کتاب «من شنگم» از مجموعه کتاب «شنگ و شنگبان»، داستان پیدا شدن «شنگ» و معرفی بهترین دوستان او و همینطور معرفی «شنگبان» به ماست. البته مثل همه جلدهای دیگر، «شنگ» و دوستانش یعنی «تدی» و «زرافه» دست به خلاقیتهایی برای پر کردن زمان تنهاییشان میزنند.
یکشنبه, ۳ مرداد
گفت چونی گفت مُردم گفت شکر/ شد ازین رنجور پر آزار و نکر
اولین نمایشی که در آن بازی کردم، حکایت «به عیادت رفتن کر بر همسایه رنجور»، از مثنوی بود. 9 ساله بودم و ناشنوای حکایت را که مولانا نگفته بود زن بوده، پیرزنی کردند تا من که دختر و به سن تکلیف رسیده بودم، روسری و چادر بر سر بگذارم و نقشاش را باز کنم. هر واژهای که از دهانام بیرون میآمد، بچههای تماشاچی را به خنده میانداخت. آن نمایش آنقدر خوب از کار درآمد که چند بار دیگر هم در همان مدرسه و مدرسه دیگری آن نقش را بازی کردم. همه کودکان آن سالها که پای این نمایش نشستند، به ناشنوایی خندیدند که نمیدانست بیمار رنجوری که بر بالین او رفته چه میگوید. ناشنوایی که لبخوانی نمیدانست و با شکر و مبارک باد بر حال بد بیمار رنجور، او را خشمگین کرده بود: «چون عیادت بهر دلآرامیست/ این عیادت نیست دشمن کامیست» من بازیاش کردم و کودکان به ناشنوا میخندیدند. آموزگاران آن سالها برایمان نگفتند قصد مولانا از سرودن و گفتن این حکایت چه بود و مفهوم درستِ تربیت یا تربیتِ درست چیست.
دوشنبه, ۲۱ تیر
کتاب «ای همزبان خاموش» مجموعه شعری در ستایش همزبان خاموش ما، کتاب، است.
چهارشنبه, ۲۶ خرداد
«کتاب زمین» از مجموعه کتاب «دنیای دوستداشتنی من» کتابی درباره کره زمین، محل زندگی ما، و رابطه ما با آن است.
سه شنبه, ۲۵ خرداد
«ابر سیاه دروغ» از مجموعه «کتابهای جولیا» درباره دروغ و پیامدهای آن است. لِوای هر بار که دروغ میگوید ابر بالای سرش بزرگتر میشود. بالاخره او تصمیم میگیرد راستش را به همه بگوید. با اینکه خیلی سخت است اما راستگویی قلبش را روشن میکند.
سه شنبه, ۲۵ خرداد
«همه چیز دربارهی دماغ» در این کتاب آمده است. کودکان در کتاب «همه چیز دربارهی دماغ» از مجموعه «کتابهای جولیا» با کار بینی و مسائل بهداشتی آن آشنا میشوند. آنها به صورت علمی و داستانی و کودکانه، از زبان آب بینی، بدن خود را میشناسند.
سه شنبه, ۱۸ خرداد
«نترسیم وقتی که با هم هستیم» از مجموعه «کتابهای جولیا» درباره استرس و فشاری است که بعد از حادثه برای کودکان پیش میآید. «کوک» اینبار با داستانی درباره مورچهها و لانه خراب شده آنها، مدیریت استرس پس از حادثه را به کودکان نشان میدهد.
سه شنبه, ۱۸ خرداد
زندگی برای کودکان بیوزن و بیزمان است
با ساعت دیواری قدیمی و بزرگ خانهی مادربزرگام، خواندن ساعت را یاد گرفتم. صبح با رسیدن ما به خانهی مادربزرگ آغاز میشد و شب وقتی میآمد، که ما به خانهی خودمان برمیگشتیم. زمان برای من حرکت عقربهها نبود. روز برآمدن خورشید و شب، آمدن ماه به آسمان بود. ظهر زمانی بود که ما باید میخوابیدیم و سروصدا و بازی در خانه ممنوع بود. روز و شب برایام تا روزی که خواندن ساعت را یاد گرفتم، با بازی و کتاب و نقاشی معنا میشد. از آن روز به بعد میدانستم بیست دقیقه به پنج، یک ساعت و نیم عقبتر از شش و ده دقیقه است اما هنوز نمیدانستم حرکت عقربههای ساعت چه معنایی دارد.
دوشنبه, ۱۷ خرداد
«کافکا مینویسد: هیچ بعید نیست که شکوه زندگی تا ابد و در اوج کمال در کمین تک تک ما نشسته باشد اما از نگاه پنهان، نهفته در اعماق، ناپیدا، بس دور. اما نه دشمنخوی، نه بیمیل، نه ناشنوا. اگر آن را با کلمهی درست با نام درستش صدا کنید با پای خود خواهد آمد.»
