کتاب، خورشید صلح
همه کودکان دوست دارند خورشید را نقاشی کنند، خورشیدی با صورتی گرد، چشمهایی باز، و لبخندی به پهنای صورت. من هم وقتی که کوچک بودم، خورشید را همین طور نقاشی میکردم. کودکان امروزی هم آن را همین طور نقاشی میکنند. زیرا کودکان خنده و شادی و صلح را دوست دارند.
روزی برای دخترکی، افسانه گرگ ولچک قرمزی کوچولو را میخواندم. تا خواندن افسانه را به پایان رساندم، دخترک به گریه افتاد و گفت: «دلم نمی خواهد گرگ، لچک قرمزی کوچولو را بخورد. دلم می خواهد آن دو تا با هم دوست بشوند.»
کوشش کردم تا به دخترک بفهمانم که این یک داستان واقعی نیست. تنها یک افسانه است، ولی می توانستم دریابم که دخترک با همه وجودش هر لحظه افسانه را زندگی پنداشته است. تجربه ای که از ستم و بیدادگری دنیای آن افسانه آموخته بود، شور و شوق او را به عشق و دوستی افزوده بود. هنگامی که به خورشید تابان در آسمان خیره می شوم که بر سر راهش به زمین نور و گرما می بخشد در این اندیشه ام که جز این خورشید، خورشید دیگری نیز هست که دل های مردمان را روشن و گرم می کند. این خورشید دیگر کتاب است که با نیروی خود می تواند دشمنی و کینه و اندوه را از دل های ما بزداید و آن ها را سرشار از عشق و دوستی و برادری کند.
هرکتاب خوب یک خورشید صلح است. هر برگ آن پرتوی است از خورشید که در ترانه های کودکان، خوشه های زرین گندم، نغمه های پرندگان، و ابرهای شناور در آسمان شادی می آفریند. یک کتاب می تواند همه اینها، و حتی بیش از این ها را به شما ارزانی دارد. با خواندن یک کتاب لذت می برید که بپذیرید همه انسان ها در سیاره کوچک ما برابرند. برای این که احساس آرامش کنید و همه جهان را در آغوش داشته باشید، تنها به کتابی نیاز دارید تا آن را در دست بگیرید و بخوانید.
هنگامی که درباره راه و رسم زندگانی انسان های دیگر، رسم ها و آیین ها، و تاریخ و تمدن آن ها کتاب می خوانید، نخستین گام ها را در راه شناختن دیگران برمی دارید، و این ها پایه های اصلی دوستی و تفاهم میان انسان هاست.
حتی هنگامی که، چون آن دخترک و افسانه لچک قرمزی کوچولو ، اشک از چشم هایتان سرازیر می شود، از یاد نبرید که این اشک ها چیزی جز آرزوی مهر و صلح نیست.
سخن دخترکی از کشور خودم را به یاد می آورم. می گفت: «اگر می توانستم بر جهان فرمانروایی کنم، جنگ ها را به جشن ها، سیم های خاردار دیوار زندان ها را به پرچین هایی پر از گل سرخ، تاریکی را به روشنایی، و نفرت را به عشق تبدیل میکردم.»
این به راستی رویایی است زیبا که دل ما را سرشار از امید می کند. از یاد نبریم که رویاها یکشبه واقعیت نمی یابند. جنگ، بدبختی و از اشتباه های انسان هاست.
کتاب خورشید صلح است که به این جهان روشنایی می بخشد.