت این کار را به عهده بگیرد، مثلاً تشکیل بانک اطلاعاتی برای شهرستان فلان، یا پنجاه روستا از فلان‌منطقه که توریستی است. برای مثال کیش و قشم در منطقهٔ خلیج فارس چنین ظرفیتی دارند. خود ما در کیش پروژهٔ بزرگی اجرا کرده‌ایم که موفق هم شده است.

شما می‌دانید که آن‌جا برای این محصولات مشتری هست، حالا مشتری ممکن است همین خلبان‌ها، کاپیتان کشتی‌ها، کارگران غیربومی و غیره باشد. این‌ها با این محصولات سروکار دارند و خرید می‌کنند، یا اکوتوریست‌ها که می‌خواهند بیایند در طبیعت منطقه گردش کنند. کنار این‌ها هم بعضی از محصولات دیگر تولید می‌شود که لزوماً اسباب‌بازی نیست. درواقع ما نمی‌توانیم یک مرز مشخص ترسیم کنیم. برای مثال چیزی مثل گیوه که در اصل یک پاپوش است می‌تواند به‌عنوان وسیله‌ای زینتی یا یادگاری هم باشد، یا به خاطر خواصش در پیاده‌روی از آن استفاده کرد. همان کارگاهی که از نمد یا کتان عروسک می‌سازد، گیوه و چیزهای دیگر هم می‌تواند بسازد. با این حساب برای یک کارگاه چهارپنج محصول طراحی می‌کنیم که اگر یکی مشتری نداشت دیگری را بسازند.

 در تمام طول سال این‌ها کار دارند. اغلب این کارگاه‌های کوچک بعد از مدتی که روی پای خودشان ایستادند تعاونی می‌شوند و خودشان سرمایه‌گذاری می‌کنند. آن شروع کار مهم است. در پروژه‌هایی که من انجام داده‌ام، خود روستاییان نصف یارانه‌ای را که هر ماه می‌گرفتند وسط می‌گذاشتند و دولت اصلاً بودجه‌ای نداده بود. در پروژه‌های سازمان ملل متحد هم به عنوان مشاور به من حقوق می‌دادند، ولی بقیه چیزها را خود روستاییان تهیه می‌کردند.

شما در داخل ایران با سازمان ملل متحد همکاری کرده‌اید؟

بله، همین پروژه در ایران انجام می‌شد. درواقع پروژهٔ ترسیب کربن بود مربوط به سازمان جنگل‌ها و مراتع. هدف این بود که برای حفظ جنگل‌ها نباید دام در آن‌جا بچرد، بلکه باید برای دام‌داران خرد و چوپان‌ها کار ایجاد کنید. یکی از کارها همین کسب‌وکارهای خرد و خانگی است. یکی از بهترین‌ها که ارزش افزودهٔ بالایی تولید می‌کند همین است. مواد اولیه‌ای که برای ساخت عروسک استفاده می‌کنید قیمتی ندارد و برای یک توریست هم مثلاً ۱۵ دلار پولی نیست که برای خرید سوغاتی برای فرزندش پرداخت کند. این میزان ارز ولی برای ما رقم قابل‌توجهی است.

با توجه به تمام این صحبت‌ها، اگر بخواهیم بحثمان را جمع‌بندی کنیم، فکر می‌کنید بازار اسباب‌بازی ایران به کدام سمت خواهد رفت؟

دو موضوع مطرح است، اول این‌که ما در ایران دچار یک وضعیت خاصی هستیم. در ایران اختلاف طبقاتی افزایش یافته و دلیلی نمی‌بینیم که به‌زودی بهتر شود. کار مهم این است که خود ذی‌نفعان تا جای ممکن در جریان قرار بگیرند. درست است که شروع کار از دولت است، ولی به‌جای این‌که به دولت تکیه شود، باید از همان اول خود روستایی‌ها را در جریان قرار داد و از آن‌ها خواست که در این کار مشارکت کنند. آن‌ها وقتی متوجه شوند سودی در کار است همکاری می‌کنند، هیچ‌کس نمی‌خواهد دهاتش را رها کند و بیاید شهر مسافرکشی کند. اگر همان‌جا امکان درآمدزایی باشد سر خانه و زندگی‌اش می‌ماند.

 خود این تولید اسباب‌بازی و عروسک یکی از راه‌های مهم برای حفظ محیط‌زیستی است که امروز دارد تخریب می‌شود. خود روستایی از محیط‌زیست نگه‌داری می‌کند و مواد اولیهٔ ساخت عروسک را هم از محیط اطراف خودش تهیه می‌کند. این‌ها خیلی روشن است. گفتم که اولین کار من ریاست طراحی شرکت ارج بوده، تخصصم طراحی لوازم خانگی است؛ ولی ماهیت این کارها فرقی ندارد، عنوانشان فرق می‌کند، ولی سیستم و روش حل مساله همان است. شما یک مشتری دارید و یک تولیدکننده، باید حساب کنید چه‌طور می‌توانید با رعایت استانداردها و اولویت‌ها رضایت مشتری و حداکثر سود پایدار را برای تولیدکننده تأمین کنید.

