پروین ، سرشار از بهار بود!

آری ، آری پروین سرشار از بهار بود! در یک چنین بهاری، در سال گذشته،‌ هنگامی که می رفتیم فروردین را پشت سر بگذاریم، و به ماه چون بهشت وارد شویم،‌ پروین دولت

آبادی پس از دوره ای بیماری طولانی پیوند با ما زمینی ها را گسست و به آشیانه خورشید پر کشید.

پروین دولت آبادی

شاعر کودکان،‌ شاعر گل خورشید، شاعر پرندگان سپید، و سبزه های نو دمید یک سال است که میان ما نیست. اما شعرها و سروده های او که برای کودکان پرداخت، با ما زندگی می کنند. همان گونه که خود گفته است:

بر پیکرِ درختان

چون برگِ تازه رُستن

در جوبیار جوشان

گیسو چو بید شستن

همچون بنفشه یکجا

با دوستان نُشستن

چون رود در دل خاک

پوینده راه جُستن

زندگی او همچون رودی روان بود. از آن هنگامی که از آبشارهای کودکی آغاز شد، تا هنگامی که در یکی از غروب های سالمندی، یک روز که خورشید به پشت کوه ها می رفت، کوله بارش را برداشت، نگاهی به پشت سرش انداخت و ما فرزندان خود را دید و با نگاهی پر ز مهر سوار بر بال های خورشید شد و رفت و رفت و رفت تا به سرزمین نور و روشنی برسد. آن جا که آشیانه خورشید هم هست.

پروین دختری از سرزمین باستانی سپاهان یا اصفهان کنونی بود. خانواده ای بزرگ که به حاج میزرا هادی دولت آبادی می رسید. کسی که در دوره ناصرالدین شاه دهی به نام دولت آباد نزدیک اصفهان داشت و پس از آن از میان خانواده اش مردان و زنانی برجسته برخاستند. میرزا یحیی دولت آبادی، صدیقه دولت آبادی و در نسل دیگر پروین دولت آبادی و مهدخت دولت آبادی از این جمله هستند. پروین از خانواده مادری و پدری که دختر عمو و پسرعمو بودند ریشه در خانواده دولت آبادی داشت. او به سال 1303 در احمد آباد که یکی دیگر از محله های اصفهان و در نزدیکی دولت آباد بود، به دنیا آمد. کودکی او در اصفهان و در احمد آباد یا دولت آباد گذشت. مادر پروین آموزگار بود و پدرش کارگزار دولت که تا مقام شهرداری تهران نیز رسید. پروین در زیر دست این پدر و مادر چنان پرورید که سرشتش آمیخته ای شد از فرهنگ سنتی اصفهان که هنر دوستی بود و هنرمندی، و آموزش و تربیت کودکان و خوی نیکوی انسانی که در خانواده آن ها ریشه داشت. در حقیقت زندگی پروین دولت آبادی چیزی نیست جز این پاره ها که در وجود او به هم سرشتند و شخصی به نام او را در فرهنگ کودکی این سرزمین ساختند.

پروین سال های جوانی خود را در یتیم خانه امین آباد گذراند و با این که دختری بالا بلند و زیبا بود، بی توجه به این چیزها احساس می کرد که حضور او به عنوان یک زن نه چهره آرایی برای مردان که موثر بودن در جامعه است. به همین دلیل در بدترین وضعیت ها، کودک یتیم خانه امین آباد را با دست های خود آب و صابون می زد و می شست تا از گند و قارچ هایی که تن شان را پوشانده بود، رها سازد. پس از آن پروین هیچ گاه از تربیت کودکان جدا نشد و هرجا که توانست در خدمت آن ها بود.

در هنگامی که پروین در یتیم خانه یا در کودکستان ها به تربیت کودکان سرگرم بود، برای آن ها سروده هایی می گفت که پایه های نگاه او به شعر کودک را می ساخت. اما هنگامی که پروین به چهارمین دهه از زندگی خود رسید، با انتشار نشریه های پیک که در شمارگان صدها هزار بین دانش آموزان ایران پخش می شد، فضایی یافت که باردیگر طبع شعری خود را برای کودکان بیازماید. این بار شعر پروین برای کودکان به چنان درجه ای از تازگی و پختگی رسیده بود که نمونه آن در شعر شاعران پیش از خود دیده نمی شد.

پروین دولت آبادی از این پس برای دو دهه یکسره برای کودکان شعر سرود و زندگی آن ها را سرشار از امید وشادی کرد که ویژگی عمده شعرش بود. حتا هنگامی که در فضای زمستانی به دنبال سرودن شعری برای کودکان بود، آن چنان با هنرمندی شعرش را با امید و شادی پیوند می زد که کودکان را به فردای روشن زندگی امیدوار کند. شعر گل یخ که یکی از بهترین سروده های اوست، این فضا و این مفهوم را به خوبی نشان می دهد. یاد او همواره سبزباد!

گل يخ عطر خويش را آرام

در فضاي اتاق گرم افشاند

كم‌كم آن بوي خوش دو چشم مرا

سوي آن شاخسار تازه كشاند

شاخه بي برگ و گل تازه

همه گلبرگ آن طلايي رنگ

گر چه بر آن گذشته بود خزان

گل شاداب زنده بود و گذشت

گفتم اي قاصد زمستاني

چه دلاويز و مهرآميزي!

چشم بگشودي ار چه در سرما

بوي خوش داري و دل انگيزي

اگر چه ناز پرورده بهار نبود

سخني آشنا به دل مي‌گفت

حرفي از زندگي و زنده دلي است

گل اگر در ميان برف شكفت

Submitted by editor6 on