فصل چیدن

خندیدم و گفتم: «یعنی دوباره لجباری کنم؟ حالا بد است کمی عاقل شده­ام؟!» پدرم گفت: «نه دست بر قضا خیلی هم خوب است اما سکوتت خوب نیست! جوانی به سن و سال تو که نباید این قدر کم­حرف باشد!» کمی سکوت کردم و بعد در حالی که نفسم را بیرون می­دادم، گفتم: «راستش را بخواهید هشام یک روز به من گفت: «اشکال بعضی­ها این است که آن قدر پرحرفی می­کنند که دیگر رمقی برای فکر کردن ندارند.

او گفت: بگذار حرفی که بر زبانت جاری می­شود مانند آب چشمه­ای باشد که از عمق زمین می­جوشد. حرف بدون فکر مانند آب برکه است، پشت ندارد و چیزی نمی­گذرد که یا بخار می­شود و یا می­گندد.» پدرم سرش را تکان داد و گفت: «این مرد چه حرف­های خوبی را به تو یاد داده، حالا نکند دلت برای او تنگ شده؟» سکوت کردم و چیزی نگفتم. پدرم ادامه داد: «فکر نمی­ کردم دوباره به مدائن برگردی، فکر می­ کردم برای همیشه تو را از دست داده­ ام!» گفتم: «راستش خودم هم فکر نمی­ کردم اما هشام نظرم را عوض کرد، راستی پدر مرا می­ بخشی؟»

«فصل چیدن» داستان جوانی است که از سختگیری­ های پدرش به تنگ آمده و از خانه فرار کرده است اما به دلیل ناآشنا بودن با بیابان از بی­ آبی رو به مرگ می ­رود. در حالی که خود را به مرگ نزدیک می ­بیند، هشام بن سالم او را نجات می­ دهد. هشام فقط زندگی جسمی او را به او برنمی­ گرداند بلکه زندگی ایمانی جدیدی هم به او می ­دهد. بعدها جوان متوجه می ­شود که سرچشمه­ ی آن همه زندگی که در وجود هشام است از کجا است و یک بار دیگر در یک زندگی ایمانی دیگر متولد می ­شود. «فصل چیدن» اثری است که نوجوان و جوان را به نو شدن­ های مداوم زندگی راهنمایی می ­کند. زندگی می‌تواند تکراری نشود اگر شخص شهامت روبه ­رو شدن با آن را داشته باشد و کسانی در مسیر زندگی­اش قرار بگیرند که بتوانند او را دگرگون کنند و او خود مایه‌ی این دگرگونی را داشته باشد.

تهیه کننده
افق اشراقی
سال نشر
۱۳۸۹
نویسنده
محسن هجری
Submitted by editor3 on