این آن چیزی است که باید در پروژه تعریف شود. ابتدای کار خب آن روستایی پولی ندارد که به من به عنوان مشاور سازمان ملل ماهی دوسه هزار دلار پول بدهد، این را دولت می‌دهد. به نظر من این می‌تواند یک پروژهٔ یک‌ساله با همکاری کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان باشد. بنده که این کار را کرده‌ام،‌ به‌اضافهٔ این‌که عدهٔ بسیار زیادی در این کار آموزش دیده‌اند، من الان ۲۷ سال است که در دانشگاه درس می‌دهم. کسانی که با ماجرا آشنایند باید به‌صورت گروه‌های تخصصی در سراسر کشور بسیج می‌شوند. جوان هم هستند،‌ کوله‌پشتی روی دوش می‌اندازند، هر کدام طی چند هفته یک استان یا منطقه‌ای را چک می‌کند، طبق فرم‌های خاصی اطلاعات را جمع‌آوری می‌کند، عکاسی می‌کند و با روستاییان مصاحبه می‌کند. اطلاعات را که جمع‌آوری کردیم اولویت‌بندی می‌کنیم، یعنی می‌بینیم که کدام محصول راحت‌تر تولید می‌شود، کم‌تر به محیط‌زیست ضربه می‌زند، پایدارتر است، می‌شود روی آن سرمایه‌گذاری کرد و مشتری آن هم روشن است.

 به‌صورت پایلوت این محصولات را انتخاب می‌کنیم، ده‌پانزده محصول را آزمایشی تولید می‌کنیم، در بازارهای هدف عرضه می‌کنیم، بازخورد اطلاعات پایلوت را می‌گیریم و بعد که دیدیم موفق است سرمایه‌گذاری‌های بزرگ‌تر می‌کنیم یا توسعه می‌دهیم. برای مثال اگر عروسکی در پنج روستا ساخته می‌شده است، الان دیگر در پنجاه روستا تولید می‌شود. برای مثال کرمانشاه و کردستان از نظر جغرافیایی و بومی شبیه هم‌اند، این‌ها با یک تغییراتی قابل تطبیق‌اند. این‌جا دقیقاً همان کار تخصصی که در رشتهٔ طراحی صنعتی انجام می‌شود، جای این‌که روی اتومبیل فراری انجام شود، روی عروسک‌های روستایی انجام می‌شود. چون من خودم مشخصاً این کار را کرده‌ام دارم می‌گویم که این‌طوری است، این پتانسیل وجود دارد، ولی باید جنبید.

 روستاها همین‌طور دارند خالی می‌شوند. از بین روستاهای جنوب خراسان که چهار سال پیش در آن‌جا کار کرده‌ام، تعداد نه روستا الان زیر خاک رفته‌اند. اگر این‌ها خالی‌ازسکنه نشده بودند می‌شد خیلی کارها کرد. حتی می‌شد جلوی همین ماسه‌ها را گرفت، روش دارد که مربوط به سازمان جنگل‌ها و مراتع می‌شود و الان هم مشغول کارند. کانون باید یک پروژه تعریف کند، یک گروه اجرایی تهیه کند و در این فاصلهٔ یک‌ساله مقداری هم سرمایه‌گذاری کند.

 به نظر من فقط باید حقوق و هزینهٔ رفت‌وآمد بدهند، کار خاصی نمی‌خواهد. اگر در این یک سال ۲۰ تا ۲۵ محصول از این پروژه دربیاورید، تمام هزینه‌ها را که برمی‌گرداند هیچ، سال‌های آینده هم ادامه دارد. اصلاً دیگر مال شما نیست، مال روستایی‌ها است، شما فقط استارت زده‌اید. روستاییان ممکن است محروم باشند ولی باهوش‌اند. شانس خیلی بزرگ هم این است که روستاهای ما پر از دختران تحصیل‌کرده است. دخترها سربازی ندارند و نمی‌توانند برای کار به شهر بروند، این‌ها در روستا ساکن‌اند؛ شما به‌راحتی می‌توانید این گروه‌ها را در روستاها تشکیل بدهید. همهٔ آن‌ها سواد دارند، کامپیوتر بلدند و با یک آموزش خیلی ساده می‌توانند خط تولید صنعت کوچکی را برنامه‌ریزی و مدیریت کنند.

باز هم تاکید می‌کنم: این کار انجام شده و الان هم شدنی است. بنابراین به نظرم کانون باید وارد چنین فازی شود. مسالهٔ تولید با پرینتر سه‌بعدی و این‌ها ممکن است، اما هیچ نوآوری ندارد و مساله‌ای را حل نمی‌کند. می‌توانیم با صادرات محصولات پلاستیکی و های‌تک درآمد داشته باشیم، ولی این آن گنجینه‌ای نیست که الان در جیب ما است و از آن بی‌خبریم. این پیرزن‌های که تنها گوشهٔ خانه‌اند اگر بمیرند این گنجینه را با خود می‌برند و دیگر کسی نیست که آن را توضیح بدهد.

این‌ها هنوز که هنوز است وجود دارند و خیلی راحت می‌توان به آن دست پیدا کرد. رسالت و تخصص رسمی کانون همین پرورش کودکان‌ونوجوانان است، اگر کانون این کار را به‌عهده بگیرد آن را خیلی بهتر از سازمان جنگل‌ها و مراتع انجام می‌دهد. راه این است که دولت از فاز سخت‌افزاری صنعت وارد بخش نرم‌افزاری آن شود، مثلاً بگوید این فرهنگی که در این عروسک یا بازی نهفته است این‌قدر می‌ارزد، بیش‌تر از صادرات بیست بشکه‌نفت یا تولید یک پراید.

گفت‌وگو از علی‌اکبر امینی، منتشر شده در خبرنامهٔ مرداد ۱۳۹۵

منبع
وب سایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
Submitted by editor on