دوشنبه, ۱۰ خرداد
کتاب «بلند بگو نه!» کتابی از زبان یک کودک برای آموزش خودمراقبتی به کودکان دیگر است. کودکان با شرایط نامطلوبی که ممکن است برایشان پیش آید آشنا میشوند و راه خروج از آن را میآموزند.
چهارشنبه, ۱۵ اردیبهشت
!خیال خورده شدن ندارم
«من در کدام افسانه زندگی میکنم» کارل یونگ
دوشنبه, ۱۳ اردیبهشت
داستان «پاستیلهای ضد قلدری!» از مجموعه کتاب «کتابهای جولیا» ماجرایی درباره زورگویی و رئیسبازی است. کودکان در مدرسه یک همکلاسی قلدر دارند. یکی از آنها با کمک راهکارهای مادرش به دیگران کمک میکند تا برای رودررویی با قلدری، شجاعت بیابند.
دوشنبه, ۱۳ اردیبهشت
«بلدی دوست پیدا کنی؟» از مجموعه کتاب «کتابهای جولیا» درباره دوستی مدادرنگیهاست. قهوهای در دوستی توانمند نیست. او تلاش میکند تا مهارتش را بالا ببرد و در پایان با کمک دیگر مدادرنگیها دوست خوبی میشود؛ دوستهای بسیاری هم پیدا میکند.
یکشنبه, ۱۲ اردیبهشت
«تمساحی که از آب بازی خوشش نمیآمد» داستان بچه تمساحی است که با خواهرها و بردارهایش متفاوت است و در اخر میفهمد در واقع یک بچه اژدهاست.
چهارشنبه, ۱ اردیبهشت
«بردن تمساح به مدرسه؟ هرگز!» از مجموعه کتاب «مگنولیا» درباره بردن یک تمساح به مدرسه برای معرفی طبیعت است. این ایده بسیار جذاب، اما دردسازی برای زنگ علوم است. حالا مگنولیا باید راهی پیدا کند تا تمساح را به خانه ببرد. او در آخر یاد میگیرد که خرابکاریهای خود را درست کند و هر چیزی را به کلاس نبرد.
دوشنبه, ۳۰ فروردین
کتاب تصویری «تو مامانیترین هستی» مجموعهای از اشعار «هانس و مونیک هاگن» با تصویرگری هنرمندانهی «ماریت تورنکویست» است. این کتاب که دربردارندهی اشعاری شیرین، لطیف و کودکانه از زبان دخترکی خردسال است، به گونهای بیواسطه مخاطب را به دنیای تخیلات، احساسها، دغدغهها و تجربههای کودکانه میبرد تا از زاویهی دید دختری کوچک به دنیا بنگرد. بازیهای کودکانه، عروسکها، خوابها، ترسها، خورشید و ماه و ابرها، دوستی با پدربزرگ و مادربزرگ، بیتابیها، شادیها و غصههای کودکانه، همه و همه با زبانی خیالانگیز و کودکانه به تصویر کشیده شدهاند. تصویرسازیهای شگفتانگیز «ماریت تورنکویست» هم تاثیری دوچندان به این اشعار بخشیدهاند.
چهارشنبه, ۱۸ فروردین
جای فیل روی خاک است؟
«نشانه واقعی هوش، دانش نیست، تخیل است» (انیشتین)
چهارشنبه, ۱۸ فروردین
گوش بزرگها و گوش کوچکها، فاتحان، چرا جنگ هرگز فکر خوبی نیست
از داستانی نقل میکنند که روزگاری جادوگری سر راه کشاورزی سبز میشود و از او میخواهد آرزویی بکند. جادوگر با این آرزو هم میتواند چیزی به او بدهد و هم چیزی از کشاورز بگیرد اما با یک شرط، هر چه به او بدهد، باید نیم آن را به همسایهاش بدهد.
سه شنبه, ۱۱ شهریور
بازی میانهی خیر و شر
بازی کردن میانهی خیر و شر، کار هر نویسندهای نیست. تنها نویسندگانی میتوانند وارد این بازی شوند که فیلسوف هم باشند. بعضی از نویسندگان فیلسوف هستند، یعنی برای خودشان جهانبینی خاصی دارند. این نویسندگان آثاری خلق میکنند که لایههایی از معنا در واژهها پیچیده میشود. در نگاه اول ممکن است، اثر آنها به طنز یا شوخی مانند باشد، اما با عمیق شدن در معناهای آن میفهمیم که نویسنده در قالب داستان، فلسفه خودش را مطرح کرده است.
شنبه, ۴ مرداد
انگار دنیایی دیگر بود
یکشنبه, ۲۲ تیر