من همانم، من همانم

"حاج بابا" پیرمرد تنهایی است. او در خانه اش همدم و مونسی ندارد. تنها صدای آواز جیرجیرک است که او را سرگرم می کند و از تنهایی و بی حوصلگی نجات می دهد. جیرجیرک هر روز روی عصای پیرمرد می نشیند و با او همراه می شود.

آن ها با هم به پارک می روند. پیرمرد روی نیمکت می نشیند و هوا می خورد و جیرجیرک لای علف ها گردش می کند. روزی حاج بابا، جیرجیرک را گم می کند. شب هر چه منتظر می ماند صدای آوازش را نمی شنود و با غصه می خوابد. اما جیرجیرک کنار نیمکت همیشگی پیرمرد می نشیند تا او بیاید. بالاخره پیرمرد می آید. جیرجیرک دوباره روی عصای او می نشیند، با او به خانه بازمی گردد و برایش آواز می خواند ....

کتاب داستانی کوتاه با درونمایه ای روانشناختی است که ارتباط عاطفی و احساسی میان دو شخصیت اصلی ( جیرجیرک و پیرمرد ) را بازگو می کند. نویسنده با زبانی شیرین و ساده داستان زندگی حاج بابا را روایت می کند. شخصیت "حاج بابا " و کنش های میان او و جیرجیرک ملموس و باور پذیر است. تصاویرجذاب و کودکانه زوایای گوناگونی از زندگی "حاج بابا" را نمایش می دهند. حالات روحی "حاج بابا"، غم و غصه او از تنهایی و فضای ساکت و خلوت خانه اش، با خواندن متن و دیدن تصاویر به راحتی به مخاطب منتقل می شود.

تهیه کننده
روشنک بهاریان نیکو
سال نشر
۱۳۸۲
نویسنده
فریبا کلهر
ویراستار
شراره وظیفه شناس
Submitted by admin on