در حضرت تو توبه شکستم صدبار

سال‌هاست که دیگر در روزنامه‌ها نمی‌نویسم، توبه کرده بودم که بنویسم. اما برای حضرت دوست مهدی آذریزدی توبه شکستم. ماجرا از این قرار است که مدیرعامل کانون پرورش فکری در اواخر آبان ماه به استان یزد می‌روند. به همه جا سرکشی می‌کنند و هرجا هم اگر نیاز بود شاخه گلی می‌گذارند، جز دیدار حضرت دوست مهدی آذریزدی. کنجکاو شدم که بدانم چرا کسی که خود را متولی بزرگ‌ترین نهاد ادبیات کودکان می‌داند از دیدار دوست گریز زده است. با جناب حسین مسرت، یزدشناس برجسته و از نزدیک‌ترین دوستان آذر تماس گرفتم. ماجرایی که در پی آن آمد چنان مرا در شگفتی فرو برد که از اندازه برون است.

سال‌ها پیش به لطف پیشنهاد گروهی کارناشناس که یزدی بودند و بیش‌تر از این که به آذر لطف داشته باشند به سفره پهن شده پیش رو لطف داشتند، روز درگذشت این بزرگمرد- 18 تیرماه - در شورای فرهنگ عمومی روز ادبیات کودکان نام گذاری و تصویب شد. از آن روز هرچه فریاد زدیم که روز مرگ یک نویسنده نمی‌تواند و نباید روز بزرگداشت ادبیات کودکان باشد گوش شنوایی نشنید یا شنیدند و دَم فرو بستند.

در کنار نام‌گذاری این روز گروهی از دوستان یزدی که با حسن نیت و به راستی دوستدار آذر هستند، فرصت را مغتنم دانستند که جدای از این جدل پیش آمده، برای آذریزدی یک مقبره درست کنند که جایگاهی باشد مانند آرامگاه دیگر بزرگان ادب و هنر این سرزمین، برای زیارت و سیاحت اهل دل. برای این کار طرح تهیه شد و بسیاری کارهای دیگر که من در جریان ریز آن‌ها نیستم. اما تا آن زمان یک سنگ روی گور ایشان گذاشته شد که در فرصت مناسب، آن بنا بالا برود. اکنون پس از گذشت بیش از یک دهه، آن بنا که بالا نرفت هیچ آن سنگ هم متلاشی شده است و داستان نرفتن مدیرعامل کانون به سر مزار ایشان آن گونه که آقای مسرت روشن کردند ناشی از شکسته شدن مزار ایشان بوده است.

در حضرت تو توبه شکستم صدبار

جناب مسرت برای من پیام دادند: «مدیر کانون یزد برایم نوشته چون وضعیت مقبره اسفناک است وی را آنجا نبردیم.»

و اما این پیام از مدیر کانون یزد که برای جناب مسرت زده است: امسال تاریخ ۱۰ تیر به آقای سفید زنگ زدم و گفتم وضعیت مقبره آذر خیلی بده. ما قراره روز ۱۸ تیر برنامه داشته باشیم. دو روز بعد زنگ زدند که بیایید شورای شهر. در جلسه شورا هم شفاف گفتم که جای تأسف است که بعداز ۱۳ سال هنوز هیچ اقدامی نشده. همونجا گفتم، مبلغ ۱۰ میلیون برای تعمیر کاشی‌های قبر آذر آقای شهردار تقبل کردند تا بعداً کامل ساماندهی کنیم. خدا گواه که هیچ اقدامی نشد تا اینکه یک روز مانده به برنامه به من زنگ زدن و گفت شما یه کاریش بکنید که دیگه مجبور شدم طرح کاشی را روی بنر چاپ و روی قبر بچسبانیم.

و این تصویر مقبره یا مزاری که با کاغذ بنر ترمیم شده است.

در حضرت تو توبه شکستم صدبار

و من در جواب استاد مسرت نوشتم: «سلام و صبح بخیر. خیلی دردناک است. کاش شما این‌ها را به همین ترتیب بازتاب بدهید. الان مقبره ایشان در گرو همین مبلغ برای نوسازی است؟ اگر این طوری است ما آماده‌ایم بدون درنگ این مبلغ را پرداخت کنیم. یا دستکم اگر می‌خواهد بهتر شود من به دوستان در تهران بگویم مسئولیت این کار را برعهده بگیرند که خیلی خوب آن را بازسازی کنند تا برسد به ساخت آن جایگاه که شایسته ایشان است.»

به راستی اگر مدیرعامل کانون به سر همین سنگ می‌رفت و گل می‌گذاشت و عکس می‌گرفت چه چیزی از آذریزدی کم می‌شد؟ از او که چیزی کم نمی‌شد. اما از کانون و از شورای شهر و شهرداری یزد خیلی چیزها کم می‌شد. من سخنی با شورای شهر و شهرداری یزد ندارم. اما سخن ام با کانونی است که این قدر هزینه‌های بریز و بپاش‌شان در این جشنواره‌ها و مراسم‌های دیگر بالا است که گاهی سر به فلک می‌زند. این کانون محترم نمی‌تواند متولی شود که ده میلیون تومان هزینه بازسازی این سنگ کنند؟ چرا مدیر کانون یزد برای این مبلغ ناچیز باید به شورای شهر برود؟ ما را چه شده است؟ من از خودم شرم می‌کنم و به آذریزدی می گویم: حق با تو بود هنگامی که به بنای خانه‌ات نگاه می کردی و می‌گفتی، من که بروم کسی یادم نخواهد بود مگر این که از نام من چیزی گیرش بیاید.»


خرید کتاب «زیر خط کودکی»

در کتابک بخوانید:
نقش آذریزدی در زبان‌سازی ادبی و ادبیات کودکان ایران
نقش آذریزدی در تاریخ ادبیات کودکان ایران
روند زبان‌سازی آذریزدی در تاریخ ادبیات کودکان ایران
آذریزدی، بازآفرین یا بازنویس ادبیات کودکان ایران
بررسی زبان‌سازی آذریزدی در یک داستان از کلیله و دمنه
نوسازی زبان قصه «خرگوش باهوش» در کتاب« قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»

Submitted by editor74 on